روایت تخریبچی دلاور مصطفی شهریاری از شهید غلامرضا کرامت نوری قسمت 19
سجده ی عاشقانه
یکی از عملیات های بسیار سخت عملیات خیبر بود آتش باری نیروهای عراقی خیلی شدید بود و ما مرتب با مشکل مواجهه می شدیم بیش از همه خود ایشان درکنار نیروهایش فعال بود در همه میادین نبرد مخصوصا واحد ادوات به خاطر سختی کار بایداز روحیه معنوی بالایی برخوردار می شدیم قبل از اذان صبح رفته بودم به نماز خانه در تاریکی شب مشغول نماز بودم از صدای ناله و هق هق گریه ای آرام و سوزناک بشدت متاثر شدم دوست داشتم بدانم این ناله و سجده عاشقانه از کیست ؟ صبر کردم تا نزدیک اذان شد مسئول واحد فرهنگی چراغ فانوس نماز خانه را روشن کرد آن رزمنده را شناختم او فرمانده عزیزم برادر کرامت بود سجده های شکر و خوف از خدا و نماز های او عادی و معمولی نبود آن شب فهمیدم چهره نورانی و جذاب ایشان اثر نماز های خاضعانه اوست او علی رغم مهربانی شجاع و قاطع و بسیار منظم بود حتی لباس پوشیدنش مثل یک افسر نظامی کار کشته بود ظاهری مرتب داشت من مسئول واحد خمپاره بودم برای سنگرم تلویزیونی آوردند اما بچه های واحد ،تلویزیون نداشتند بچه ها برای تماشای برنامه ها به سنگرما می آمدند. غلامرضا گفت تو فرمانده ای باید سنگر مستقل داشته باشی تا بتوانی مسائل محرمانه را حفظ کنی گفتم نیروه های واحدم مسائل را رعایت میکنند حرف شنو هستند بعد از چندین بار بررسی گفت تو درست میگفتی ؟ [1]
[1]– سرهنگ غلامحسین حقیقت
