وصیت نامه شهید تخریبچی غلامعلی صابری

وصیت نامه شهید تخریبچی غلامعلی صابری

وصیت نامه شهید تخریبچی غلامعلی صابری

شهید تخریبچی غلامعلی صابری

– مسئول شناسائی گردان خریب لشکر 16 قدس
– ولادت :تیر ماه 1343 لاهیجان
– شهادت : 1366/04/02 ماووت عراق
– گلزار شهدای لاهیجان

وصیت نامه شهید غلامعلی صابری

یا ایها الذین امنو اذا القیتم الذین کفرو ازحفا فلا تولوهم الادبار  (سوره انفال آیه ۱۴)

ای اهل ایمان هر گاه با تهاجم و تعرض کافران در میدان کار زار رو به رو شدید مبادا از بیم آنها پشت به جبهه کرده و از جنگ بگریزید .

قال حسین بن علی (ع) : ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی

اگر قرار است بها کشته شدن پاسداران جان بر کف ، پرچم اسلام در بلند ترین قله جهان برافراشته و حکومت عدل اسلامی در سراسر گیتی مستقر گردد پس ای صهیونیسم و تمامی ابر قلدران جتایتکار با سلاح های مدرن و پیشرفته خود ما را در بر گیرید زیرا ما با آغوش باز شهادت را پذیراییم .

اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان امیر المومنین علیا ولی الله و یازده فرزند پاکش که یکی پس از دیگری برای نجات بشر آمده اند و شهادت می دهم بر حقانیت آخرین امام بر حق منجی عالم بشریت ، بر پا کننده قسط و عدل در جهان حضرت صاحب الزمان (عج) و اینک حقیر با فکری حقیقت گرا و عینی حقیقت بین شهادت می دهم بر حقانیت نائب بزرگوار آن حضرت ، منجی ملت ایران از منجلاب فساد و تباهی و گمراهی « حضرت امام خمینی » کسی که روح خفته در کالبد مان را بیدار کرد ، به زندگی ما ارزش بخشید و به ما مسلمان بودن و مسلمان شدن را آموخت . برای مان از عشق و عاشق و معشوق گفت ، به ما گفت عاشقی را باید از عاشقان صدر اسلام آموخت و بسان آنها در راه معشوق مصائب را به جان خرید همچنان که او (امام) مدت زمانی ، عمر شریف خود را در زندان و تبعید سپری نمود و شهادت فرزند خود را متحمل شد .

به ره منزل لیلی چه خطرهاست به دل                        شرط اول قدم آن است که مجنون باشی

از حسین برایمان گفت که چگونه با اندک سپاه خود در مقابل کفر ایستادگی کرد و با شهادت خود جاودانه تاریخ شد و حال ، این ملتشریف ایران است که می رود تا با رهبریت امام عزیزمان ، جاودانه تاریخ بماند و در راه تحق آرمان های اصیل انقلاب اسلامی از جان خود گذشته و به جانان رسد و اما چه شهدایی که حفظ و تداوم انقلاب نیازمند به وجود مقدسشان بود و لکن به خواست خداوند از بین ما رفتند و به کاروان بهشتیان پیوستند .

فریاد که گنجینه طرازان معانی                         گنجینه نهادند و بهاران همه رفتند

و اینک ما مانده ایم و کوله باری از مسئولیت ، مسئولیت در قبال اسلام ، قرآن ، رهبر و مخصوصا شهدا و خانواده هایشان و یتیمانشان . حال چگونه باید این بار گرانبها را به سر منزل مقصود رسانید ، در حالی که کاری است بس مشکل ؟، لذا باید به خیل آن کاروان که غافله سالار آن سید الشهدا است پیوست و این بار مسئولیت را به صاحب اصلی آن سپرد برای پیوستن اول باید خود را بشناسیم و مخلصانه عبد معبود شویم تا شاید از این طریق خداوند بزرگ نعمت عاشقی را به ما ارزانی داشته و بدانیم زمانی که عاشق شدیم حتما کشته می شویم زیرا این وعده خدایی است.

