به مناسبت هفته دفاع مقدس 5شهیدشاخص گردان تحریب لشگرویژه 25 کربلا معرفی میگردند
شهید محمدرحیم بردبار فرمانده تخریب لشگرویژه 25 کربلا
در خجسته روزی از فصل سرد زمستان در سال 1340 كودكی قدوم ميمون و مباركش را در عرصه خانواده ای زحمت كش و كشاورز بر زمين گذاشت پدر نام اين فرزند كه آخرين فرزند خانواده بود را «محمد رحيم» نهاد. طبيعت خانواده كشاورز كه نتيجه اش رزق و روزی حلال است از يك طرف و تعصب مذهبی و مقلد بودن خانواه از طرف ديگر دست به دست هم داده تا شخصيت محمد رحيم در جهت اعتقادات اسلامی سوق داده شود. او در سال 1347 در سن هفت سالگی به دبستان رفت، از همان اوان كودكی تيزهوشی و زكاوتش بر همه هويدا بود. در سال 1352 با موفقيت تمام و با نمرات بالا دوره دبستان را در مدرسه طوسی نكا گذراند و با همان پايه عالی دوره راهنمایی را در مدرسه داريوش نكا به پايان رساند از آن پس جهت ادامه تحصيلات در سال 1355 به دبيرستان هفده شهريور ساری(رشته علوم تجربی) رهسپار شد(سال تحصيلي 55-56)سالی كه نغمه های دلنواز انقلاب اسلامی از ملتی ستمديده و رنج كشيده و مظلوم به گوش مي رسيد. محمد رحيم به سبب وابستگی عميقش به روحانيت عزيز زمينه افكارش را از اين جريان نوين اسلامی می سازد و شكل می دهد. به اعتراف همه دوستان و همكلاسيهايش چه آنانی كه به افكار مذهبی او معتقد بودند يا نبودند همگی به شجاعت و بی پروایی و صراحت لهجه اش در مقابل مزدوران رژيم ستودنی بود. در زمان مزدوری شريف امامی، وقتی رئيس دبيرستان در موضع دفاع از دولت برمی آيد اين شهيد دلير بود، كه از جمع همكلاسی ها بلند می شود و با فریاد اين شعار انقلابی كه: ما مي گيم خر نباشه پالان خر عوض مي شه و … رئيس دبيرستان با عصبانيت مجبور به ترك كلاس می شود. در كلاس دوم نظری سالهای تحصيلی 57-56، سال شروع و اوج گيری جنگ و گريزهای خيابانی و برپایی مراسم بزرگداشت شهدا بود حضوری فعال داشت چه در منطقه نكا و چه شهرستانهای مجاور( ساري و بهشهر و قائمشهر). ایشان ضمن حضور فعال در جریان انقلاب، با كمك يكی از برادرن عزيز روحانی دستگاه تكثيری تهيه کردند که موجب افزایش فعاليت های انقلابیشان گردید و سطح وسيعی از منطقه خود را زير پوشش قرار داد. یکی از مشكلات بزرگ در آن زمان، تهيه كاغذ و جوهر پلی كپی بمنظور تکثیر اعلاميه های حضرت امام (ره) و ديگر بزرگان انقلاب بود. در آن زمان که مامورين شاهنشاهی بشدت در پی تهيه كنندگان كاغذ پلی كپی بودند، بعضی اوقات شهيد به علت نداشتن قدرت بدنی لازم جهت به دوش كشيدن كيسه های محتوی بسته های كاغذ، آنها را در بازار و خيابان بر زمين مي كشيد تا پای ماشين ببرد و از آنجا به محل مورد نظر حمل كند و اين اتفاقات را بعداً بیان میکردند و مي خنديد و خوشحال بودند از اينكه خداوند توفيق خدمت به ايشان می دهد. همچنین تهيه سه راهی و كوكتل و كلرات و مواد انفجاری مورد استفاده و به كار بردن آن در خيابانها و اماكن مورد نظر به خاطر شجاعت و شهامت و چالاکی بی نظيرش از دیگر از كارهای پر خطری بود که به او محول میشد.

