روایت عبدالرضا سالمی نژاد از شهید علیرضا خیاط ویس (19)

روایت عبدالرضا سالمی نژاد از شهید علیرضا خیاط ویس

روایت عبدالرضا سالمی نژاد از شهید علیرضا خیاط ویس (19)

ماموريت به کردستان

 پس از فروپاشي نظام پادشاهي پهلوي و پيروزي انقلاب اسلامي مردم ايران در 22 بهمن ماه 1357، تحولي اساسي در ساختار حکومتي و روابط خارجي ايران پديد آمد و نظام کشور پس از راي قاطع مردم(2/98 درصد)به جمهوري اسلامي تبديل گرديد و شعارهاي استقلال و نه شرقي نه غربي که از شعارهاي اساسي ملت ايران در مبارزه با رژيم گذشته بود، در صدر سياست خارجي کشور قرار گرفتند که از اين منظر نظريه حکومتي جديدي با رويکرد ديني پديد آمد.

با تحول ساختاري در تمام ارکان حاکميت، به جاي تکيه بر قدرتهاي خارجي، سازمانهاي امنيتي و توانمنديهاي نظامي بر ظرفيتهاي ديني، فرهنگي، ملي و منطقهاي تکيه شد. بدين ترتيب با خروج ايران از حوزه حمايت و پشتيباني آمريکا، بسياري از کشورهاي دوست ايران تبديل به دولتهاي متخاصم يا دولتهاي غير دوست شدند.

جمهوري نوپاي اسلامي ايران که به فرمان حضرت امام، تحت مديريت دولت موقت و انتقالي به نخست وزيري مهندس مهدي بازرگان اداره ميشد و به شدت درگير آشفتگيهاي ناشي از تغيير حکومت و نظام و استقرار نهادهاي حکومتي و تثبيت نظام جديد بود، با التهابات سياسي داخلي و مشکلات فراوان در همه زمينهها نيز روبرو شد.

ظهور گروههاي سياسي متعدد و با تبليغات گسترده و انديشههاي غيرهمسو با اکثريت مردم يکي از آن مشکلات و چالشهاي جدي به حساب ميآمد. گروههاي سياسي با دست يافتن به سلاح و تجهيزات جنگي در راه اندازي گروههاي مسلح از هيچ کوششي دريغ نورزيدند و با به چالش انداختن رژيم نوپا و با جريان سازي در اقوام مختلف ايراني از جمله کرد، ترک و عرب با هدف تجزيه طلبي در نظام جديد کشور را دچار هرج و مرج و کشت و کشتار کرده و زمينه دخالت ابرقدرتها و کشورهاي فرصت طلب همسايه از جمله رژيم بعث عراق را فراهم آوردند. از جمله شعارهاي اختلاف برانگيز اين گروهها که عموماً مشي سوسياليستي و مارکسيستي داشتند، راه اندازي تب تجزيه طلبي و خود مختاري در اقوام و استانهاي مختلف کشور بود.

در يک جمع بندي کلي ميتوان اقدامات زير را براي تضعيف جريان انقلاب اسلامي و جلوگيري از تشکيل نظام باثبات جديد در ايران از طرف دولتها و جريانهاي سياسي مخالف و معاند، برشمرد:

1) ترور افراد تأثير گذار و روحانيون پرنفوذ طرفدار امام خميني در سراسر کشور

2) فعاليت و تبليغات گسترده به منظور انحلال و نابودي ارتش

3) توسعه اختلافات قومي و تلاش براي واگرايي اقوام ايراني از يکديگر

4) تلاش براي عدم تشکيل يک حکومت مردمي مقتدر و مبتني بر تفکر اسلامي و نيز مشکل آفريني در ايجاد بسترهاي قانوني و تشکيل نمادهاي موثر.

در 5 اسفند ماه1357 پادگانهاي پسوه و پيرانشهر سقوط کرد و بيانيههايي در شهرهاي سقز، بانه و مريوان پخش و از مردم خواسته شد که به پادگانهاي نظامي حمله برند و متعاقب آن در 27 اسفند ماه به پادگان سنندج حمله کردند از برنامههاي حزب دمکرات و احزاب چپ نفوذ به آذربايجان و اتصال دو منطقه بحراني آذربايجان و کردستان به هم بود.20 تير ماه 58 آذربايجان غربي هم به بحران کشيده شد. 22 تير ماه، دهها ضدانقلاب مسلح وارد مريوان شدند و پاسداران شهر را محاصره کردند سپس اکثر شهرهاي کردستان را به هرج و مرج کشاندند از 20 مرداد ماه ضدانقلاب با سازو برگ خود در اطراف پاوه اردو زد و در مرداد ماه غائله پاوه را آفريد.