اگر خداوند سعادت شهادت نصیب حقیر نمود چند مطلب به عنوان یاد آوری برای امت حزب الله دارم

اطاعت بی چون و چرا از رهبریت عظیم الشان انقلاب اسلامی را که مسلمین جهان پذیرفته اند ، به جان و دل بپذیرند و بدانید در زیر سایه این اطاعت عملی از تفرقه و هر گونه بلای شرقی و غربی در امان خواهید بود و سعی نمایید با الهام از رهنمود های ولی فقیه ،قدس شریف را از چنگال صهیونیسم غاصب بیرون آورده و پرچم پر افتخار اسلام را در آن قبله گاه دوم مسلمانان جهان به اهتزاز در آوریم ان شاء الله

شهادت شیر مردان تاریخ را سرمشق قرار داده و از شهید دادن در راه خدا نهراسید ، بگذارید هر چه می خواهند ما را بکشند زیرا که هرگز عاشق را از معشوق باکی نیست ، هرگز نا عدالتی و بی انصافی های بعضی از دزدان لباس مقدس اسلام را به حساب انقلاب اسلامی نگذارید بلکه سعی نمائید چهره های خادم و خاطی را شناخته و همواره پشتیبان چهره های خادم و دشمن خاطی باشید و به مسئولین محترم سفارش می کنم فقط و فقط برای رضای خدا کار کنید و سخن زیبای شهید بهشتی را سر مشق قرار دهید که : ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت و هرگز چاپلوسی و ریاکاری را برای ترفیع پست و مقام بر خود نپذیریم ، بلکه همواره از چاپلوسان و ریاکاران ، دوری ورزیم وهرگز به آنها بها ندهیم . به دوستان و پاسداران و بچه های حزب الهی توصیه دارم و آن این است که تعهد خود را حفظ کنید و اگر دهها بار به جبهه رفتید و برای اعزام مجدد احساس ضعف و خستگی کردید در ایمان خود شک کنید و درس شهامت و ایثارگری را از یگانه پاسدار اسلام ، حسین ابن علی (ع) بیاموزید .

زنده با سوختن خویشتنم همچون شمع                    آن زمانی که نسوزم به جهان می میرم

با سوز دنیا بسازید و با ساز دنیا بسوزید زیرا زود گذر است و در مقابل ناملایمات صبور باشید و سعی کنید به عنوان یک حزب الهی واقعی در تثبیت اهداف جمهوری اسلامی نقش فعال داشته باشید قدر امام عزیز ما را بدانید زیرا موجودیت ما در وجود اوست و همواره از خداوند بزرگ بخواهید که سایه الهی این بزرگ مرد تاریخ را بر سر یتیمان اسلام ، مستدام بگرداند . ان شاؤ الله و اما صحبتی دارم با مادرم : مادر جان ، امیدوارم مرا ببخشید و حلال کنید ، مادرم تو خود میدانی که من یارانی داشتم که از برادر به من نزدیکتر بودند و از آنجایی که عاشق صادق بودند به سوی معشوق شتافتند و مدت زمانی است که در فقدان آنها می سوزم و می سازم و آنقدر فقدان یار مشکل است که امام حسین (ع) بعد او شهادت ابوالفضل عباس می فرماید :ای خدای من بعد از عباس زندگی نخواهم و امام عزیز ما بعد از شهادت استاد مطهری ، عمق درد فقدان یار را به این صورت بیان می کند «شهید مطهری پاره تن من بود»

از بس که غم به روی غم و درد به روی درد                   راه برون شدن زدنم نیست آه را

مادر جان ، من امانتی بودم نزذتان ، که دیر یا زود به صاحب اصلی آن پس می دادید ، اما فل حال مایه افتخار شماست که مخلصانه و آنطور که خود صاحب دوست دارد ، امانتی را به ایشان سپردید و مطمئن باشید که اجر اخروی نصیب شما خواهد شد . مادر من به شما نمی گویم که در سوگ من گریه نکنید زیرا ؟می دانم که خود از دیر باز عاقبت مرا این چنین می پنداشتید و این را نیز می دانم که اگر گریه کنی نه فقط برای من بلکه برای همه شهدا و بالاخص شهدای مفقود الجسد گریه می کنی و این را بدان که امام عزیز ما فرموده : گریه کردن بر شهدا زنده نگه داشتن آن است . به برادران و خواهرانم توصیه می کنم تا جایی که توان دارند به اسلام و مسلمین خدمت کنند و همیشه خادم و مخلص انقلاب اسلامی باشند .

