عیسی مسیح

پنجره نه، برج نگهبانی- آشنایی چهارپایان با صفیر گلوله- دعای سفره- رادیو- کف زدن- ترس- احداث پل بعثت- به نماز باید ایستاد- امنیت سد پیشین- اتو دستی- عیسی مسیح- عمامه- آرایشگر- احداث مخفیانه جاده- باشگاه افسران- نارنجک و ماهی- دو تومانی پول نان- برای آینده- آموزش معارف اسلامی- گروه نجات

عیسی مسیح

عیسی مسیح

یک روز، یکی از پرستارهای انگلیسی وقتی نزدیک تخت من شد، زیر گلوی خودش را نشان داد و گفت: «خمینی!» و اشاره به سر بریدن کرد. خیلی ناراحت شدم. از او خواستم سخنان مرا گوش کند؛ اما مشکل من این بود که نه او فارسی می‌فهمید، نه من می‌توانستم انگلیسی صحبت کنم. خلاصه نمی‌دانم چه شد و چطور این دو کلمه به زبانم آمد که یکدفعه گفتم «عیسی مسیح» و به او اشاره کردم و بعد گفتم «امام خمینی» و به خودم اشاره کردم. پرستار که متوجه منظور من شده بود، به کنار تختم آمد و با تعجب و جملاتی که فارسی هم داشت، از من خواست بیشتر توضیح دهم. یک ساعتی معطل شدم تا توانستم به زور هم که بود، به او بفهمانم امام خمینی چه کسی است. یعنی می‌توانستم، نه واقعاً او در این یک ساعت می‌توانست تمام شخصیت امام را بشناسد. خودم هم شخصیت امام را درک نکرده بودم؛ ولی به هر شکل، خاطر او را با شخصیت حقیقی امام آشنا کردم. پرستار، آخر صحبت لبخندی زد و گفت: «امام خمینی، مسیح، عیسی».

برگرفته از کتاب ” فصل فکرت های نو ” تخریبچی دلاور دفاع مقدس آقای دکتر احمد مومنی راد ( صفحه 60)