هنرمندی که تخریبچی شد
هنرمندی که تخریبچی شد
مادر شهید «غلامرضا کشتکار» میگوید: پسرم با اینکه در واحد تخریب بود، می گفت «من راننده هستم و به رزمنده ها سر میزنم» در صورتی که در یکی از سختترین واحد های تخصصی جبهه فعالیت میکرد.
شهید هنرمند «غلامرضا کشتکار» به سال 1342 در روستای محروم چاهخانی متولّد شد. وی تحصیلات ابتدایی خود را همراه با آموزش روخوانی قرآن به پایان رسانید و پس از آن که وارد دوران نوجوانی شد به همراه خانوادهاش به شهر برازجان مهاجرت کرد. او دورهی راهنمایی را در مدرسه شهید نوّاب صفوی و سال اول و دوم دبیرستان را در مدارس شهید بهشتی و امام خمینی(رحمةالله علیه) و سالهای سوم و چهارم را در مجتمع آموزشی رزمندگان اسلام شهر برازجان به پایان رسانید.
صحنه پایین کشیدن تندیس محمدرضا پهلوی در شهر برازجان؛ عکاس شهید کشتکار
غلامرضا، همزمان با تحصیل و آغاز جنگ تحمیلی عضو پایگاه «مقاومت کربلا» برازجان شد که پس از دو سال خدمت در بسیج به عنوان فرماندهی پایگاه مقاومت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) برازجان انتخاب کردند. در این مدّت چند بار در جبهه های نبرد حضور پیدا کرده و در چندین عملیات شرکت نمود و یک بار هم مجروح شد.
وی پس از اخذ مدرک دیپلم در سال تحصیلی 63-1362 با شرکت در کنکور سراسری مراکز تربیّت معلّم، موفّق به راهیابی در مرکز تربیّت معلّم «شهید رجایی» شیراز شد و مهر ماه سال 1365 از سوی اداره کلّ آموزش و پرورش استان به شهرستان محروم دیلم منتقل شد و شغل مقدّس معلّمی را در مدرسهی راهنمایی «هدایت» آن شهر، آغاز کرد.
تظاهرات مردم برازجان علیه رژیم پهلوی در بهمن 1357؛ عکاس شهید کشتکار
غلامرضا پس از انتقال به دیلم در مدّت کوتاهی با برخوردهای متواضعانه و ارشادهای هدایت گرایانهی خود در دل دانش آموزان، کارمندان و مردم شهر جای گرفت. وی که استعداد فوقالعادهای در امور هنری و نمایشی داشت، نمایشهایی را در شهرهای دیلم و برازجان در جبهه های کردستان و خوزستان به روی صحنه برد. او در میان خانواده دارای فضائل اخلاقی و جاذبهی روحانی فوق العادهای بود. وی پس از یک سال اشتغال به امر تعلیم و تربیّت در مدرسهی راهنمایی هدایت دیلم به علت درخشش فراوان در رشتههای مختلف تربیّتی، فرهنگی و هنری در تاریخ 1 اردیبهشت1366 به عنوان معاون امور تربیّتی و پرورشی اداره آموزش و پرورش شهرستان دیلم منصوب شد.
شهید کشتکار در حال گریم «عباس اسلامیان» در سال 1362
وی اوّلین گردهمایی مربیان تربیّتی را در تاریخ 21 اردیبهشت 1366 اجرا کرد و در این مدّت کوتاه نیز علاوه بر مسئولیّت امور تربیّتی، دست از کارهای هنری و تبلیغی خود نکشید و گردهمایی آموزگاران، تشکیل انجمن اولیا و مربیان و سفارشهای لازم به امر تعلیم و تربیّت و تأکید بر این مهّم به عنوان عبادت مردم را موکّداً سفارش میکرد.
