وداع با شهید حسن طهماسبی
وداع یک افسر تخریبچی ، شهید حسن طهماسبی
پیش از آغاز عملیات بستان باید تمام منطقه پاکسازی و مجدداً مینگذاری میشد تا برای انجام عملیات آماده شود. تا هنگام عملیات زمان زیادی برای بازکردن معبر گرفته نشود و نیروها بدون تلفات از معبر عبورکنند.
قرار بود کارها به صورت علنی اتفاق بیفتد که دشمن متوجه فعالیتهای ما در این منطقه شود. هر چند روز یک بار با اتوبوس وکامیون نفرات را به منطقه میآوردند و شبها با ماشینهای یخ مجدداً به عقب منتقل میکردند.
شب در حال پاکسازی میدان مین بودیم که عراق شروع به ریختن آتش تهیه کرد و آسمان مثل روز روشن شد. ما زمینگیر شده بودیم. فاصله بین ما و نیروهای خودی سه خاکریز بود و با نیروهای دشمن یک خاکریز. آنقدر حجم آتش شدید بود که نمیتوانستیم سرمان را بلند کنیم. حسن با صدایی که از ته گلویش خارج میشد، گفت:« ببین بچهها زندهاند؟»
مسرور گفت: «زندهام اما زخمی شدهام.»
محمدحسینی گفت:« زندهام اما زخمی شدهام.»
خودم هم زخمی شدهبودم. حسن گفت:«بچهها را جمع کن و برو عقب. منم میام دنبالتون.»
وقتی مسرور و محمدحسینی به من رسیدند، گفتند:«تمام بدن حسن پر از خون شده.»
متوجه شدیم یک ترکش بزرگ به پهلویش خورده و به این خاطر اصرار دارد نیروها عقب بروند. میخواست خیالش راحت باشد. همگی مجروح بودیم اما او هم قادر به عقبنشینی نبود. تصمیم گرفتیم برویم و او را روی دوشمان به عقب بیاوریم که ناگهان یک خمپاره روی مین ضد تانک خورد و حسن شهید شد.
ما را به هر سختی بود به عقب منتقل کردند اما پیکر حسن در میدان مین باقی ماند.
چهار ماه بعد در عملیات آزادسازی بستان(طریق القدس) پیکر شهید حسن طهماسبی را به عقب منتقل کردیم.
راوی: شاپور شیردل
برگرفته از کتاب ” انتهای معبر ” به کوشش افتخار فرج و سیده نجات حسینی صفحه 136