پیکر سالم یک تخریبچی شهید بعد از 16 سال

پیکر سالم یک تخریبچی شهید بعد از 16 سال

پیکر سالم یک تخریبچی شهید بعد از 16 سال

چهارده سال بیشتر نداشت. برای جبهه رفتن اقدام کرد ولی قبول نمی کردند. بالاخره با دست بردن در شناسنامه راهی منطقه شد. نوزده سالگی برای آخرین بار اعزام شد. از نیروهای واحد تخریب لشگر علی ابن ابی طالب بود. عملیات کربلای چهار آخرین عملیات او بود. دوستانش می گفتند به سختی مجروح شد و پیکرش جا ماند. محمدرضا شفیعی به جرگه ی شهدای گمنام پیوست. برخی می گفتند او اسیر شده چون دوستانی که در کنار او بودند همگی اسیر شدند. اما خانواده هنوز چشم انتظار او بود.
آزادگان به میهن بازگشتند اما خبری از او نشد. یکی از آزادگان گفته بود: ما دیدیم که محمدرضا اسیر شد اما خبری از او نداریم! ناله ها و گریه های خانواده بیشتر شده بود. همه آرزو داشتند خبری از گمشده شان به دست آورند. سال 80 عراق و ایران برای تبادل اجساد توافق کردند. مرداد 81 خبر بازگشت پیکر محمدرضا اعلام شد. خبر خیلی عجیب بود. پیکر محمدرضا بعد از شانزده سال سالم است!! او در کربلای 4 مجروح و سپس اسیر می شود. یازده روز او را به همین وضع نگه می دارند. بعد می گویند: باید به امام توهین کنی. او هم فریاد می زند: مرگ بر صدام. بعثیها آنقدر او را می زنند تا به شهادت می رسد. پیکر او را در قبرستانی در نزدیکی کربلا به خاک می سپارند. حالا بعد از شانزده سال پیکر او را از خاک خارج کرده اند. بدن او سالم مانده. گویی که به خواب رفته است! بعثیها سه ماه پیکر او را زیر آفتاب انداختند تا پوسیده شود. آهک و دیگر مواد فاسد کننده بر بدنش ریختند اما بدنش همچنان سالم مانده. فرمانده عراقی که پیکر او را تحویل می داد گریه می کرد. می گفت: خدا از سر تقصیرات ما بگذرد.
وقتی شهید محمدرضا شفیعی را داخل قبر قرار دادند فرمانده اش صحبت کرد و گفت: نماز شب این شهید هیچگاه ترک نمی شد. همیشه غسل جمعه را انجام می داد. وقتی برای امام حسین گریه می کرد قطرات اشک خود را به صورت و سینه و محاسنش می مالید. راز سالم ماندن پیکر این شهید اینهاست. خدا خواست محمدرضا شفیعی از گمنامی خارج شود تا برای همیشه تاریخ سندی باشد بر حقانیت یاران مظلوم حضرت روح الله. محمدرضا در گلزار شهدای علی ابن جعفر قم آرمیده است. شهید محمد رضا شفیعی در قسمتهایی از وصیتنامه اش آورده:
بسم الله الرحمن الرحیمعملیات
یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان، درهم کوبنده ی کاخ ستگران. او که عالم هستی را از هیچ آفرید و همه را از حکمتش تعادل بخشید. و با سلام و درود بی کران بر تمامی رهروان راه حسین. آنان که در این راه قدم نهادند و گلوی خود را با شربت شیرین شهادت تر کردند و جان خود را فدای اسلام و قرآن نمودند.
« ما بندگان خدا هستیم و در راه او قیام می کنیم اگر شهادت نصیب شد، سعادت است »
اینجانب محمدرضا شفیعی فرزند مرحوم حسین شفیعی لازم دانستم که چند سطر وصیتی با امت حزب الله داشته باشم. و حال که وقت آزاد شدن من از قفس دنیوی رسیده است لازم دانستم که به جهاد در راه خدا بپردازم که اگر به درگاه باری تعالی قبول گردید به سوی زندگی سعادتمند و جاوید دیگری پر بکشم. من یکی از بسیجیهایی هستم که برای اجرای احکام اسلام به جهاد پرداخته ام و از ریخته شدن خونم در این راه باکی ندارم. چون راه، راه انبیا و اولیای خداست و بایستی پیروی از شهید تشنه لب کربلا نمود: « ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خزینی »