سردار احمد خادم سيد الشهدا»(دانش پژوه)، از نيروهاي گروه بلالي: بعد از خرمشهر مطلع شديم «کومله» و «دموکرات» حرکت ضد انقلاب خود را در کردستان شروع کردهاند و در پاوه سر پاسدارها را ميبرند؛ امام فرمان داد جوان‌‌ها وارد کار شوند. تعدادي از بچههاي اهواز و شوشتر تحت عنوان گردان بلالي به سمت کردستان رفتيم و در پاوه مستقر شديم و مردم و تعدادي معلم را به کمک فرماندار پاوه که شهيد «کاظمي» بود آموزش داديم و سازماندهي کرديم و با کمک آنها به ضد انقلاب‌‌ها حمله کرديم.

مردم ابتدا به خاطر تبليغات سويي که در مورد پاسدارها کرده بودند خيلي دلخوشي از ما نداشتند؛ ولي وقتي وارد منطقه شديم و با آنها ارتباط برقرار کرديم و گفتيم براي خدمترساني و ياري به شما آمدهايم اوضاع عوض شد؛ البته ما همين کار را در خرمشهر انجام داده بوديم؛ شب‌‌ها پست ميداديم و روزها کار جهادي ميکرديم. همسر شهيد جهانآرا با تعدادي از بانوان خرمشهري هم کمک ما بودند؛ براي مثال ما سرويس بهداشتي براي مردم ميساختيم و تيم خواهران هم خانه به خانه مسايل بهداشتي و شرعي و اخلاقي را به خانواده‌‌ها آموزش ميدادند.

عبدالرحمن عربي: عليرضا خياطويس به همراه 60 نفر از پاسداران اهواز به فرماندهي محمد بلالي به کردستان اعزام شدند تا در مقابل گروههاي مسلح ايستادگي کرده و شهرهاي اشغالي را از تحت تسلط آنان خارج نمايند. آنها تا اولين روز جنگ در کردستان حضور داشته و به محض حمله سراسري رژيم بعث عراق به ميهن اسلامي و به خطر افتادن اهواز خود را به اين شهر رساندن.

سردار حسين کلاه کج (ستايش فر)، فرمانده گروه بلالي:  درگير سر و سامان دادن به وضعيت استان خوزستان با جريانات خلق عرب مواجه شديم. اواخر اسفند 58 و فروردين 59 دوباره گروهي از همان بچههايي که به بيجار رفته بوديم، تشکيل شد تا به هر نحو که شده جلوي خراب کاريها و بمب گزاريهاي اين گروهکها گرفته شود. اين بار فرمانده گروه چهل، پنجاه نفره مان محمد بلالي بود. ابتدا به صورت فشرده آموزشهايي براي مقابله با اين فتنهها ديديم و بعد براي جلوگيري از ورود عناصر خلق عرب و نيروهاي آموزش ديده بمب گذارشان که همگي از حزب بعث تجهيز و حمايت ميشدند، سريع به شلمچه و پاسگاههاي حدود، خيّن و مؤمني اعزام شديم. تقريباً يک ماه و نيم سرگرم کمين زدن و مقابله با اين عناصر بوديم که از طرف سپاه اهواز خبر آوردند قرار است دوباره گروهي را ببرند کردستان.

محمد بلالي بچهها را از شلمچه و اطراف جمع کرد و آورد اهواز. آنجا دو، سه روزي استراحت کرديم و بعد راهي کرمانشاه شديم. از سپاه کرمانشاه اعزام شديم به پاوه. آن زمان پاوه تحت کنترل عملياتي سپاه پاوه بود. در منطقه اورامانات عملياتهاي پاکسازي را شروع کرديم. در شهرک باينگان نزديک پاوه و يک جاي ديگر پايگاههايي داشتيم. فرمانده سپاه پاوه آن زمان شهيد ناصر کاظمي بود که بعدها شد فرمانده سپاه کردستان. شهيد حاج ابراهيم همت هم مسئول بخش فرهنگي منطقه اورامات بود. ما در اورامات خط حدي داشتيم از پاوه و باينگان به سمت نوسود. فعاليتهاي پاکسازي مان هم در همين محورها بود. با حزب کوموله دموکرات و گروهکهاي مسلحي که عليه جمهوري اسلامي وارد عمل شده بودند، مقابله ميکرديم تا اين که جنگ شروع شد….

برگرفته از کتاب ” سردار آتش ” نوشته عبدالرضا سالمی نژاد ( صفحه  29)