شهید تخریبچی ۱۶ساله ای که در تنور نسوخت

شهید تخریبچی ۱۶ساله ای که در تنور نسوخت
شهید تخریبچی ۱۶ساله ای که در تنور نسوخت
شهید تخریبچی ۱۶ساله ای که در تنور نسوخت

 

شهید  تخریبچی ۱۶ساله ای که در تنور نسوخت تا بماند در کربلای ایران بسوزد

شهید هادی اخباری پدرشان از روحانی معظم هستند ،ایشان میفرمودند: که هادی تو سن شش سالگی در خانه های گنبدی یکی از روستاهای اطراف سبزوار ،تو محله ما فراوان بود و خانه گنبدی معمولا روزنه ای داره برای تهویه هوا و روزنه اصلی که در دالان است روزنه اش بزرگتر است ،معمولا زیر روزنه بزرگ تنور تعبیه شده بود.
پدر شریفشون میگفتند :هادی داشت با بچه های هم سنش بازی میکرد و با پا افتاد در تنور داغی که همسایه داشت نان می پخت ،من یکدفعه دیدم که در خانه سر و صدا پیچیده و خانه های اونموقع پر جمعیت و من دیدم یکنفر را از تنور در آوردن تمام بدنش سوخته ، نگاه کردیم هادی است و این بچه شش ساله دیگه جان نداره و دکترها هم جوابش کرده بودن و ما متوسل به امام رضا ع شدیم و در حرم علی ابن موسی الرضاع آقا ایشون رو شفا دادند.
یکدفعه یک جسم بی جان ، به جان آمد .
حالا این قسمت را داشته باشید و این قسمت شهادت هادی را خواهرشان تعریف کردند:
از معرج شهدا تماس گرفتند که بیاید برای تشخیص و اعلام هویت شهید و منم چون خانه هیچکس نبود نه پدر بود و نه مادر ، چادر سر کردم و رفتم به معراج الشهداء .
تو مسیر که میرفتم برای خودم اینطور ترسیم میکردم که من الان برسم به این پیکر و جنازه چه حالتی دارم ،من اگر مواجهه بشم با سر بریده ، چو زیبنب بوسه بر رگهای بریده زنم ،اگر پاش بریده چشمانم را بر پای بریده اش میمالم ، اگر دستش دیدم بوسه بر دستش میزنم و اگر پیشانیش را دیدم بوسه بر پیشانیش میزنم ،من رسیدم معراج و علی الظاهر وضعیت هادی یک وضعیت وخیم بوده است ،برای اینکه من شوکه نشم و قالب تهی نکنم ،چند تا تابوت و پیکر شهدا آوردن و جلوی من گذاشتن ،در تابوت را باز کردن دیدم که تیر در قلبش خورده و بدن سالم است و من گفتم این هادی نیست ،دومی هم مشابه اولی بود و سومی را باز کردن یکمقداری از سینه اش رفته بود ولی خب بدن بود و چهارمی من قلبم صد و بیست میزد و یکمرتبه باز کردن و من دیدم یک مشت خاکستر بمن دادند ، تنها جز بدنش که سالم بود پاهاش بود که در پوتین بود و علی الظاهر در که در کارخانه نمک در فاو ، این شهید مسئول انفجار آن کارخانه بود.
سردار قاآنی میگه یکی از بچه ها بره این کارخانه رو که جلوی دید ما رو گرفته منفجر کنه تمام محوطه رو خرج گذاری میکنه و سیم تله انفجاری رو کار میزاره و در همین حین دشمن اون کارخانه رو مورد هدف خمپاره ای قرار میدهد،
و تله منفجر شده و بدن منفجر و خاکستر میشود و تنها پاهای شهید هادی که در پوتین بوده سالم میماند .
حالا وصیت نامه اش، می آیند و باز میکنند و شهید چنین نوشته که مادر جان!
زمانیکه من در تنور افتادم و هیچ امیدی به زنده ماندنم نبود ، اون لحظه یادته ، خدا بمن حیات مجدد داد ، تا خودم را برای سوختنی دوباره آماده کنم ، وصیتنامه رو بعد از شهادت نمی نویسند ، قبل از شهادت می نویسند ، یعنی صحنه شهادتش رو دیده که داره تعریف میکنه و خداوند قبل از شهادت در عالم خواب و یا گاهی در بیداری چشم دلشان را باز می کند و پرده رو کنار میزند و به شهید نشان میدهد که بعد از آن شهید لحظه شماری می کند و مشتاق تر میشود .
شهید هادی به مادر می گوید مادر منتظرم نباش ، پیکرم سوخته!
و گاهی شهید نحوه شهادت رو از خدا طلب میکند که من میخواهم بی سر همانند اربابم حسین شهید ع باشم و گاهی مانند بی بی دو عالم حضرت زهرا س از درد پهلو شهید شوم و گاهی همانند حضرت ابوالفضل ع دو دست قطع و بعد شهید شوم و خداوند متعال بر اساس درجاتی دعای شهید را مستجاب میگرداند.
خدایا دعای شهدا رو در حق ما مستجاب بگردان
خدایا ما جاماندگان را که از قافله شهدا بازماندیم رو به قافله شهدا برسان

