عطر وجود او

عطر وجود او
هنوز 2 ماه از رفتنش نگذشته بود که به اهواز رسیدیم. یکراست به استانداری رفتیم. ما را به ستاد جنگ های نامنظم بردند. هنوز عطر او همه جا به مشامم می خورد. وقتی وارد اتاقش شدم حالم دگرگون شد. اولین چیزی که توجه جلب می کرد نقشه ای بسیار بزرگ از منطقه بر دیوار بود با سوزن ته گردهای قرمز در مواضع دشمن و سوزن ته گردهای آبی رنگ مواضع خودی را نشان می داد. اینجا جایی بود که او روزها برنامه ریزی می کرد و شب ها اجرا. به نقشه خیره شدم. به نظرم آمد که دهلاویه دارد. برق می زند. یکی از سوزن های ته آبی در دهلاویه زده شده بود. ریه هایم پر شده بود از بوی خوش او. با خود گفتم: عجب مردی بود این چمران!
تختی و کلاشینکفی تاشو و پوکه ی خمپاره ای که دسته گلی روی آن بود.
برگرفته از کتاب ” ازدحام انفجار ” نوشته تخریبچی دلاور آقای دکتر احمد مومنی راد عضو هیات علمی دانشگاه تهران