صد و بیست
صد و بیست
گلوله خمپاره عمل نکرده بود و چون فوق العاده حساس و خطرناک بود بچه های تخریب به آن دست نزده بودند. تنها پرچم قرمزی کنار کاشته بودند و از راه که رسید یک نگاه به آن کرد خودش بود . خمپاره 120…..
به سر سوزنی بند بود تا منفجر شود. مثل یک افعی سمی چنبره زده بود. بچه ها را دور کرد، دست زدن بهش دیوانگی بود. مقدار مواد سی چهار کنارش گذاشت و فتیله را روشن کرد و به سرعت دور شد. پشت خاکریز پناه گرفت با صدای انفجار، با تمام پهنای صورتش خندید!
برگرفته از کتاب ” ازدحام انفجار ” نوشته تخریبچی دلاور آقای دکتر احمد مومنی راد عضو هیات علمی دانشگاه تهران