از خداوند بزرگ، آرزوی صبر برای کلیه بازماندگان شهدا را دارم .

بهامید تعجیل در فرج آقا امام زمان و سلامتی رهبر عزیزمان و تمامی خادمین مخلص به اسلام و مسلمین و پیروزی نهایی اسلام بر کفر جهانی .

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

علی صابری ۲۹/۱/۱۳۶۶

 

شهید علی صابری       

– تاریخ تولد: تیر ماه 1343

– تاریخ شهادت: 2/4/1366 در ماروت عراق ، عملیات نصر 4

– فرمانده گردان قرارگاه تخریب لشکر 25 کربلا

 

در حقیقت کلمات و واژه ها کوچکتر از آن هستند که بتوانند شهیدان را توصیف کنند. سخن گفتن از شهیدان به ویژه شهید بزرگواری چون علی صابری اهلیت و صلاحیت می خواهد که من ندارم. باید افرادی در باره ی شهیدان اظهار نظر کنند که در راه آن ها قدم برداشته و بیرق بر زمین مانده ی آن ها را بر افراشته نگه دارند و پیام رسان راه و اهداف آن ها باشند.

با گذشت سال ها از دوران جنگ تحمیلی ، زندگی افرادی مثل من که زمانی ادعای حضور در جبهه و دوستی یا هم رزمی با شهدا را داشتیم به کلی تغییر پیدا کرده است. امروز ما در لاک خود فرو رفته و به زندگی عادی کنار خانواده همراه با آرامش و عافیت و تلاش برای تامین منافع مادی خو کرده ایم و هر از گاهی تلنگری در هنگام دیدن عکس ها و یا دیدار با هم رزمان قدیمی به ما زده می شود. به یاد دوران گذشته می افتیم و حال و هوای آن دوران که همراه این عزیزان بودیم برایمان زنده می شود.

همواره خیال می کنم شهیدان ما از جانب خدا ماموریت داشتند که مدتی به دنیای ما انسان های غافل و گناهکار بیایند.  دمی با ما زندگی کنند و به ما راه و روش زندگی کردن و چگونه مردن را بیاموزند…

درباره ی شهید عزیز علی صابری سخنان بسیاری می توان گفت. خاطرات زیادی  از دوران کودکی و نوجوانی تا شهادت به ویژه دورانی که با هم رفاقت داشته، همکار و همرزم بودیم، از جلوی چشمانم می گذرد.

او در سال 1343 در محله غریب آباد لاهیجان در خانواده ای زحمتکش دیده به جهان گشود. در کودکی پدرش را از دست داد و در کنار مادر و سایر برادر و خواهر هایش، با مشکلات سختی ادامه ی حیات داد. تحصیلات دوره ی متوسطه را تا اخذ دیپلم ادامه داد . هم زمان به انقلاب اسلامی و نهضت امام خمینی(ره) پیوست و فعالیت های انقلابی خود را آغاز نمود.

انچه همگان بر آن اذهان دارند این است که شهید علی صابری فردی مودب و مهربان بود و همواره لبخندی شیرین بر لب داشت. او همیشه یار و مددکار دوستان و مردم بود.

