روایت عبدالرضا سالمی نژاد از شهید علیرضا خیاط ویس (15)

روایت عبدالرضا سالمی نژاد از شهید علیرضا خیاط ویس

روایت عبدالرضا سالمی نژاد از شهید علیرضا خیاط ویس (15)

تعصب انقلابي

 پديده انقلاب اسلامي در دهه 50، کانون مضاربه انديشهها و تفکرات متفاوت جامعه ديني به خصوص در بين اقشار جوان شده بود، انديشه ديني که تا آن زمان در محدوده عزاداري براي حضرت اباعبدالله و بيداري سحرهاي ماه مبارک رمضان و نذر و نيازهاي خالصانه در بقاع متبرکه خلاصه ميشد، اينک داعيه اداره امور مملکت و ايجاد حکومتي ديني داشت، اين در حالي بود که هيچ مدل پيادهشدهاي از اين حکومت در دسترس نبود و همهچيز بايد از پي، بنا ميشد. جوانان آرماني و آيندهنگري چون عليرضا خياطويس مسئوليت سنگيني به عهده داشتند هم بايد عليه رژيم شاه روشنگري ميکردند و هم بايد به تبيين انديشههاي ديني- سياسي حضرت امام در بين جامعه ميپرداختند. برخوردهاي تند و جنجالي با افرادي که مقاصدي غيرديني داشتند اما به لباس دين و انقلاب درآمده بودند، سختترين بخش مبارزه آنها به حساب ميآمد.

دکتر محمدرضا درخشاننيا: عليرضا شخصيت پر جنب وجوش و ماجراجويي داشت به همين دليل زياد در خانه نميماند. برعکس، من با شخصيتي خانگي، علاقه به درس و تحصيل داشتم و چون در مدرسه هميشه شاگرد اول بودم، تشويق معلمها در علاقه من به ادامة تحصيل نيز مؤثرتر بود. اما عليرضا از همان بچهگي به خلباني علاقه داشت. حتي وقتي ديد از رشته انساني نميتواند به آن دست يابد در مقطع متوسطه تغيير رشته داد و به رشته رياضي فيزيک رفت. او ديپلم خود را در دبيرستان منوچهري گرفت. اما جوانياش برخورد به پديده انقلاب اسلامي و او چون غرق مسائل سياسي – اجتماعي شده بود، مسير زندگياش نيز عوض شد و تمايلاتش نيز تغيير کرد.

برادر ديگرم چون در شرکت نفت کار ميکرد و با خودروي پيکان هر روز مسير اميديه – اهواز را طي ميکرد، عليرضا تا فرصتي مييافت دور و بر آن چرخ ميخورد و آن راتر و تميز ميکرد تا برادرم اجازه دهد، با وجود نداشتن گواهينامه با آن رانندگي کند.

در جريان انقلاب با اينکه سنش کم بود؛ ولي با فئودالهاي منطقه اصطکاک داشت. اين در حالي بود که کسي جرات نداشت به شيوخ چپ نگاه کند چه برسد به اينکه با آنها برخوردي داشته باشد.، اما عليرضا بيمهابا در مقابل آنها ميايستاد.

پدرم هميشه او را هشدار ميداد که کاري نکن روزي آنها تو را سر به نيست کنند، اما او توجهي به اين حرفها نداشت من صحنههاي زيادي از شجاعتش حتي قبل از ورودش به سپاه ديدهام و هميشه او را با اين خصوصيت از ديگران متمايز ميدانستم گاه ميديدي در برابر افرادي که خيليها وقتي از کنارشان رد ميشدند، ترس و لرز داشتند، عليرضا با صداي بلند آنها را مورد نقد قرار ميداد، البته يکي از دلايلي که آسيبي به او نميرساند، وجاهت پدرم در روستا بود که از او حساب ميبردند و به خاطر خدماتي که به مردم ميرساند ايشان به نوعي منّتي سرشان داشت. من معتقدم اگر انقلاب به پيروزي نميرسيد، حتماً عليرضا به خاطر سر نترسش دچار مشکلات سختي ميشد.

حميدرضا خياط ويس: ظاهراً تأثيرات آموزههاي ديني بر عليرضا بيش از من و برادرانم بود، چراکه توقعاتي ديني در او پديد آورده بود و نوعي ستيزهجويي با بي عدالتي را نيز در او تقويت کرد. يکي از خصوصيات او اين بود که اصلاً ملاحظهکاري را در مسائل ديني قبول نداشت. وقتي ميديد فردي حتي عليرغم تفاوت بالاي سني با او حرف نامربوط ميزند و مسائل ديني را وارونه جلوه ميدهد، فوراً دخالت ميکرد و او را چه در جمع و چه در خلوت، اشتباهش را گوشزد ميکرد. نه اينکه بخواهد بيحرمتي کند، اما او احساس ميکرد با اين کار به وظيفة ديني خود عمل کرده است. وقتي به او که 10 سال تفاوت سني با من داشت توصيه ميکردم که دست از چنين رفتاري بردارد به من ميگفت: خير داداشي! ملاحظهکاري در مسائل ديني مردود است.

برگرفته از کتاب ” سردار آتش ” نوشته عبدالرضا سالمی نژاد ( صفحه  23)