بعد از شهادت من این سعادت را جشن بگیرید که سنگر خونین من حجله ی دامادی من بوده است و ما شهادت را جز سعادت نمی دانیم. چون شهادت ارثی است که از انبیا به ما رسیده است. سفارش من به کسانی که این وصیتنامه را می خوانند این است که سعی کنید یکی از افرادی باشد که همیشه سعی در زمینه سازی برای ظهور صاحب الامر دارند و بکوشید اول خود و بعد جامعه را پاک سازی کنید و دعا کنید که این انقلاب به انقلاب جهانی آقا امام زمان متصل شود. پس اگر می خواهید دعاهایتان مستجاب شود به جهاد اکبر که همان خودسازی درونی است بپردازید.
ای برادر و خواهر مسلمان، بدان که با شعار در خط امام بودن، ولی در عمل، دل امام را به درد آوردن، وظیفه ی انسانی و اسلامی ما نیست. ای برادران که هنوز خود را نساخته ایم و تمام کارهایمان اشکال دارد چگونه می خواهیم دیگران را بسازیم و انقلابمان را به تمام جهان صادر کنیم. در کارها از خودمحوری و تفسیر کارها به میل خود بپرهیزیم و سعی در خودسازی داشته باشیم و خیال نکنیم با کمی فکری که داریم، فکرمان از همه بالاتر است و از همه خودساخته تر و خلاصه نظرمان بهتر است.
برادران گرامی و ملت شهیدپرور، همیشه از درگاه خداوند بخواهید که به شما توفیقی عنایت فرماید که بتوانید در خط امام عزیزمان و برای رضای خدا گام بردارید. ای جوانان، نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین در میدان نبرد شهید شد و مبادا در غفلت بمیرید که علی در محراب عبادت شهید شد. مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر در راه حسین و با هدف شهید شد. و ای مادران مبدا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردای قیامت در محضر خدا نمی توانید جواب زینب را بدهید که تحمل 72 شهید را نمود. همه مثل خاندان وهب جوانانتان را به جبهه های نبرد بفرستید و حتی به دنبال جسد او هم نباشید، زیرا مادر وهب فرمود: پسری را که در راه خدا داده ام پس نمی گیرم.
و از خواهران گرامی تقاضامندم که از فاطمه یگانه سرور زنان سرمشق بگیرید و حجاب اسلامی خود را رعایت فرمایید. امیدوارم روزی فرا رسد که همه ملت از زن و مرد و جوان و کودک به وظیفه اسلامی خود آشنا شوند و مرتکب گناه نشوند. در آخر از مادر گرامی خودم حلالیت می طلبم و امیدوارم زحماتی که برای من کشید مزد آن را از زینب بگیرد و امیدوارم همچون دیگر خانواده شهدا استوار و مقاوم بمانید و کاری نکنید که دشمنان را شاد کند. ای جوانان عزیز و ارجمند همان طور که امام فرمود: من چشم امیدم به شماست. پس شما هم به ندای هل من ناصر حسین زمان لبیک بگویید و به سوی جبهه ها حرکت کنید و نگذارید اسلام و قرآن بی یاور بماند… .السلام.
ما بندگان خدا به دنیا آمده ایم تا توشه ای برای آخرت جمع آوری نماییم و به سوی زندگی جاوید پر بکشیم.
الهی تا ظهور دولت یار *** خمینی را برای ما نگه دار
آمین 64/12/22 محمد رضا شفیعی
منبع: کتاب پنجاه سال عبادت ( گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی )