روایت عبدالرضا سالمی نژاد از شهید علیرضا خیاط ویس (5)

روایت عبدالرضا سالمی نژاد از شهید علیرضا خیاط ویس

روایت عبدالرضا سالمی نژاد از شهید علیرضا خیاط ویس (5)

تولد

 شهيد عليرضا خياطويس فرزند عباس در سال 1340 در ويس به دنيا آمد.ارادت خاص پدرش، مشهدي عباس به ساحت والاي امام هشتم حضرت امام رضا(ع) به قدري بود که او تمام فرزندان پسرش را همنام آن بزرگوار نمود: حميدرضا، عليرضا، محمدرضا و غلامرضا.

 نام عليرضا براي دومين فرزند پسر انتخاب شد که بعدها چه در منزل و چه در کوچه و بازار او را علي صدا ميکردند. عليرضا خياطويس تمام کودکياش را در ويس گذراند و تحصيلات ابتدايي و راهنمايياش را با موفقيت در همان روستا پشت سرنهاد.

مادرش سرکار خانم گلابکش از روز زايمان و تولد عليرضا دچار بيماري شديدي شد که تا يکسال بعد او را زمين گير کرد به طوري که فقط ميتوانست به نوزادش شير بدهد و نگهداري و رشد و نموش را به دست دختر دومش، فاطمه سپرد. اين دختر که دوازده سال بيشتر نداشت اما تحت راهنماييهاي مادر توانست از پس اداره او برآيد. فاطمه از خواهر بزرگش که پيش از اين تشکيل خانواده داده بود و خود فرزندان خردسالي داشت در تربيت عليرضا کمک و مشاوره ميگرفت. 

فاطمه خياط ويس: من خواهر دوم شهيد هستم. دو سال پسازاينکه خواهر بزرگم ازدواج کرد، عليرضا به دنيا آمد. من دوازدهساله بودم. مادرم از همان روز زايمان بهشدت بيمار شد. بهطوريکهاين بيماري يک سال به درازا کشيد. اگرچه عليرضا برادرم بود اما خداوند از همان نوجواني محبتي الهي از او در دلم کاشت که حتي وقتي سالها بعد ازدواج کردم و خداوند فرزنداني به من داد، اما آن محبت تا به امروز با همان شدت در ضميرم پايدار مانده است.

ما ده فرزند از دو مادر بوديم؛ اما عليرضا واقعاً چيز ديگري بود هم در شکل و قيافه و هم در اخلاق و رفتار. نه اينکه چون امروز از او بهعنوان شهيد ياد ميکنيم، اما واقعاً چيزي غير از جوانان هم عصرش بود و در خانواده نيز چيزي غير از ما نه نفر، خواهران و برادرانش بود. توي چهرهاش معصوميتي خاص نهفته بود. من اين را بيشتر در روزهاي قبل از شهادتش متوجه شدم. ولي با وجود اينکه خواهرش بودم از اينکه در نورانيت چهرهاش خيره شوم حيا ميکردم.

 برگرفته از کتاب ” سردار آتش ” نوشته عبدالرضا سالمی نژاد