روایت مصطفی شهریاری از شهید غلامرضا کرامت نوری (31)
سنگر دیدگاه
سنگر دیدگاه روی قله گیسکه، سنگری بود جهت توجیه کردن نیروهای عمل کننده نسبت به خط دشمن. این سنگر به همه منطقه جلوی ما که کمی هم شیب داشت مسلط بود.
سنگر روی یک ارتفاع بود که برای رسیدن به این سنگر باید از نردبان بالا می رفتیم، بعد از آن یک کانال بود. سمت راست آن میرفت به سمت سنگر دیدگاه که برای توجیه فرمانده هان گردان ها بود. سمت چپ کانال هم که حدود 40 تا 50 متر با دهانه ورودی فاصله داشت سنگر دیگری بود برای توجیه واحدهای لشکر.
آن روز در سنگر واحدها بودم دیدم صدایی می آید. سریع خودم را رساندم به دهانه ورودی تا ببینم صدای کیست، به سه راهی کانال که رسیدم دیدم محی الدین خادم از مهندسی لشکر، همراه چند نفر نا آشنا، احتمالاً از جهاد فارس، آمدند و می خواستند بروند به سمت سنگر توجیه گردان ها!
گفتم: آقای خادم، بیایید در سنگر واحدها و از اینجا توجیه کنید.
اما از من اصرار که در آن سنگر نرید، از آقای خادم لجبازی که این سنگر دیدش بهتره!
نتوانستم او راضی کنم. برگشتم در سنگر واحدها. طولی نکشید که آقای خادم و همراهانش برگشتند. هنوز آنها روی نردبان بودند که شنیدم باز صدا می آید.سریع برگشتم سر همان سه راهی کانال دیدم حاج نبی فرمانده لشکر و چند همراهش بالا امدند و رفتند سمت سنگر دیدگاه.
نمی دانم به حاج رسول استوار گفتم یا شهید مسلم شیرافکن که قبل از شما آقای خادم در آن سنگر بود، الان این سنگر برای عراقی ها حساس شده!
اما باز کسی گوش نداد. آنها رفتند، من هم برگشتم در سنگر واحدها، خیلی طول نکشید که صدای انفجار آمد، بعد هم سر و صدای نیروها. فهمیدم، که انفجار درسنگر توجیه فرمانده گردان بود. دویدم سمت آن سنگر دیدم بله اکثر آنها زخمی شده اند. فکر می کردم غلامرضا کرامت هم مثل بقیه زخمی شده است. چون در صورتش هیچ نشانه ای از مرگ نبود و شادی خاصی داشت. کمک کردم زخمی ها را تا کنار نردبان آوردیم. بقیه نیروها که پایین نردبان بودند کمک کردند و مجروحین سوار آمبولانس شدند.