میدان زخمی
میدان زخمی
میدان مین دست خورده بود این یعنی مصیبت عظمی. فرمانده را کارد میزدی خونش نمیآمد بسیار عصبانی بود از گروهی که بدون هماهنگی رفته بودند برای کار در میدان مین و بعد با دادن اولین مجروح کار را نیمه کاره رها کرده و رفته بودند .حالا میدان شده بود یک میدان زخمی و دست خورده که کار پاکسازیش بسیار دشوار و خطرناک بود.
وقتی به رسول فکر میکنم که در «خرائب» پودر شد. وقتی به عمو حسین فکر میکنم که در میدانهای مین اطراف هویزه به خون غلطید، زمانی به مسعود میاندیشم که در والفجر مقدماتی در معبر به شهادت رسید … وقتی احسان را میبینم که دیگر در میان ما نیست و خود را زنده میبینم بار سنگین «ماندن» را بر دوش ناتوانم حس میکنم.
چون بیوه ها ننگ ملامت ماند بر ما
تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما
آری در آن سوی این جاها و در ناکجا آباد هستی در کرانه ابدیت و حضور، جبهه را میگریم. در فراسوی آن قله بلند یا در گودال پایین تپه و شاید هم زیر آن تخته سنگ های بزرگ کانی مانگا، بمو، شیاکوه و در زمین تفتیده جنوب در فکه و کوشک … شهیدی به خون تپیده است که هر لحظه یادش مرا بیخود میکند.
برگرفته از کتاب ” ازدحام انفجار ” نوشته تخریبچی دلاور آقای دکتر احمد مومنی راد عضو هیات علمی دانشگاه تهران