روایت عبدالرضا سالمی نژاد از شهید علیرضا خیاط ویس (45)
نامه هاي غربت
دوري راه و دلتنگي براي اعضاي خانواده، شهيد خياط ويس را بر آن داشت که با نامه نگاري، سختي سفر را بر خود و خانواده کم کند. او در اين فاصله چند نامه به همسر، پدر، برادرش و حتي يکي دو نفر از دوستانش نوشت، که در زير به يکي از آنها اشاره شده است. او در نامه هايش به دور از احوالپرسي هاي کليشه اي که متن اکثر نامه هاي آن روزها را به خود اختصاص مي داد، تلاش داشت ضمن تکيه بر ارزشهاي ديني و يادآوري دغدغه هاي انقلابي، توصيه هايي وصيت گونه نيز به خود و اطرافيان گوشزد نمايد.
عليرضا صابوني، از دوستان شهيد: شهيد عليرضا خياط ويس از لبنان نامه اي براي من فرستاد که حاوي مطالب جديدي از نبرد نيروهاي فلسطيني طرفدار انقلاب اسلامي ايران با اسرائيل بود. او از قدرت هوايي و برتري هاي نظامي ارتش اسرائيل چيزهايي برايم نوشت که تازگي خاصي داشتند.
دکتر محمدرضا درخشان نيا، برادر شهيد: عليرضا دو نامه براي من و پدرم نوشت و البته من نيز در جوابش نامه اي براي او ارسال کردم چون مدت زمان ارسال و جواب گيري نامه ها عموماً طولاني مدت بود، نامه ها از طريق دوستانش به دست او مي رسيد. آنها عموماً به سوريه و لبنان در تردد بودند. من در کنار نامه، به درخواست عليرضا متن تعداد زيادي نوحه و روضه هم فرستادم. آن روزها من در مراسم مختلف بسيج نوحه خواني مي کردم و عليرضا علاقه خاصي به آن نشان مي داد.
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد اللَّه رب العالمين والصلوة و السلام على اشرف بريته و مظهر لطفه و حبيبه و صفيه و خير خلقه و مبلغ رسالاته، العبدالمؤيد و الرسول المسدد المصطفى الامجد المحمود الاحمد اباالقاسم محمدصلى الله عليه وآله وسلم
اما بعد فقد قال اللَّه تعالى عزوجل فى محكم كتابه و مبرم خطابه العظيم.
اعوذبالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا
حضور برادر گرامى و ارجمندم جناب آقاى محمدرضا خياط ويس(دامت افاضاته علينا) ضمن عرض سلام خدمت برادر عزيزم اميد آنكه تحت توجهات خاصه حضرت بقيه اللَّه الاعظم روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و ائمه اطهار عليهم السلام بوده باشيد و در عين صحت و سلامتى كامل بسر بريد. اگر جوياى احوال اين جانب برادر حقير خود بوده باشد بحمدالله و المنه از صحت كامل برخوردار بوده و به دعا گويى سروران و برادران گرامى خود مى باشم.
بارى محمد رضا جان در وهله اول بايد مراتب تشكر خود را بجا آورم كه بر اينجانب منت نهاديد و خواسته اين حقير را مبنى بر ارسال نوحه ها عملى ساختيد. وقتى نامه ات را خواندم روحم باز شد و از خستگى ناشى از كلاس ها و آموزش ها كه در تنم بود كلى كاسته شد و گويى كه در كنارم بودى و با من سخن مىگفتى. لبخندهاى زيبايت را در نظر خودم مجسم مىكردم. گويا دست در دستت گذاشته بودم و با تو نجوا مىكردم. در آن لحظه از گذشته با هم مى گفتيم از گذشته اى نه چندان دور، گويى چند لحظه پيش بود كه با چشم بر هم زدنى بسان تير شهاب از برابر چشمان بى بصيرتم گذشت و از آن ايام تنها چيزى كه بجا مانده گل هاى پرپر شده اى است كه در خوزستان سرخ فام وادى عشق سر به سجده نهادند و نداى الست بربكم را پاسخ بلى دادند و در اين ميان ما را چه سود، در اين ميان آنها كه تيزگام بودند و روش خراميدن را مى دانستند گام هاى محكم و استوار خويش را بر گرده يوغ هواى نفس اماره كوفتند و بسوى فضاى آزاد و لايتناهى، به معراج الى الله رفتند و چند صباحى نگذشت كه راه صد ساله را (به فرمايش امام عزيزمان) يك شبه طى كردند و هفت شهر عشق را سير كردند و ما هنوز در خم كوچه اوليم و حتى خم اول را هم نيافته ايم.
خاطرات زيبا و فراموش نشدنى از ياد نخواهد رفت. ما در اين دوره هاى نظامى با چه اشخاصى در ارتباط بوديم. با اشخاصى كه پس از آن دوره ها رو به جبهه هاى حق عليه باطل نهادند و اشخاصى چون مهدى قلعه تكى ها در اين مبارزات به شهادت رسيدند.
در اين چند ماه اخير شهيد محمد مراقى به خيل شهدا پيوست و او كاروان سالار راهيان كربلا را بانگ زد، كه اى امير قافله لحظه اى درنگ فرما كه من با اين قافله فاصله اى ندارم و ابا عبدالله هم صداى استغاثه و التجاى او را پاسخ فرمود و او را به ميهمانى بر سر سفره شهدا دعوت كرد. اينكه وظيفه ما زنده نگاه داشتن راه اين شهدا و تداوم بخشيدن به مسير خونين شهداست و براى اين منظور بايد هميشه به ياد آن شهدا خاطراتى را كه از آن شهدا داريم بايد هميشه در ذهنمان زنده نگه داريم. خاطره جانگداز شهادتشان را زنده نگه داريم تا خون آنها على الدوام در رگهاى ما بجوش باشد و در ما تحرك ايجاد كند و ما را براى گام برداشتن در راه خدا و پيدا كردن كوچه بازارهاى عشق مهيا سازد و اينكه ما هر دو كه يادگارى از دوستي هاى گذشته، دوستي هاى با شهدا، دوستى و برادرى با شهيد مراقى هستيم بايد مظهر اين لطف و محبت ها در ميان ديگر دوستان باشيم. چنانكه تاكنون بوده ايم و ان شاء الله در آينده هم باشيم.
مورخه 23/12/62
برگرفته از کتاب ” سردار آتش ” نوشته عبدالرضا سالمی نژاد ( صفحه 65)