روایت عبدالرضا سالمی نژاد از شهید علیرضا خیاط ویس (34)
رعايت بيت المال
فرماندهاني چون خياط ويس، اگرچه جواني شان را پاي پيشبرد اهداف انقلاب اسلامي گذاشته بودند، اما هرگز به خود اجازه نمي دادند که از امکانات دولتي در اختيار، براي امور شخصي استفاده نمايند، آنها اين کار را نوعي دست درازي به بيت المال مي دانستند؛ اين در حالي بود که خود از حقوق اندکي برخوردار بوده و چيزي به نام اضافه کار دريافت نمي کردند. از طرفي مهمترين وسيله در اختيار، خودروي سپاه بود که خود را از آن نيز براي امور شخصي در مضيقه قرار مي دادند.
فاطمه خياط ويس، خواهر شهيد: بارها او را ديدم که پيکان سپاه را جلوي منزل پارک کرده اما خودش با پاي پياده يا تاکسي به بيرون ميرفت. وقتي علت را ميپرسيدم، ميگفت: اين خودروي بيتالمال است نه خودروي شخصي. حتي يکبار به علي بن مهزيار براي زيارت رفته بود؛ اما موقع برگشت متوجه ميشود که پولي در جيب ندارد. او تماممسير علي بن مهزيار تا چهارراه زند را پياده برگشت درحاليکه خودرو سپاه جلو درب منزلمان پارک بود. تويوتاي جبهه را فقط وقتي به ويس ميبرد که ميخواست کمکهاي مردمي ويس را با آن به جبهه حمل کند وگرنه براي سرکشي به خانواده اصلاً با خودروي سپاه نميرفت. گاهگاهي با خودروي برادرم يا شوهر خواهرم به ويس ميرفت.
احمد رضواني فرد(باوي): برادرم در بيمارستان کار ميکرد، برايم تعريف کرد، يک روز شهيد خياط ويس را ديدم که براي کاري به بيمارستان آمده بود چون من از فرماندهاني چون او خاطرات زيادي شنيده بودم که مثلاً از خودرو بيتالمال در جهت امور شخصي استفاده نميکنند. کنجکاويام گل کرد و او را تا بيرون بيمارستان تعقيب کردم تا ببينم با خودروي سپاه آمده يا خير، که ديدم با يک خودروي پلاک شخصي که ظاهراً از برادرش بود آنجا آمده بود.
بارها او را ديده بوديم که وقتي با خودروي سپاه به اهواز ميرفت همواره چند نفر از نيروهايش را با خود همراه ميبرد. اول آنها را به خانههايشان ميرساند و بعد خودش به خانه ميرفت. صبح روز بعد هم برميگشت تا آنها را از جلوي خانههايشان سوار کند و به محل کار ميآورد. حتي به ياد دارم من در پادگان مجد در بستان بودم و او فاصلة زيادي راه پيمود تا مرا از بستان به اهواز بياورد، تا هم خودش به خانوادهاش سر بزند و هم من بتوانم اين کار را بکنم. با اينکه او مجبور به اين کار نبود و عموماً فرماندهان اجازة تردد با خودروي سپاه به منازل خود را داشتند.