محمد رحیم سعی میکرد با ساده پوشی و کم کردن هزینه خورد و خوراک خود و توجه به اصل قناعت وجوه حاصل از این راه را صرف تكثير اعلاميه های حضرت امام كند. در همين اوان بود كه اكيپ های كوهنوردی در منطقه را با كمك و راهنمایی شهيد ابوعمار تشكيل داد و سعی در شناسایی و نقشه برداری از جنگلهای منطقه را داشت او در توجيه اين كارش می گفت در صورتیكه رژيم شاه موفق به سركوبی حركت انقلابی مردم بشود آن وقت ما اولين طعمه اش خواهیم بود و جنگل مکان امنی در آن زمان است، بنابراین بايد محل های قابل استفاده منطقه و روستاهای اطراف را شناخت. بعد از انقلاب اسلامی از عمده ترين و مرموزترين طرح های استكبار جهانی ايجاد تفرقه در جامعه انقلابی و اسلامی ايران بود كه با ايجاد دهها گروه كوچك و بزرگ الحادی و ماركسيستی و سوسياليستی و التقاطی به جنگ امت مسلمان آمد. شهيد محمد رحيم به اتفاق ديگر برادران و همرزمان به طرح مرموز استكبار توسط برادری كه همه اين خطوط الحادی و التقاطی را از داخل زندان مخوف شاهنشاهی به خوبي شناخت، به درستی پي بردند و در مدرسه مرتباً در حال بحث و جدال با اين گروهكهای ملحد بود و با مطلعات فراوانی که داشتند به گفته دوستان همکلاسیشان، اعضا گروهکها به خود جرات مباحثه با ایشان را نمی دادند و سعی می کردند به دور از ایشان با دیگر دانش آموزان بحث کنند، که این مطلب نشانگر تسلط بالای ایشان بر مبانی اعتقادی خود و گروهکها بود چرا که با وجود فشارهای اجتماعی و دید منفی نسبت به مطالعه کتابهای خاص، ایشان معتقد بودند نمی توان با چشمان بسته و کورکورانه و از روی جهل با دشمنی که اعتقادات ملت را نشانه گرفته مبارزه کرد، و در این راه تهمت های زیادی را از جانب بعضی افراد تحمل کردند ولی استوارتر مسیر خود را طی کردند. در سال آخر تحصيلشان كه مقارن بود با غائله كردستان به جهت اعتقادی که از روی آگاهی و شناخت به خط امام پيدا كرده و با شناختی كه از طرح براندازی گروهكهای ملحد يافته بود و به خاطر كمك رساندن به برادران سپاهی از مدرسه به پايگاههای نظامی كشيده شد و تمام جديت و تلاش خود را معطوف به مسائل مربوط به آموزش و شركت در نبرد با عنار ضد انقلاب نمود. ابتدا مدتی در مريوان در كوهستانهای برف گير و سرد آن منطقه به عنوان مسئول گروه، لياقت و همت خود را نشان داد كه در مدت كوتاهی به گروه ضربت آن منطقه پيوست و با حضور در مقرها و پاسداری از آنها علیرغم مهم بودن مسولیتش قانع نمی شد و می خواست سهم بيشتری در به دوش كشيدن رنج نامه كردستان را داشته باشد و اين يكی از خوصيات بارز شهيد بود كه تا آخرين لحظه عمر پربارش ادامه داشت بعد از آن مدتی در صحنه آموزش بود و طی اين مدت به آموزش برادران رزمنده جهت اعزام به جبهه مي پرداخت در اين بين بود كه مطالعات رزمی و تخصصی خود را در امور تخريب با آزمايشگاهی كه در منزلش درست كرده بود توسعه داد،و با جدیت فراوان این مسیر را پیگیری میکرد. یکی از ویژگی های مهم شخصیتی ایشان که از کودکی بسیار بارز بود، کنجکاوی و ذهن پرسشگر ایشان بود که همین ویژگی موجب ترقی ایشان بود و از هر فردی که احساس می کردند می تواند در زمینه شیمی، فیزیک و مهندسی به ایشان کمک کند یاری می جستند تا برای سوالات پیش آمده در آزمایشگاه جوابی بیابند.
همت و پايمردي محمدرحيم در حد اعلي بود لذا از غربي ترين نقطه غرب تا جنوبي ترين نقطه جنوب یادآور حماسه های این دلیر مرد مازنی است. يكي از ياران با وفاي محمد رحيم مي گويد رحيم واحد را آماده عمليات محرم كرده بود قبل از عمليات همانند پروانه اي عاشق بر گرد فرمانده محبوبش (مرتضي) مي چرخيد و فرامين ايشان را با جان و دل مي گرفت و به كار مي بست با زحمات طاقت فرسائي كه محمد رحيم كشيد توانست با همت بچه ها در سه محور عملياتي سه معبر بزند طوري كه عزيزان رزمنده توانستند سالم از آن عبور كنند و به طرف دشمن يورش ببرند و خود دقايقي بعد بالاي سر بچه ها حاضر شده و مشكلات و كمبودهايشان را رسيدگي كرد در شب عمليات از توكل عجيبي برخوردار بود و به بچه ها اعتماد به نفس مي داد، به مسائل عقيدتي و معنوي در كنار آموزش نظامي اهميت زيادي مي داد به خصوص به دعاها اهميت مي داد و مکرراً اعلام مي كرد تخريب رزمنده عاشق مي پذيرد بارها در جمع رزمندگان طلبه ضمن تاكيد واسرار بر اينكه در