روایت عبدالرضا سالمی نژاد از شهید علیرضا خیاط ویس (40)

روایت عبدالرضا سالمی نژاد از شهید علیرضا خیاط ویس

روایت عبدالرضا سالمی نژاد از شهید علیرضا خیاط ویس (40)

روح لطيف

 معتقد بود کاشت و نگهداري گل و گياه در زندگي، همچنانکه به آدمي تازگي و طراوت ميبخشد و شميم خوش آنها خستگي را از روح و جان ميزدايد، وقتي قرار باشد هر روز به آنها سرکشي کني و آب و کودشان را بررسي کني تا زرد و پژمرده نشوند، آدمي را مسئوليت پذير نيز بار ميآورد و بيتفاوتي به اطراف را از انسان دور مينمايد.

دکتر محمدرضا درخشاننيا: علاقهاش به باغ و باغباني بسيار زياد بود و مرتب دنبال اينجور کارها بود، مرا با خود به کنار رودخانة کارون ميبرد و از کف رودخانه و ساحل آن گل و خاک را جمع ميکرد و توي گاري ميريخت و آن را به بالا ميآورديم، سطح کارون در حاشية ويس خيلي پايين است، او خاک را در انتهاي خانة ويلاييمان پهن ميکرد و شروع ميکرد به کاشت گل و گياه و سبزيجات حتي وقتي به همراه همسرش در آپارتمان 40 متري در اهواز زندگي ميکرد توي چند حلب روغن، کلي گل و گياه کاشته بود. وقتي از اهواز به ويس ميآمد اهل اين نبود که گوشهاي بنشيند و مثلاً گرم حرف زدن و چايي خوردن يا خوابيدن شود. بلکه بيل و بيلچه را ميگرفت و ما را ميبرد سر وقت باغچهاش، گاهي که ميگفتم بابا ول کن ما کار و زندگي داريم، درسهايمان را نخواندهايم و… اما گوشش بدهکار نبود، دوباره گاري را دستمان ميداد و ميگفت، برويم کنار رودخانه، باغچه نياز به خاک مرغوبي دارد تا گل و گياه شادابي تحويل دهد.

به نظرم اين علاقه و روحيه، عواطف و احساسات را در او شاداب نگه ميداشت و مصداق آية «مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ وَالَّذينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم» ميکرد. چرا که در کنار روحية جنگندگي و سروکارش با تير و ترکش، جراحت و شهادت، بسيار روح لطيف و رقيقي داشت.

محبوبه قلعه تکي، همسر شهيد: عليرضا وابستگي شديدي به خانواده داشت و معمولاً با بچههاي خواهرش ارتباط نزديکي داشت و مرتب به آنها سر کشي ميکرد. ايشان علاقة شديدي به گل و گياه هم داشت، هرگاه فرصت و فراغتي مييافت به گل و گياه ميرسيد. قوطيهاي روغن را ميکوبيد و از آنها بهجاي گلدان استفاده ميکرد، حتي سه عدد راکت هواپيما را به خانه آورده بود و توي آنها را پر از گل و گياه کرده بود. يادم ميآيد در يکي از آنها کلي گل رز کاشته بود و هر روز به آنها رسيدگي ميکرد.

از ديگر خصوصياتش، توجه به دوستان و نيروهايش بود. يک بار از من خواست که خانواده ام را براي فراهم کردن زمينه ازدواج خواهرم با يکي از نيروهايش به نام علي عاصمي کنم؛ ولي من به دليل اينکه خواهرم کوچک بود و وقت ازدواج نبود، نپذيرفتم.

 

برگرفته از کتاب ” سردار آتش ” نوشته عبدالرضا سالمی نژاد ( صفحه 60)