پنجره نه، برج نگهبانی
در طول جنگ، همسرم بنا به مسؤولیتی که داشت، دایم در جبهه بود و کمتر به مرخصی میآمد. در غیاب او ما، در یک شهرک در اطراف قم ساکن بودیم. به دلیل فاصله زیاد با شهر، شبها آسودگی خیال نداشتیم. رفتن به خانه اقوام و یا آمدن دیگران به منزل ما هم راه حل دایمی نبود. یک روز با همسایه ها به شور نشستیم و به این نتیجه رسیدیم که همسایه دیوار به دیوار ما یک پنجره بین منزل ما و خودشان به وجود آورد و ایشان نیز این کار را خیلی سریع انجام داد. با گشودن این پنجره ما آرامش پیدا کردیم و هنگام احساس خطر، با زدن چند ضربه محکم به دیوار اتاق، آنها جلوی پنجره حاضر میشدند و این پنجره، حکم پاسگاه یا برج نگهبانی برای منزل ما داشت!
حالا هم که سالهاست از جنگ میگذرد این پنجره، همچنان باقی است تا خاطره ایثارگری و محبت و همدلی مردم در روزگار جنگ، برای ما باقی باشد.(2)
1. منظومه زینبیه – ص75-76.
2. به نقل ازخواهر فاطمه سلطانی زاده از قم.