کار از کار گذشته
کار از کار گذشته
سال 65، پانزدهم مهر ماه برای آموزش ثبت نام کردیم. فردای آن روز به پادگان شهید رجایی فرخ شهر اعزام شدیم. مسئول پادگان شهید براتپور بود. بعد از بررسی وضع سنی برادران، حدود بیست نفر را که خیلی کوچک بودند، کنار زد؛ بچه هایی که یک دانه مو در صورتشان نبود. تا میتوانستند گریه و زاری و التماس کردند اما شهید براتپور تصمیمش را گرفته بود. یکدفعه آنها تغییر حالت دادند. اشکهایشان را پاک کردند و گفتند آمادهاند به خانه هایشان برگردند. من حدس زدم باید کاسه ای زیر نیم کاسه باشد.
پادگان ساختمانی دو طبقه بود با دو در ورودی. شهید براتپور مثل اینکه از رفتن بچه ها خاطر جمع شده باشد، رفت سراغ کارهای دیگرش. آنها هم از یک در خارج شدند و از در دیگر داخل! سریع خودشان را قاطی بقیه کردند و لباس گرفتند و برای آموزش آماده شدند. بعد از 24 ساعت تازه شهید براتپور فهمید چه کلاه گشادی سرش رفته. نگاهی به برادران کم سن و سال کرد و گفت: دیگر کار از کار گذشته. آنها هم برای سلامتی او صلوات فرستادند و مشغول آموزش شدند..