فرمانده
فرمانده
شهید منصور ( مصطفی ) بهادری بسیار انسان نکته سنجی بود. من در عملیات بدر در شرق دجله زخمی شدم. ایشان هر چند روز یک بار میآمد به عیادتم و سعی میکرد به من کمک کند تا روحیهام را حفظ کنم. مرا با خودش به شلمچه می برد و دوباره به خانه برمیگرداند.
به فکر نیروها بود و این جزو دغدغههای ذهنیاش بود.
خاطرم هست سال 1364، یک شب دو تا از بچهها به درخواست استانداری و برای کمک به کشاورزان منطقه [1]در جادهی خرمشهر داشتند پاکسازی میدانهای مین به جای مانده از عملیات بیت المقدس را انجام میدادند شب از نیمه گذشته بود که آمد سراغم و گفت:
« بریم به بچهها سر بزنیم.»
گفتم:« اتفاقی افتاده؟»
گفت: محمود اسدزاده امروز از دستم ناراحت شده.
یک مقدار خرید کرد و راه افتادیم و رفتیم سراغ بچهها. با شوخی و خنده از محمود عذرخواهی کرد و صورتش را بوسید و از دلش درآورد. وقتی خیالش راحت شد، دم دمای صبح برگشتیم اهواز.
بسیار صبور و با گذشت بود. اکثر اوقات حقوقش را به سایرین انفاق میکرد و دست بخشندهای داشت.
راوی: حیدر قطب الدین
[1]. زمینهای کشاورزان توسط عراق مینگذاری شدهبود و امکان کاشت محصول را از آنها میگرفت.(ویراستار)
برگرفته از کتاب ” انتهای معبر ” به کوشش افتخار فرج و سیده نجات حسینی صفحه 66