واحد عاشقان بمانند مي گفت همه شما بايد در هنگام عمليات عمامه ببنديد تا دشمن كور شده زاغه مهمات اصلي جمهوري اسلامي را ببيند و از اين همه عظمت وشوكت و زيادي مهمات بر خود بلرزد. برادري در جاي ديگر ادامه مي دهد من يادم نيست كه ايشان قصد پشت جبهه را كرده باشد مگر چند مرتبه اي كه مجروح شده بود (والفجرمقدماتي،والفجر4،عمليات فاو) در اين صورت هم در كمترين زمان ممكن خود را به بچه ها مي رساند. محمد رحيم از جذابيت خاصي برخوردار بود و فوق العاده بر اعصابش مسلط بوده كه به حق مي توان گفت كه بردبار بود و بدين صورت از اينده مطمئن و روشن براي جنگ كه همان پيروزي رزمندگان باشد براي بچه هاي واحد صحبت مي كرد. بعد از عمليات والفجر4 كه بچه ها آستين هاي خود را جهت گرفتن وضو بالا زده بودند و جمعشان جمع بود در حاليكه بدنشان خسته از دوندگيها و سر و روي مباركشان پر از گرد وخاك بود اما مصمم، كه در اين هنگام هواپيماهاي عراقي صيهونيستي سر مي رسند و همه يكجا به زيارت آقايشان امام حسين (ع) مي روند و استاد خستگي ناپذيرشان محمد رحيم از غم از دست دادنشان مي سوزد وطاقت از دست مي دهد چرا كه ماهها براي آموزش عزيزانش زحمت كشيده بود و آنها را پشتوانه قوي و محكم براي رزمندگان اسلام و با لاخره انقلاب اسلامي مي ديد نتوانست در منطقه بماند به مرخصي جهت ديدار خانواده اش در نكا مي رود تا شايد تسكيني بر اين درد بزرگ شود ولي نه مي توانست در اتاق راحت بنششيند و نه در حياط راحت بايستد همه اش درد بود و فكر وانديشه باور نكردني از آنچه كه پيش آمده بود استاد فداكار ومتقي چطور مي توانست ياران مومنش كه همگي در انتظار فتحي بزرگ نشسته بودند را اينچنين ببيند! از طرفی حضور این شهيد عزيز در جبهه سرتاسر حماسه بود و ایثار و خاطرات و خطراتی كه براي بیان کردن زياد است ولاز يك سال قبل از شهادتش در فكر كميته ابتكارات و ابداعات در واحد مي افتد و طرحش را به فرماندهي محترم مي دهد و بارها در قانع كردن دوستان وهمرزمانش با اينكه وسيله اي براي شروع اين كار نداشتند مي گفت آمريكا واسرائيل هم از صفر شروع كردند و به اينجا رسيدند وبالاخره يكي از روزهاي تير ماه 1365 بعد از اينكه امام عزيز فرمان فتح مهران را صادر مي كند برادر محمد رحيم در جمع ياران با وفا ودليرش عازم منطقه مهران مي شود بعد از اجراي همه برنامه هاي محوله و پيش بيني شده شب موعود فرا مي رسد عمليات آغاز مي گردد عمليات معبر زني با همت ياران و هدايت فرمانده شهيد و با حمايت حق تعالي و با سلامتي همه نیروها به اتمام مي رسد بعد از سه روز كه رزمندگان در محلهاي از قبل تايين شده مستقر شدند روز جمعه 17 تير ماه سال 1365فرا مي رسد عيد محمديها عيد عاشقان به سنت نبوي فرمانده دلاور ومحبوب كربلا خواهان در جايي كه از فرت خستگي جند شبانه روز تلاش ودوندگي نشسته بود بر خاست و شربتي براي ياراني كه با او بودند درست كرد و رو به بچه ها گفت بچه ها اسم اين شربت را چه بگذاريم ؟ بچه ها با خنده گفتند شربت شهادت ضمن تحسين گفتن شربت را آماده كرد و همگي با نام امام حسين (ع)شربت را نوشیدند؛ ساعت در حدود 10 الي 9 صبح است در شرایطی که قرار بود به موقعیتی دیگر در منطقه برود، يكي از دوستان نزديك توسط بي سيم از وي مي پرسد که دلیل تاخیر در عظیمت به محل مورد قرار و وقوف در آنجا چیست؟ که شهید در پاسخ مي گويد: نماز ظهر با بچه ها هستم بعد مي آيم؛ ياران با فرمانده عارف و متقيشان وضوي عشق مي سازند برادر محمد رحيم دوباره در همان جايي كه از صبح نشسته بود (راهروي سنگر) مي رود انگار منتظر كسي باشد به بيرون سنگر مي نگرد كه نزديكي هاي ظهر چندين فروند از هواپيماي دشمن بعثي در آسمان منطقه حاضر مي شوند و نزديك همين سنگر كه سنگر اميد بچه ها بود بمبها ريخته شده و چندين تر کش بمب بر سر و بدن دلير مرد خط نور اثابت مي كند كه با وضو وبا بدني خسته بر سجاده خون به وسعت زمين وبه مظلوميتي به طول تاريخ همانند همه شهدايمان نماز ظهر جمعه 13 تير ماه 1365 را در مقابل ديدگاه ياران دلير و با وفايش اقامه مي كند. آفرين بر تو و بر عظم و اراده قوي ومصمم تو. راهت پر رهرو ويادت گرامي باد .
والسلام عليكم وعلي عبادالله الصالحين . خانواده شهيدي چه كنيم كه مجال عنوان نمودن آنهمه در اينجا نيست.
با تشکر از برادر علی الیاسی