روایت عبدالرضا سالمی نژاد از شهید علیرضا خیاط ویس (52)
پرانرژي
محبوبه قلعه تکي، همسر شهيد: من فکر ميکنم يکي از مسائلي که مانع از اين ميشد که پايش بهجايي بند شود، انرژي زياد او بود. هم پرانرژي بود و هم پر جنبوجوش، انگار که قرار را از او گرفته باشند. هميشه يا از جايي ميآمد يا بهجايي ميرفت. فقط يکبار تصميم گرفت که به قول خودش بيشتر به خانواده برسد، بهعنوان مربي در پادگان آموزش پرکان ديلم، مشغول تدريس دروس نظامي به رزمندهها شد؛ اما چيزي نگذشت که از آنجا هم خسته شد. ميگفت از يکنواختي دچار کلافگي ميشوم. سرکشيهايش به خانه هم تابعي از اين انرژي زياد بود. صبح ساعت 6 از خانه بيرون ميرفت و شب ساعت 10 برميگشت. توي روز هميشه در حال جابجايي و رفت و آمد بود. نميدانم چرا خسته نميشد. اين در حالي بود که پدر و برادرش آدمهاي آرامي بودند.
برگرفته از کتاب ” سردار آتش ” نوشته عبدالرضا سالمی نژاد ( صفحه 73)