روایت مصطفی شهریاری از شهید غلامرضا کرامت نوری (17)
یادبود
جانشین فرماندهی در امور پشتیبانی و هم چنین مسوول جذب کمک های مردمی به جبهه های جنگ در سپاه دشتستان بودم کرامت را سال های اولیه تشکیل سپاه می شناختم . نوجوانی فعال و پر جنب و جوش بود. بیشتر اوقات شبانه روز در بسیج مرکزی برازجان می ماند. وفعالیت می کرد. در کنار پدرومادری متدین و مومن تربیت شده بود.لذامبنای دینی وتربیتی بسیار خوبی داشت . در فاصله کوتاهی بعد از ورود به جبهه های جنگ نظر فرماندهان را به خود جلب نموده و تا رده فرماندهی ادوات لشکر مهم و صاحب نام ۱۹ فجر رسید. کاروان های کمک های مردمی، روی دیگر دوران دفاع مقدس بود ، که مردم در آن مشارکت داشتند . یگان های رزمی در جبهه با حضور نوجوانان و جوانان و میان سالان و حتی پیرمردان صحنه نبرد را شور و هیجانی وصف ناپذیر داده بود.
بسیاری از اقشار مردم مانند زنان و افراد ناتوان و معذور از کار نظامی و افرادی که رزمنده ای نداشتند ، به شکل دیگری در دفاع مقدس نقش آفرینی می کردند . اینان با اهداء انواع ملزومات مورد نیاز رزمندگان در جبهه مشارکت داشتند . برای من که شاهد بودم و شور و شوق مردمی را می دیدم ، لذت خاصی داشت . طبق معمول هر ماه حداقل دو کاروان بزرگ از ماشین های سبک و سنگین پر از وسایل اهدایی از مواد غذایی گرفته تا لباس و پتو و الوار برای ساخت سنگر به جبهه اعزام می کردم همه ی. کمک های مردمی استان بوشهر به لشکر ۱۹ فجر می رفت واز آنجا بین رزمندگان توزیع می شد وقتی همراه کاروان به جبهه اعزام می شدم به دیدار(شهید) کرامت هم می رفتم. اخلاق نیک و جاذبه فوق العاده او ، بین بچه ها مثال زدنی بود من هم مثل بقیه بچه ها مجذوب اوشده بودم . وقتی به سنگر فرماندهی ادوات لشکر می رفتم ، انرژی مضاعف می گرفتم . نه من ، بلکه همه رزمنده های تحت فرمانش ، که از سراسر استان های فارس ، بوشهر و کهکیلویه و بویر احمد اینطور بودند ، به او عشق می ورزیدند.
حرص و جوش فوق العاده ای برای تامین امکانات نیروهایش داشت،یکبار برای دیدارش می رفتیم من لباس تکاوری پوشیده بودم. به من گفت : برادر اسفندیاری این لباس را بایدبه من بدی. این گونه لباس ها زیاد به دست شما می رسد .اگربا این بالباس در جبهه خدمت کنم ثوابش نصیب تو هم می شود. ازدرخواست اوخوشحال شدم وقتی هدایای مردمی را به رزمنده ها می دادم و خوشحال می شدند ، خودم ذوق می کردم . با شعف خاصی به او گفتم : قابل شما را نداره . اما قرار نیست مسوول پشتیبانی جبهه و جنگ بدون لباس برگرده عقب؛ خندید و گفت : ما هم به تو لباس مخصوص رزمنده ها را می دهیم . رفت به سنگرشان و یک دست لباس خاکی به من هدیه داد. که تا سال ها به عنوان به یادگار آن را داشتم . جاذبه اخلاقی و رفتاری ایشان و امثال وی شور وهیجان خاصی برای اعزام به جبهه در دلم ایجادکرده بودسپاه به من اجازه اعزام به عنوان نیروی رزمی نمی داد لذا علی رغم مسوولیتم در سپاه بدون اطلاع فرماندهی به بوشهررفتم و نامه اعزام به جبهه گرفتم و از طریق همکارانم فرماندهی را مطلع کردم که من به جبهه اعزام شده ام . جاذبه سنگر های خاکی و فاقد امکانات در سرمای سوزناک کردستان و هوای داغ جنوب ، چه بسیارآدم هایی را دل بسته خود می کرد . جز فضای معنوی و نورانیت نمازهای عاشقانه بچه های رزمنده ، چیز دیگری نمی توانست این جاذبه را ایجاد کند.
کلت طارق غنیمتی
اولین مرحله اعزام به جبهه به واحد ادوات تیپ امام سجاد(ع) رفتم .سردار شهید کرامت فرمانده ادوات تیپ بود با اورابطه ای صمیمی داشتم مرحله دومی که به جبهه اعزام شدم با علاقه خاصی واحد ادوات را انتخاب کردم تا یکبار دیگر قدم در سنگر هایی بگذارم که دوست خوب وفرمانده ی محبوبم آنجا بود. هرموقع قراربود عملیات بشود همدیگر راخبرمی دادیم بچه ها دلبستگی خاصی به واحد ادوات پیدا کرده بودندانگاربرادر کرامت با همه ارتباط قلبی داشت وقتی شرایط سخت می شدو عراقی ها به شدت مارا زیر آتش می گرفتند. همرزمانم کنارم مجروح یا شهید می شدند وقتی از خستگی توانم را از دست می دادم ، از صدای صوت توپ وخمپاره وانفجارهای پی یاپی دیگرصدایی نمی شنیدم وقتی درمیدان سخت جنگ روحیه ضعیف می شد با او تماس می گرفتم ودرد دل می کردم یک جمله تکیه کلامش بودوقتی تکرارش می کردبه من آرامش می داد او می گفت ملی (به زبان محلی به من می گفت : محلی (محمدعلی) )هواته دارم برای کمک به پدرم می آمدم روستا اگر برادر کرامت هم می آمدمرخصی به اومی گفتم اگرقرار شدعملیات بشود خبرم کن می گفت مّحلی محکم باش هواته دارم.