 

یادواره شهید هادی اخباری در مسجد امام سجاد(ع) برگزار شد

تخریب‌چی والفجر8
هم زمان با فرارسیدن سالگرد عملیات پیروزمندانه والفجر8 و فتح فاو، یادواره سردار شهید هادی اخباری در مسجد امام سجاد(ع) برگزار شد. این شهید به عنوان تخریب چی و غواص در این عملیات که در بهمن ماه سال1364 شروع شد و 70روز ادامه داشت، شرکت کرد. این یادواره به همت هیئت شهدای تخریب لشکر21 امام رضا(ع) با 400عضو، برگزار شد؛ هیئتی که هم زمان با روز شهادت رزمندگان این لشکر، یادواره ای را در مساجد محله آن شهید والامقام برگزار می کند.
در این مراسم ابتدا حجت الاسلام والمسلمین محمدجواد نظافت، گفت: برگزاری یادواره شهدا، ما را از سرگشتگی و گم گشتگی نجات می دهد. ماندن در صراط مستقیم کار راحتی نیست. گاهی انسان راه را گم می کند. در جبهه هم همین طور بود؛ گاهی در منطقه عملیاتی گم می شدیم. بعد از روی شاخص ها، راه را پیدا می کردیم. وقتی انسان اهداف و شاخص ها را از دست بدهد، بی تردید گم می شود. شهیدامینی این روایت را همیشه یادآوری می کرد: بعد از بازگشت از جنگ احد که مسلمانان سختی های بسیاری کشیدند، پیامبر اسلام(ص) بلافاصله فرمودند: خوش به حال آنان که جهاد اصغر را با پیروزی پشت سر گذاشتند، از امروز به دنبال جهاد اکبر، یعنی جنگ با نفس اماره تان باشید. در طول تاریخ، افراد بسیاری در دوره پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) زندگی کردند اما در آخر، کار را خراب کردند. خوش به حال آنان که شهید شدند و آزمایش آنان در این دنیا تمام شد. شهیدان راحت شدند و هرکس باقی ماند، آزمایش های او تمام نشده و کارش سخت تر است.
وی ادامه داد: اینکه شهدا برای چه به جبهه رفتند، برایمان مهم است. شهدا به ما درس اخلاص و فداکاری دادند. شهید جانش را در راه حفظ انقلاب اسلامی داده است. یادمان نرود در تشییع پیکر پاک شهدای گمنام همه می گفتیم همه آن ها، به خاطر مکتب اسلام جان خود را فدا کردند. اگر وصیت نامه شهدا را بخوانیم، می بینیم همه آنان به خاطر دین و ایمان به شهادت رسیدند.
حجت الاسلام نظافت عنوان کرد: امروز هرکس می خواهد جامعه اسلامی را برهم بزند، آیات دوپهلوی قرآن را می خواند اما آنچه انسان را نجات می دهد، آیات محکم است. باید به رانت خواری و ظلمی که به راه شهیدان می شود، اعتراض کرد؛ اعتراضی که از روی خیرخواهی و برای حراست از آرمان های شهیدان باشد.
وی افزود: مراقب باشیم انسان های شیاد و مریض، راه را کج نکنند و گذشته ما را بر باد ندهند. باید مواظب باشیم کار بد از بدتر نشود. مراقب باشیم آمریکا دوباره بر ما مسلط نشود. عربستان و داعش بر ما مسلط نشوند. مراقب باشیم انقلاب برباد نرود. مواظب باشیم باطل را رنگ نکنند تا بعد گیجمان کنند و از اصل انقلاب فراموش کنیم.
مأنوس با مناجات شعبانیه
حجت الاسلام نظافت در ادامه صحبت های خود درباره ویژگی های اخلاقی شهید اخباری نیز گفت: این شهید والامقام با شهیدان دیگر تفاوت داشت. یکی از ویژگی های هادی، بصیرت بود. او اهل مطالعه بود و با آمدن موج ها تکان نمی خورد. می گفت اگر مطالعه نکنیم، ما را به این طرف و آن طرف می کشند. ویژگی دیگر هادی این بود که اهل مناجات، اشک و دعا بود. او با مناجات شعبانیه انس داشت. افتاده، متواضع، بسیار مهربان و دوست داشتنی بود.
  کار ما از شهدا سخت تر است
وی ادامه داد: امروز کار ما از شهدا سخت تر است. اگر لغزش نکنیم، اگر پیمان نشکنیم، اگر آرمان های شهیدان را درست معرفی کنیم، لحظه به لحظه در حال جهاد هستیم. به نسلی که بی خبر است، نسلی که تا چشم باز کرده نامردی و ناجوانمردی دیده است، باید صفا، صمیمیت و اخلاص را بشناسانیم. در این راه، شناساندن شهدا به آنان مانند جهاد است. وقتی فرزند من و شما از وضع موجود انتقاد می کند، باید گذشته را نشانش دهیم، آن وقت او راحت تر مشکلات و نابسامانی ها را می پذیرد.
 تمرین در کارون برای عبور از اروند
 در این همایش، علیرضا یوسفی بیگی که خود فرماندهی تخریب لشکر21 امام رضا(ع) در دوران دفاع مقدس را به عهده داشته است، گفت: عملیات والفجر8 در دو منطقه نهر خین، جزیره ام الرصاص و فاو انجام شد. این عملیات اهمیت زیادی هم برای ایران و هم برای عراق داشت و چون باید از آب اروند عبور می کردیم، در نوع خود منحصربه فرد بود. عراقی ها در 31شهریور سال59 وقتی به ما حمله کردند، نتوانستند از اروندرود عبور کنند و این کار را تصورناپذیر می دانستند ولی رزمندگان و بسیجیان ما با آموزش های سخت و سنگین، موفق شدند در هوای بسیار سرد زمستان از این رود عبور کنند.
وی افزود: بچه های رزمنده دوماه در رود کارون تمرین غواصی می کردند، آن هم در شب های سرد زمستان که در استان خوزستان سوز خاص خود را دارد. بدین ترتیب با طراحی، تدابیر و تمرین های طاقت فرسا عملیات والفجر8 به سرانجام رسید و رزمندگان ما توانستند منطقه استراتژیک فاو را تصرف کنند. با تصرف فاو، ارتباط نیروی دریایی عراق با سایر نیروهایش قطع شد. در فاو حدود 90روز درگیری شبانه روزی داشتیم و عراق با همه امکانات و قوا پاتک می زد تا خط فاو را پس بگیرد که البته نتوانست.
انفجار خانه و شهادت
فرمانده تخریب لشکر21 امام رضا(ع) نیز درباره شهید اخباری که در عملیات والفجر8 تخریب چی و غواص بوده، عنوان کرد: او رزمنده ای بسیار شجاع، مخلص و در عین حال بانشاط بود. او در جمع هایی که بچه ها کسل بودند، با همان لهجه نیشابوری خود حرفی می زد و لبخند را بر لبان بچه ها می نشاند.
یوسفی بایگی درباره نحوه شهادت اخباری نیز توضیح داد: در یکی از شب های عملیات، سردار قاآنی دستور داد خانه ای که بین ما و عراقی ها قرار داشت و به دلیل ارتفاع مانع دید ما شده بود، منفجر شود. شهید اخباری برای انفجار رفته بود که در همان جا به شهادت رسید. او با آرامش و بدون استرس، خانه را منفجر کرد که به دلیل شلیک گلوله خمپاره روی مواد منفجره، خودش نیز به شهادت رسید.
گزارشی از یادواره شهیدان اخباری و ساقی 
شبی با فرزندان خورشید
فرهنگي و هنري (رضوي )
غفوریان/ در هیاهوی روزهای سرد آخر سال، در گوشه ای از این شهر محفل گرمی برپاست. در خیابان های اطراف پرده های تبلیغاتی از یادواره ای خبر می دهند که عنوانش «شبی با فرزندان خورشید» است و یاد ۲ شهید را گرامی می دارد؛ هادی اخباری و موسی الرضا ساقی.قبلا درباره شان شنیده ام از بر و بچه های گردان تخریب لشکر ۲۱ امام رضا(ع) بوده اند و از بسیجی های پایگاه شهید محمدجواد وهاب رجایی مسجد موسی بن جعفر منطقه طلاب. خاطرات حاج ماشاء ا… آخوندی فرمانده گردان تخریب درباره شهید هادی اخباری را جایی شنیده بودم خاطراتی که شنیدنی و دلنشین بودند.خودم را به این یادواره می رسانم. مجید عابدی که مسئول اجرایی یادواره است می گوید: این یادواره به همت دوستان و هم محله ای های این دو شهید برگزار شده است. او به مجری مراسم اشاره می کند و می گوید او عباس نادری از دوستان شهید هادی اخباری است.از قاری قرآن هم برایم می گوید سید محمد صادق هاشمی از دیگر دوستان شهید هادی اخباری است.با قرائت قرآن مراسم آغاز می شود و پس از آن، مجری مراسم به پدران شهیدان اخباری و ساقی خوش آمد می گوید و تصاویری از این ۲ شهید پخش می شود و صدایی که مربوط به شهید اخباری است. مجری می گوید این صدای شهید اخباری است در مراسم تشییع جنازه پسر عمویش شهید تقی اخباری. حاضران در این مراسم گویی با این صدا جانی تازه می یابند، این صدایی بود از بهشت از آسمان…
بغض هایی که ترکید
حسین پیرزاد از هم رزمان شهید اخباری برای ذکر خاطره به جایگاه دعوت می شود.او با صدایی آرام و دلنشین از «هادی گفتن» را آغاز کرد. خیلی زود بغضش شکست و دیدم که پدر شهید اخباری هم هوای هادی اش به سرش زده است بغض او هم ترکیده بود…
هادی به موقعیت لاله ها رفت
«پیرزاد» از آخرین لحظات شهادت هادی گفت از آخرین دیدارش با هادی. او گفت: آخرین دیدارم با هادی لحظاتی قبل از شهادت او بود ما در سنگر عقبه بودیم و او که سرگروه تخریب بود برای انجام عملیاتی از ما خداحافظی کرد. ما در سنگر در حال خوردن کمپوت گیلاس بودیم به اصرار چند گیلاس را به او دادم و خورد. همدیگر را در آغوش کشیدیم و رفت. پیرزاد که با صدای بغض آلود از خاطراتش می گفت این طور ادامه داد: لحظاتی بعد بی سیم چی در بی سیم گفت: « هادی به موقعیت لاله ها پیوست…»به مشهد برگشتم با پدر شهید اخباری به معراج شهدا رفتیم هادی که در انفجار تی ان تی به شهادت رسیده بود از پیکرش فقط چند تکه گوشت و یک جفت پوتین باقی مانده بود هیچ وقت این صحنه را فراموش نمی کنم وقتی روی تابوت را باز کردم پدر بزرگوار شهید اخباری رو به آسمان کرد و گفت: «انالله و انا الیه راجعون…» ادامه مراسم همراه شد با پخش نماهنگی از خاطرات پدر و مادر شهید موسی الرضا ساقی و پس از آن سخنرانی برادر علی دلبریان راوی دفاع مقدس و هم رزم شهیدان اخباری و ساقی.او گفت: هیچ گاه نمازهای شب هادی اخباری و لبخندها و متانت موسی الرضا ساقی را از یاد نخواهم برد صفا و سادگی ها و صداقت های این شهیدان بود که دفاع مقدس ما را از دیگر جنگ ها در دنیا متفاوت می کند. دلبریان در ادامه از فرهنگ جبهه سخن به میان آورد که در جبهه فرهنگ دیداری حاکم بود نه فرهنگ شنیداری؛ یعنی ما می دیدیم که فرماندهان ما خود جزو اولین ها بودند اهل عمل بودند و شعار زده نبودند و فقط حرف نمی زدند.او همچنین به برخی آسیب ها اشاره کرد از جمله این که ما امروز نتوانسته ایم دفاع مقدس و فرهنگ این شهیدان را به جامعه معرفی کنیم.
عزت ما در سایه فرهنگ شهادت است
این راوی دفاع مقدس در ادامه گفت: ما از این محافل نباید دست خالی بیرون برویم باید در این یادواره با نیت حضور یابیم و بی شک عزت امروز ما و جامعه ما در سایه فرهنگ شهادت است.در این مراسم که با همکاری معاونت فرهنگی شهرداری منطقه ۴ و بنیاد شهید برگزار شده بود جمعی از مسئولان از جمله ملکی رئیس منطقه ۲ بنیاد شهید، سرویها عضو شورای شهر، سرویها جانشین بازرسی سپاه امام رضا(ع)، گفتاری مسئول بازرسی ناحیه مالک اشتر و سبزی فرمانده حوزه ۷ مالک حضور داشتند و توسط آن ها از پدران شهیدان اخباری و ساقی تجلیل شد.
یادداشتهای سید احمد محدث حسینی 
دیروز روزنامه خراسان مطلبی از دوست بزگوارم شهید هادی اخباری منتشر کرده بود . که بخاطر جالب بودن مطلب منهم اینجا می آورم که یادم  نرود چه دوستان پاک و با صفای داشتم و امروز باید حداقل یاد آنها را برای نسل امروز زنده نگه دارم. من که سالها با او بودم و او که سالها است از میان ما رفته است  اما برای من همیشه یادش زنده است: اینهم مطلب روزنامه خراسان:
دنیابرایم قفسی تنگ شده است
حسین پیرزاد از رزمندگان دفاع مقدس و هم رزم شهیدهادی اخباری روایت می کند: هنگام عملیات والفجر ۸ در مسجدی به همراه دیگر برادران تخریب لشکر ۲۱ امام رضا(ع) مستقر بودیم. شهیدهادی اخباری یکی از سرگروه های انفجارات تخریب بود. به اتفاق او به آن طرف اروندرود رفتیم، جایی که در میان نخل ها خاکریز زده بودیم. عراقی ها هم خاکریز داشتند. بین خاکریز ایران و عراق چهار اتاق بود که فاصله اش به خاکریز ما نزدیک تر بود. ضمنا برادران تخریب در جلوی خاکریز میدان مین ایجاد کرده بودند تا از هجوم عراقی ها جلوگیری شود.
فرماندهی لشکر روز قبل دستور داده بود که این اتاق ها منهدم شود تا تلفات کمتری از رزمندگان اسلام بگیرد. چون همان شب مسئول تخریب وقتی از همان مسیر به خط می رفت با یک ماشین تصادف کرد و دستش شکست و او را به بیمارستان فاطمة الزهرا(س) در خط هدایت کردند. شهید اخباری به بیمارستان رفت تا چگونگی انهدام این خانه ها را از مسئول تخریب بپرسد. ایشان را راهنمایی کردند که از فلان جا مهمات بگیر و اتاق ها را تخریب کن. او مهمات را تهیه کرد. یک گروه از بچه های خط (مثل آرپی جی زن، تیربارچی و تک تیرانداز) را جلوتر از این اتاق ها برده بود و ۱۶ عدد مین ضد تانک را در چهار گوشه اتاق ها کار گذاشته و به وسیله فتیله به هم متصل کرده و آماده انفجار بود که نیروها را عقب برد. (پشت خاکریز) تا خودش منفجر کند. در همین لحظه که بچه ها عقب رفته بودند همان جا یک گلوله خمپاره به او و معاونش شهید مجید غفوری اصابت کرد. تمام خانه ها منفجر شد و هادی اخباری به شهادت رسید…

