روایت عبدالرضا سالمی نژاد از شهید علیرضا خیاط ویس (11)

روایت عبدالرضا سالمی نژاد از شهید علیرضا خیاط ویس

روایت عبدالرضا سالمی نژاد از شهید علیرضا خیاط ویس (11)

کوشا در تحصيل

 حاج عباس که خود درد محروميت از ادامه تحصيل را به دليل گرفتاريهاي زندگي چشيده بود، اما براي فرزندانش اصلاً نميپذيرفت که راهي جز درس خواندن براي زندگي آتيشان انتخاب کنند.

فاطمه خياطويس، خواهر شهيد: عليرضا از همان کودکي تيزهوش و بااستعداد بود و من مرتب او را تشويق ميکردم که در تحصيلاتش کوشا باشد، فاصله سني من با عليرضا 13 يا 14 سال بود ولي بيشتر درسها را از او ميآموختم تا از مدرسه شبانه.

حميدرضا خياطويس: در ويس دبيرستان وجود نداشت، براي ادامه تحصيل بايد به اهواز ميرفتيم، عليرضا نيز چنين کرد و با تردد بين اهواز و ويس سرانجام موفق شد ديپلم خود را، در رشته علوم انساني اخذ کند.

محبوبه قلعه تکي، همسر شهيد: پدرشان توجه خاصي به تحصيل بچهها داشت و آنها را مرتب ترغيب به ادامه تحصيل ميکرد. برادر بزرگش آقا حميد، با مشکلات زيادي توانست مهندسياش را بگيرد، ايشان هم همينطور بود. رفته بود اهواز نزد خواهرش و عليرغم اينکه خانهشان فقط يک اتاق داشت او هم توي خانه خواهرش زندگي کرد تا توانست ديپلمش را در اهواز بگيرد، حتي شنيدم که در کنکور دانشگاه هم شرکت کرده بود اما به دليل نا آراميهاي کردستان و حضور در آنجا از خيال آن درآمده بود.

دکتر محمدرضا درخشاننيا: پدر و مادرم افراد ساده و سالمي بودند و تمام تلاششان روي اين متمرکز شده بود که فرزندانشان با درس خواندن بهجايي برسند و از زندگي خوبي برخوردار باشند. عليرضا چون به خاطر جنگ از ادامه تحصيل دل کنده بود، وقتي مرا در لباس بسيجي ديد که آماده حضور در جبههها هستم ممانعت کرد و گفت: شرايط درس خواندن براي تو فراهم است بهخصوص اينکه در درسهايت هميشه شاگرد اولي. ما دوران بعد از جنگ را هم پيش رو داريم، تمام جوانان که نبايد توي جبههها بيايند، آينده کشور به مديراني مومن، متعهد و انقلابي نياز دارد، آنجا هم جبهه است.

برگرفته از کتاب ” سردار آتش ” نوشته عبدالرضا سالمی نژاد ( صفحه  17)