شهید کشتکار در نقش سید برازجان در سال 1362
شهید کشتکار در زمینه ورزش نیز فعالیّت چشمگیری داشت. از سال 1358 تا زمان شهادتش عضو باشگاه ورزشی دخانیات شهرستان دشتستان بود. در این رشته از جمله ورزشکاران متعهّدی بود که هیچگاه در میدان ورزش اخلاق نیکوی خود را از دست نداد. وی به همراه گروه خود در سالهای 62، 63 و 64 به مقام قهرمانی باشگاههای شهرستان دشتستان رسید. آخرین بار در ماه مبارک رمضان سال 1367 عازم جبهه های حق علیه باطل شد و در گردان تخریب ناو تیپ 13 امیرالمؤمنین(علیهالسلام) که در منطقه مارد (کیلومتر 45 جاده اهواز به خرمشهر) مستقر بود، مشغول ستیزه با متجاوزان شد و بعد از چند ماه حضور داوطلبانه در جبهه چند روزی به مرخصی آمد، مجدداً در تاریخ 23 خرداد 1367 به مقر گردان برگشت و در آخرین مرحله حملات دشمن به خاک کشور جمهوری اسلامی و دستیابی به جزیرهی مجنون در مسیر جاده ی اهواز-خرمشهر با دیگر همرزمانش، «احمد اسدی»، «محمّد حسین کریمی» و «علی خمشایا» که عازم منطقه نبرد بودند، مورد هدف موشک بالگردهای متجاوزان قرار گرفتند و در تاریخ 4 تیرماه 1367 به شهادت رسیدند.
فاطمه فانوسی، مادر شهید هنرمند «غلامرضا کشتکار» میگوید: پسرم در زمان جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران به جبهه رفت و سختترین کارها را در جبهه بر عهده میگرفت؛ اگر از او میپرسیدم در جبهه چه میکنی؟ میگفت که «من راننده هستم و به رزمندهها سر میزنم» در صورتی که در یکی از سخت ترین واحدهای تخصصی جبهه؛ یعنی در واحد تخریب فعالیت میکرد. البته او رانندگی هم میکرد حتّی با ماشین، مهّمات جابهجا میکرد و در هنگام شهادتش در ماشینشان مهّمات بود که مورد هدف بالگرد رژیم بعثی عراق قرار گرفت که خود و سه نفر از همرزمانش به شهادت رسیدند.
شهید کشتکار حال اجرای نمایش
مادر شهید کشتکار ادامه میدهد: علاقه زیادی به غلامرضا داشتم؛ بچّهها به من میگفتند «تو غلامرضا را خیلی دوست داری». من هم میگفتم «او بیشتر اوقات در جبهه است، من خیلی نگرانش هستم که نکند در جبهه برای او اتّفاقی بیفتد».
با این حرفم از خدا میترسیدم و پیش خود میگفتم «اگر در راه خدا کشته شود شهید است ولی اگر مانعش شوم، ممکن است در پشت جبهه اتّفاقی برایش بیفتد، چگونه پاسخگوی پروردگار باشم؟» بر این عقیده بود که آدم یک روز متولّد میشود و یک روزی میمیرد، پس بهتر است که در راه خدا به شهادت برسد.
تشییع پیکر شهیدان «غلامرضا کشتکار»، «احمد اسدی»، «محمّد حسین کریمی» و «علی خمشایا» در برازجان
وی بیان میدارد: غلامرضا میگفت «مادر! ما در زمان امام حسین(علیهالسلام ) نبودیم تا در رکابش بجنگیم ولی امروز باید به ندای نایبش امام خمینی (رحمة الله علیه) لبیک بگوییم». او هر جا کار میکرد مردم دوستش داشتند. وقتی در آموزش و پرورش استخدام شد و به دیلم رفت، به او میگفتند که کار کردن در آنجا خیلی سخت است و موفّق نمیشوی، امّا به دلیل شایستگیهایش در حوزه مدیریّتی به عنوان معاون پرورشی اداره آموزش و پرورش بندر دیلم انتخاب شد و با سرعت در دل مردم آن دیار جای گرفت و وقتی هم به شهادت رسید، مردم دیلم خیلی متأثّر شدند و در مراسم تشییعاش شرکت کردند.
امروز دانش آموزان غلامرضا به واسطه هدایتهای دلسوزانه او در رشتههای تخصصی مانند پزشکی، مهندسی، هنر مشغول به خدمت مشغول هستند.