نفرت و عشق!
نفرت و عشق!
شب عملیات بود و هوا تاریک تاریک! به میدان مین رسیدند. حس عجیبی داشت؛ چیزی میان نفرت و عشق! بسیاری از دوستانش در این میدان ها از دست او رفته بودند. بسیاری از یاران صمیمی اش در این معبرها، غرق خون شده بودند. نفرت عجیبی داشت از تک تک مین ها و تله هایشان … از سوی دیگر احساس می کرد عاشق این میدان ها است. می خواست با تمام وجود به طرف میدان برود و تمام مین هایش را در آغوش بکشد، می خواست غرق در میدان بشود، می خواست که رقص کنان در میدان بچرخد و مین ها را به هیچ انگارد. وقتی فکرش را می کرد که زمانی که مین ها را خنثی می کند از معبر وسط میدان بچه های گردان بر سر دشمن می ریزند و طومار بعثیان درهم پیچیده می شود و پیروزی آشکار می شود، شوق سراپایاش را می گرفت.
برگرفته از کتاب ” ازدحام انفجار ” نوشته تخریبچی دلاور آقای دکتر احمد مومنی راد عضو هیات علمی دانشگاه تهران