محلی(ملی) هواته دارم
عملیات شروع شد من هم خدمه یکی از pmp های واحد ادوات بودم. تعداد سلاح ها و آتش بارهای ما خیلی محدود بود تا آنجا که واحد ادوات تیپ تنها 6 قبضه موشک انداز 106 وتعداد انگشت شماری خمپاره داشتیم شهید کرامت با ابتکار و خلاقیت خاصی آنها را بکار می گرفت به ما می گفت بعد از هر نوبت آتشباری بایدمکان قبضه تغییر کند این روش موجب فریب دشمن می شد وتصور میکرد تعداد قبضه ها چند برابر موجود است و رعب و وحشت زیادی در بین نیروهای دشمن ایجاد میکرد و موجب در هم ریختگی نیروهای عراقی می شد عراقی هاهم قادربه مکان یابی قبضه های ما نمی شدند.
شهید کرامت در جهت پشتیبانی نیروهایش زبان زد بود نیروهایش صدای غرش آتش بارهای او را می شناختند موقعیت های جغرافیایی را مثل کف دستش می شناخت در سخترین شرایط به نیروهایش سر کشی می کرد.قبل از اینکه وارد منطقه ی جدیدی شوداطلاعات کافی از منطقه را کسب می کرد.
خودم شاهد بودم عملیات بدربودیکی از نیروهای رزمنده اعزامی ازفارس شدیدا مجروح شده بود او مثل مادری که بچه اش بر زمین می افتد موتورسیکلتش را روی زمین انداخت وبه سمت او دوید او را در بغل گرفت خودش در لحظه شهادت آن رزمنده، چشم های او را بر هم نهاد او فرمانده ای بود که در شرایط سخت جنگ مرتب به نیروهایش سر کشی می کرد.اگر برای ما اتفاقی می افتاد اوّلین نفری بود که درصحنه حضور پیدا می کرد. من خدمه نفر برش بودم در زیر آتش شدید به من سر کشی میکرد و می گفت َمحلی (محمد علی) هواته دارم.
در عملیات سخت و طاقت فرسای رمضان در گرمای شدید همراه بچه ها بود در آن عملیات محاصره شده بودیم اطلاع نداشتیم بادستور به موقع عقب نشینی، همه نیروهایش را نجات داد حتی مجروحین و شهدا هم به عقب منتقل شدند.
در حین عملیات که دشمن از زمین و هوا ما را زیر بارانی از تیر و بمباران قرار داده بود با pmp مشغول نقل و انتقال مجروحین بودم وقت اذان شد فرصت ایستادن برای نماز نداشتیم غلامرضا در آن شرایط سخت با بیسیم توصیه به نماز میکرد میگفتیم وقت ایستادن نداریم میگفت در حال حرکت حتی دویدن نماز بخوانید خدا قبول میکند نگران نباشید.
نسبت به بیت المال حساس بود در صحنه عملیات یک قبضه کلت طارق و یک کلت منور از فرماندهان عراقی غنیمت گرفته بودم.
میخواستم با اجازه او برای یاد بودی پیش خودم نگه دارم گفت نه نه اینها هم مربوط به بیت المال است و ما نمیتوانیم از آن استفاده شخصی کنیم.
هنگام صرف غذا بعد از همه خودش سر سفره می نشست گاهی اوقات می شد بایک قطعه نان خشک بسنده کند همه بچه های رزمنده ای که یکبار به واحد ادوات می آمدند تا آخر جنگ هر گاه به جبهه اعزام می شدند واحد ادوات را انتخاب می کردند.
برنامه ریزی
برای نیروهای واحد ادوات همیشه مثل روزهای عملیات بود چون هر لحظه ممکن بود گرای مقر خمپاره بوسیله دشمن مشخص شود ومورد هدف قرار گیرد لذا یکی از برنامه هایی که سردار شهید کرامت در دستور کار داشت کادر سازی بود سال 62 لشکر 19 فجر خط را تحویل گرفته بود آن موقع معاون واحد ادوات علی تنگستانی بود.
به من پیشنهاد مسئولیت واحد خمپاره دادند ولی تعلل میکردم دلیلم این بود که از بقیه سن و سال کمتری دارم اما شهید کرامت بخویی بنده را توجیح کرد گفت من دادن مسئولیت به جوان تر را ترجیح می دهم تا چند روز اول مسئولیتم خودش در مراسم صبحگاه حاضر می شد ومراسم را اجرا میکرد.تا مطمئن نشده بود که من به کارم تسلط کافی پیدا کرده ام مرا همراهی می کرد.هنگام پذیرش نیرو از بین برادران بسیجی و پاسداری که به جبهه اعزام می شدند رزمنده های مستعد و علاقه مند به واحد ادوات را انتخاب می کرد. آموزش می داد و کادر سازی می کرد این نیروها آماده بودند تا در صورت ضرورت بکارگرفته شوند همین ویژگی و خصوصیت عامل مهمی بود تا در صحنه های سخت جنگ، واحد ادوات با اقتدار لازم ماموریت هایش را به خوبی انجام دهد.