معجزه

معجزه

معجزه

گرم خنثی کردن مین­ها بود. مین­های والمری … تابستان بود بسیار داغ. احساس کرد که پایش روی چیزی قرار گرفت، …. یکباره به هوا پرتاب شد و دوباره به زمین افتاد. گیج و منگ بود. نگاهی به دور و بر کرد از تعجب چشم­هایش چهار تا شد. اگر روی مین رفته بود پس چرا سالم بود؟ چاشنی تأخیری مین والمری زده بود مین نیم متر از زمین بالا آمده بود ولی چاشنی انفجاری آن عمل نکرده بود … چیزی شبیه معجزه!

 

برگرفته از کتاب ” ازدحام انفجار ” نوشته تخریبچی دلاور آقای دکتر احمد مومنی راد عضو هیات علمی دانشگاه تهران