غفوری هم زیر خاک ها ماند و ایشان را که خارج کردند مجروح شده بود و خون از چشمش می آمد ولی از هادی اخباری فقط یک جفت پوتین پیدا شد و تکه هایی از گوشت صورتش من که از خبر شهادت هادی مطلع شدم رفتم اورکت شهید هادی را برداشتم داخل جیبش یک تکه کاغذی به اندازه کف دست دیدم که روی این تکه کاغذ نوشته بود:(خدایا نمی دانم چرا این گونه شده ام، وجودم چیز دیگری را احساس می کند، انگار دنیا برایم قفسی تنگ شده است. در خود قدرت پرواز پیدا کرده ام). این کاغذ را که خواندم خیلی منقلب شده بودم. البته از قبل احساس می کردم که هادی ماندنی نیست آخر من خودم دیده بودم وقتی در صف نمازجماعت می ایستاد بدنش می لرزید و پاهایش را می دیدم که می لرزد. بعد از شهادتش متوجه شدیم که دورتر از مقرمان یک قبری کنده و یک نفر از همرزمان دیده بود که او شب های جمعه داخل قبر می رفته و راز و نیاز می کرده است.

روایتگری زیبای حجت الاسلام هژبری از شهید هادی اخباری در بهشت رضا(ع) مشهد به مناسبت اردوهای راهیان نور درون شهری عروج- موسسه جوانان آستان قدس رضوی