شهید علی صابری از دوره ی نوجوانی به ورزش باستانی روی آورد و در زورخانه ی مرحوم اسلام نظر که نزدیک خانه اش در بازارچه منجمی غریب آباد لاهیجان قرار داشت ورزش می کرد. او هم زمان به هنر مرشدی زورخانه علاقه مند شد و در مدت کوتاهی توانست مهارت بسیار خوبی در این زمینه به دست آورد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی زورخانه علی بن ابی طالب علیه السلام در شهر لاهیجان افتتاح شد و زورخانه ی قدیمی مرحوم اسلام نظر فروخته و تبدیل به مغازه و خانه ی مسکونی شد. شهید علی صابری از کارگردانان اصلی زورخانه ی جدید شهر بود و با ما که اعضای هیات ورزش باستانی و کشتی پهلوانی شهر بودیم همکاری نزدیک و تنگاتنگی داشت. او مهارت خود در در ورزش و هنر مرشدی را تکمیل نمود و در زمره بهترین مرشد ها و ورزشکاران گیلان در آمد. تلاش های او و سایر دوستان و اعضای هیات ورزش باستانی سبب شد که این ورزش در شهر توسعه و پیشرفت خوبی داشته باشد. در دهه ی 60 توانستیم با هماهنگی و همکاری صمیمانه ضمن کنار زدن عناصر ناباب – که با افکار طاغوتی و انحرافی ورزش شهر را در انحصار خود داشتند- نسبت به جذب تعداد زیادی از نوجوانان و جوانان شهر به ورزش باستانی اقدام کنیم و ضمن پرورش جسمی به تربیت مذهبی و انقلابی جوانان نیز اهتمام داشته باشیم. به طوری که مکان زورخانه ی شهر به دلیل برنامه های ویژه مذهبی ، برگزاری نماز جماعت ، دعای کمیل ، عزاداری ماه محرم، برنامه ی ویژه شب های ماه رمضان و… به مسجد دوم تبدیل شده بود.

این تلاش ها به ثمر رسید و بسیاری از ورزشکاران آ ن دوران همانند شهید کیاموسوی، شهید صابری، شهید بابادوست، شهید باغبانی و… در دفاع مقدس حضور داشتند و آن هاییکه در قید حیاتند ،اکنون به مردان برومندی تبدیل شده اند و دارای مسئولیت های فرهنگی، قضایی، نظامی و اداری در سطح استان گیلان و سایر مناطق کشور و منشا خدمات به مردم هستند.

اگر نبود زحمات دوستانی چون علی صابری، کیاموسوی و… معلوم نبود سرنوشت این جوانان با توجه به اوضاع و احوال اوایل انقلاب در شهر لاهیجان به کجا می انجامید.

شهید علی صابری در سال های اول انقلاب به همراه جمعی از دوستانش جذب  سپاه لاهیجان می شود و به اتفاق دوستانش فعالیت شبانه روزی برای دفاع از انقلاب و نطام مقدس جمهوری اسلامی را آغاز می نماید. در آن زمان که ما به عضویت سپاه و بسیج در آمده بودیم، به دلیل جو حاکم متاثر از فعالیت های ضد انقلاب در منطقه، بسیاری از مردم حتی آشنایان و اقوام با ما ترک رابطه کرده بودند و دوست نداشتند عضو سپاه و بسیج باشیم. کنایه ها و طعنه ها و حتی تهدید ها علیه ما و خانواده ها وجود داشت و از سویی دیگر خطرات مقابله با ضد انقلاب کم نبود  به طوری که در یکی از شب های تابستان سال 1360 مصادف با ماه رمضان یکی از اعضای پایگاه به نام  تقی پژوم در درگیری با منافقین به شهادت رسید ( هم اکنون نام پایگاه مقاومت بسیج محله خمیر کلایه لاهیجان  بنام ایشان مزین گردیده است).

باری همه برادران از جمله شهید عزیز با انسجام و وحدت خاصی برای برقراری امنیت شهر و مقابله با ضد انقلاب تلاش می کردند. کم کم مردم شهر که از ترس ضد انقلاب با ما فاصله گرفته بودند با مشاهده این خیانت ها و جنایت ها به انقلاب و یاران آن پیوستند. خصوصا برادرانی چون شهید علی صابری با رفتار احترام آمیز و مهربان خود در جذب افراد تاثیر زیادی می گذاشتند. بالاخره پس از گذشت چند ماه و کنار رفتن پرده ها مردم نسبت به گروهک ها تنفر پیدا کرده و وضعیت طوری شده بود که فرزندان خود را به بسیج معرفی می کردند تا آموزش ببینند و در کنار سایر برادران به فعالیت به نفع انقلاب بپردازند.

