روایت عبدالرضا سالمی نژاد از شهید علیرضا خیاط ویس (44)
يادگاري
محبوبه قلعه تکي، همسر شهيد: عليرضا علاقة خاصي به مهدي داشت نه اينکه فقط پدرش بود، بلکه هميشه بهعنوان يک يادگار به مهدی نگاه ميکرد و همواره میگفت: من مهدي را بهعنوان يک يادگار نزد تو نگه ميدارم تا احساس تنهايی نکني و با ديدن او غم از دست دادن من را تحمل خواهى كرد. او با اين حرفها در اصل رفتن خودش را يادآور ميشد و ميخواست مرا بهنوعي آماده شهادت کند که قرار است همين نزديکي اتفاق بيفتد. هميشه مى گفت بايد طاقت داشته باشى و بايد صبور باشى.
مهدي مثل پدرش سختيهاي زيادي کشيده اما الحمدالله، پسري فوقالعاده خوب و خوشاخلاق است؛ که با کوشش و تلاش اکنون پزشکي متعهد است که امتحان تخصص هم داده است. ايشان ازدواجکرده و در تهران اسکانيافته است. همسر ايشان نيز دندانپزشک است.
خواهر بزرگ شهيد: نماز شب عليرضا فراموش نمىشد. روزى ديدم در نماز به گريه افتاده است. بعد از نماز به او گفتم: عليرضا چرا اين قدر گريه مىكنى؟ مگر از خدا چيزى مىخواهى؟ او در جواب گفت: من فقط از خدا تقاضاى شهادت دارم.