28. اطمینان قلب

28. اطمینان قلب

28. اطمینان قلب

سیم چینی داشت و سرنیزه ای و دیگر هیچ… تخریب چی افتاد به جان میدان! مین ها را خنثی می کرد و کنار می گذاشت. از سرنیزه تفنگ کلاشینکف استفاده می کرد تا بتواند با نوک تیز آن زمین را بکاود … و وجود مین ها را احساس کند … انگار نه انگار که توی این دنیاست. انگار نه انگار که دارد خطرناک ترین کارهای دنیا را انجام می-دهد… آرامش خاصی بر وجودش حکمفرما بود. اعتماد و اطمینان خاصی داشت … گویی داشت در جالیز خربزه و خیار می چید!!!

28. اطمینان قلب
28. اطمینان قلب

 

برگرفته از کتاب ” ازدحام انفجار ” نوشته تخریبچی دلاور
آقای دکتر احمد مومنی راد عضو هیات علمی دانشگاه تهران

 

28. اطمینان قلب
28. اطمینان قلب