شهید علی صابری از اواخر سال 1361 به همراه تعدادی از دوستان از جمله شهید عباس یوسفی نژاد، فرهاد زاهد نخجیری و… پس از طی دوره ی  ویژه ی تخریب رهسپار جبهه شد. در آن زمان من به همراه شهید کیاموسوی و دوستان دیگر از جمله آقایان شاهپور صنعتی، اکبر یوسفی نژاد، بهمن منصوری و … در لشکر 25 کربلا در یکی از گردان های رزمی سازماندهی شده و از پادگان شهید بهشتی اهواز عازم خط مقدم بودیم که علی و سایر دوستان را در این مکان ملاقات کردیم. آن ها به واحد تخریب لشکر پیوستند. شهید علی صابری به همراه دوستان دیگرش از لحظه ورود به جبهه به مدت 5 سال ،در اکثر عملیات های ظفرمندانه ی رزمندگان اسلام شرکت داشته و تا زمان شهادت رشادت ها و فداکاری های مثال زدنی از خود نشان دادند که شرح فداکاری ها و تلاش های آن ها کتابی قطور خواهد شد.

همانطور که همگان می دانند، واحد تخریب یکی از خطرناک ترین، حساس ترین و پر مشقت ترین واحد های یگان های رزمی است که کار آن عمدتا خنثی نمودن مین های کار گذاشته شده دشمن و باز کردن معبر برای رزمندگان و نیروهای خودی و نیز بمب گذاری در مواضع حیاتی و مهم دشمن و همچنین کاشت مین در مواضع عملیاتی درگیری با دشمن برای جلوگیری از نفوذ آن ها به خاک وطن و … می باشد.

در واحد تخریب اصطلاح رایجی وجود داشت که می گفتند و می گویند که اولین اشتباه ، آخرین اشتباه است. از این رو هر کس توان و روحیه و استقامت لازم برای خدمت در این واحد را نداشت. این را نوشتم تا مخاطبین با شجاعت و قدرت روحی شهید علی صابری بیشتر آشنا شوند.

برادر شهید عزیز ما پس از تبدیل عضویت از بسیجی ویژه به رسمی سپاه برغم آن که محل کار و خدمت او در سپاه پاسداران ناحیه گیلان ( حفا) تعیین شده و علی الظاهر از سوی محل خدمتی الزامی به حضور در جبهه نداشته و باید در شغل تعیین شده و ماموریت های داخل استان مبادرت می ورزید، لیکن در پاره ای از اوقات که از اعزام وی به جبهه جلوگیری به عمل می آمد به صورت مخفیانه و در قالب عضویت بسیجی بی نام و نشان خود را به جبهه و واحد تخریب لشکر 25 کربلا می رساند. و یگان خدمتی مدت ها بعد متوجه حضور او در جبهه می شدند و در عمل انجام شده قرار می گرفتند!

در اوایل تیر ماه سال 1366 خبر شهادت جانسوز علی صابری به ما رسید. با خودروی آمبولانس بنیاد شهید لاهیجان با رانندگی آقای حجت شیخان و با همراهی تعدادی از دوستان شهید صابری به نام های رنجبر ، عزیزی و پیرسرایی به ستاد معراج شهدای تهران مراجعه کردیم و پیکر مطهر شهید را به لاهیجان منتقل کردیم. پس از دو روزبا حضور خیل عظیم مردم شهر او را  در کنار دوستان دیگرش عباس یوسفی نژاد، سید رضا کیاموسوی، صادق حسنی و … در مزار شهدای لاهیجان در جوار مرقد آسید محمد یمنی دفن نمودیم.

بدین ترتیب ماموریت این مرد بزرگ در این دنیای فانی به اتمام رسید و اکنون در نزد خدای  خویش روزی می خورد و با انبیا و اولیای الهی محشور است.

فرازی از وصیت نامه شهید:

… با سوز دنیا بسازید و با ساز دنیا بسوزید زیرا دنیا زود گذر است و در برابر ناملایمات صبور باشید و سعی کنید به عنوان یک حزب الهی واقعی در تثبیت اهداف جمهوری اسلامی نقش فعال داشته باشید.