روایت مصطفی شهریاری از شهید غلامرضا کرامت نوری (12)

روایت مصطفی شهریاری از شهید غلامرضا کرامت نوری

روایت مصطفی شهریاری از شهید غلامرضا کرامت نوری (12)

فصل پنجم

بسیج – سپاه – دفاع مقدس

غلامرضا بعد از پایان آموزش در مرکز آموزشی سپاه شیراز ( پادگان عبدالله مسگر) فروردین ماه61  (17/1/1361 )  به جبهه اعزام شد . علاقه زیادی به جبهه داشت اما موفق نشده بوددر قالب بسیج به جبهه برود پس از عضویت در سپاه فارس از شیراز به مناطق جنگی اعزام شد و وارد لشکر 19 فجر گردید.

من هم چند ماه بعد به لشکر 19 فجر که در جبهه جنوب مستقر بود اعزام شدم واحد ادوات  را انتخاب کردم خبرداشتم غلامرضا مسئول ادوات لشکر 19فجر استروزی درحال قدم زدن بودم  دیدم   گردانی از رزمندگان در نقطه ای از پادگان محوسخنان فرمانده خود بودندکه برای آنان سخن می گفت  به آنان نزدیک شدم فرمانده را شناختم خیلی آرام آخرجمعیت نشستم صحبت های دلنشین و جذابخش برایم شیرین بودآری او غلامرضا دوست خودم بودکه خیلی به او علاقه داشتم تعجب کردم برایم سوال بود چه شده غلامرضا به این زیبایی سخن میگوید؟ انگار استاد عرفان، استاد اخلاق ،استاد علوم نظامی ، فرمانده ای مقتدروشاخص مشغول نطق است  گفتم شاید دوستش دارم که حرف هایش به دلم می نشیند زیر چشمی نگاهی به انبوه  نیروها کردم اکثرا پاسدار بودندمتوجه شدم آنها بیش از من مجذوب کلامش شده اند آری غلامرضا بود اما جهش روحی وکلامی و فکری فوق العاده ای کرده بود احساس کردم سربازی کوچک هستم که در مقابل فرمانده ای بزرگ ومقتدر قرار گرفته ام کلامش تمام شد اما وجودش مرا مثل رویایی شیرین ، جذب خود کرده بود دلم می خواست از این رویای شیرین بیدار نشوم

جمعیت پراکنده شدند از جمعیت خارج شدم و از پشت سر  به آرامی دست بر شانه اش گذاشتم  سرش را برگرداند چقدر شیرین بود آن لحظه بیاد ماندنی ما همدیگر را در بغل گرفتیم اشک شوقمان جاری شد .

همرزمانش واز همه بیشتر رزمندگان بوشهر و دشتستان به وجودش افتخار میکردند؛ رمز محبوبیت وشایستگی ها وتکامل معنوی و رشد ونمو ظاهری وباطنی اوفقط وفقط این بود که او محبوب خدا شده بود و خدا هم او را در دل ها عزیز نموده بود. دوست داشتیم مثل اوباشیم اما افسوس که نشد. جز اینکه امروزعکس زیبا ی او و شهیدخسروانی رادرقاب دارم هرگاه دلم هوای آن ایام می کندبه تصویرشان می نگرم آرام می گیرم

خداوند متعال در سوره مبارکه مریم آیه 96 میفرماید( انّ الذین آمنواوعملوا  الصّالحات سیجعل الرحمان ودّا) کسانی که ایمان آوردند واعمال شایسته انجام داده اند ما آنها را محبوب دلها قرار می دهیم. غلامرضا مصداق این آیه بود.

. او یک بار به میدان جنگ رفت یک برگ ماموریت گرفت و با همین برگ ماموریت به کمال رسید در واحد کارگزینی لشکر تسویه حساب نکرد اما با خدای خودش تسویه حسابی بیاد ماندنی داشت.

رشد معنوی

از اوایل سال 61 که به جبهه رفته بود جز در موارد ضرورت مرخصی نمی آمد هر بار که برمی گشت چهره و اخلاق و ظاهر و روحیات او متفاوت از گذشته  می شد او به درجه بالایی از معنویت و اخلاص رسیده بود اما برای ما قابل درک نبود .