روایت مصطفی شهریاری از شهید غلامرضا کرامت نوری (18)
خلاقیت
ادوات لشکر محمد رسوال الله به صورت ابتکاری تیر بار دوشیکا را روی ماشین تیوتا لاندکروز جاسازی کرده بودندبا شهید کرامت به واحد ادوات آن لشکر رفتیم نوع کار آنهارادیدیم بانظر برادر کرامت طراحی بهتری برای نصب انواع تیر بار ها روی خودروهای متعدد در لشکر 19 فجر انجام دادیم که تا آن موقع بی سابقه بودو در عملیاتهای پدافندی و آفندی بسیار تاثیر گذار بود بعد هم با ایجاد تغییراتی توانستیم انواع تیربارها را روی قایق نصب کنیم حدود 17 ماه داوطلبانه جبهه بودم که تمام آن مدت در گردان ها و تیپ ادوات لشکر 19 فجر بیشترین ارتباط را با سردار شهید کرامت داشتم.
هیچگاه در صحنه های جنگ و حتی سخترین شرایط از ایشان ترس ونا امیدی نمی دیدم فکر میکنم دوعامل اخلاص و شجاعت موجب شده بود تا به عنوان فرمانده ای برجسته و متخصص شناخته شود نه تنها لشکر 19 فجر حتی کل سپاه از وجود ایشان استفاده می کرد بین همرزمانش محبوبیت فوق العاده ای داشت و روزهای منتهی به شهادتش مهرش بیش از پیش به دل همه نشسته بود واینکه ادوات در صحنه های سخت میتوانست از خود درخشش های فراوانی نشان دهد این بود که سردار شهید کرامت آن یگان را به جایگاه نیروهای مخلص و شجاع مثل خودش مبدل کرده بود بچه های ادوات همه تحت تاثیر فرمانده اشان قرار گرفته بودند وقتی نیروهای رزمنده جدید به جبهه ها اعزام می شدند از بین گردان ها نیروهای توانمند را شناسایی میکرد و برای یگان ادوات انتخاب می نمود.
نکنه از کلاس فرار کردید؟
برای واحد اطلاعات و عملیات به جبهه اعزام شدم وقتی به واحد مربوطه در لشکر 19 فجر (در منطقه کوت عبداله اهواز) رسیدم گفتند شما دیر رسیدی و نیروی لازم جذب شده شما باید به برازجان برگردید. برای تعیین تکلیف به واحد کارگزینی مستقر در منطقه عملیاتی عین خوش رفتم در حال تفکر قدم می زدم با خود گفتم با آن همه زحمت به جبهه آمده ام برایم سخت بودماموریت انجام نداده برگردم یک لحظه چشمم به جیب فرماندهی افتاد (سردار شهید) غلامرضا کرامت راننده ی آن بود.اورا ازدوره ی نوجوانی می شناختم ساکن بنارآزادگان بودم و او ساکن روستای همجوار که حدود سه کیلو متر با روستای ما فاصله داشت هنگام کشاورزی وآبیاری نخل ها وچوپانی ،پدرش وگاهی هم خودش را می دیدم اوکنارم توقف کرد. جویای احوالم شد.
ماجرای خودم را برای ایشان تعریف کردم گفت: نگران نباش ما برای واحد ادوات به شما نیاز داریم کارهای اداری و پذیرش را خودشان برایم انجام داد روز بعد من و حسن بحرینی و غلام رضا حیدری که از ابر قوی فارس اعزام شده بود جهت شرکت در دوره آموزشی کار با خمپاره انداز و توپ 106 میلیمتری به منطقه ای در نزدیکی شهر موسیان اعزام شدیم آموزش تخصصی کامل راطی کرده بودیم که برادر کرامت اعلام کرد باید برای شرکت در دوره آموزش جدید و کار با مینی کاتیوشا به مقرشهید دست بالا که آن موقع در منطقه دشت عباس بود مراجعه کنیم در همان دو ماه اول آموزش های تخصصی لازم را با کیفیت بسیار خوبی دیدیم حساسیت و دقت لازم ایشان نسبت به توانمندی نیروهایش موجب می شد تا واحد ادوات در انجام ماموریت هایش همواره موفق باشد.
واحد آموزش ارتش با واحد ادوات لشکر هماهنگ کرده بودند تا مسئولان و خدمه های خمپاره ها و سلاح های مرتبط در دوره آموزشی تخصصی به مدت 15 روز شرکت نمایند اما وقتی ما به مرکز آموزش مراجعه کردیم در ارزیابی اولیه که توسط مربی مربوطه انجام شد با ناراحتی گفت شما آمده اید ما را مسخره کنید گفتیم برای چه؟ گفت شما همه چیزهایی که قراره آموزش داده شود دقیق می دانید بعد هم چند بار گراگیری و ثبت کردیم گفت شما به واحدتون برگردید وقتی برگشتیم به مقر (سردار شهید) برادر کرامت گفت چرا این زودی برگشتید نکنه از کلاس فرار کردید ؟ گفتیم نه والا(والله) مربی گفت هر چه میخوام درس بدهم شما بلدید از ما امتحان تئوری و عملی گرفت و گفت برگردید.
برادر کرامت که انگار قانع نشده بودبه مقر ارتش رفت موضوع را از مربی پرسید با خوشحالی برگشت و به ما گفت دستتون درد نکنه اتفاقا مربی خیلی از شما تعریف وتمجید میکرد مهارت نیروهای تحت فرماندهی او نتیجه پیگیری و تلاش شبانه روزی ایشان بود او نه تنها در رابطه با آموزش بلکه در تهیه تجهیزات و مهارت نظامی و تدارکات تمام توان خودرا را بکار میگرفت نسبت به اجرای برنامه ها و پیام های او اطمینان داشتیم اگر جایی با کمبود نیرو مواجه بود خودش دست به کار می شدوتاپایان کاربانیروهایش بود.