کله قند
کله قند
محسن از آن شبها خاطرات زیادی دارد، بخصوص از اولین شب پخش اعلامیه با مهدی یعنی وقتی که مهدی با یک کله قند کادو شده به خانه برگشت.
محسن میگوید که وقتی مهدی کله قند را نشانش میدهد، باورش میشود که مهدی یک کله قند خریده است. اما بعد در مقابل چشمان بهت زده محسن، آرام کاغذ دور کله قند را باز میکند و تعداد زیادی اعلامیه بیرون میریزد. محسن با تعجب میگوید: «این کاغذها چیست؟ چرا آنها را اینطور لوله کردی تا شکل کله قند شوند؟ این کاغذها به چه درد میخورند؟»
مهدی میخندد و میگوید: «اینها اعلامیه است. این روزها توی راهها مأمور بازرسی گذاشتهاند. اعلامیه ها را به این شکل بسته بندی کردم تا بقیه هم مثل تو فکر کنند کله قند است و متوجه مسئله ای غیرعادی نشوند. اتفاقاً هم درست حدس زده بودم. هیچکس توی راه به من و کله قندم شک نکرد.
برگرفته از کتاب ” فصل فکرت های نو ” تخریبچی دلاور دفاع مقدس آقای دکتر احمد مومنی راد ( صفحه 51)