يادنامهي شهدای تخریبچی ارتش، به روایت گری تخریبچی شاپور شیردل(9)
گردان شهادت
شهید صیاد شیرازی گردان شهادت را تشکیل داد و مؤمنترین و مخلصترین افراد را در گردان شهادت که همگی داوطلبانه آمده بودند جمع کرد. این گردان از انواع رستههای ارتش تشکیل شدهبود. از آماد، خدمات، پیاده و توپخانه گرفته تا زرهی و مهندسی.
تا زمان تشکیل گردان شهادت خیلی از پرسنل گردان مهندسی در مأموریتهای مختلف شهید و مجروح شده بودند، به همین دلیل تعداد ما کم بود، بگونهای که هر شب در حال انجام مأموریت بودیم و هیچگونه استراحتی نداشتیم.
ولی از آنجایی که برای گردان شهادت نیاز به آموزش خنثیسازی مین و تلههای انفجاری بود، از بچههای مهندسی به آنجا اعزام و برای آنها کلاسهای آموزش مین و تخریب گذاشتند.
آقای ابوالفضل مالدار ـ علیرضا عزیزی ـ شهید تیموری و شهید ساوهای جزء اولین افراد اعزامی بودند. خیلی علاقمند بودم که در گردان شهادت حضور پیدا کنم. بههمین دلیل چون نمایندۀ عقیدتی سیاسی هم بودم، رفتم خدمت آیتاللهشفیعی که رئیس عقیدتی سیاسی ما بود و گفتم که میخواهم بروم گردان شهادت. ایشان گفتند:
شما همین الان دارید کار بسیار خطرناک و مهم خنثیسازی مین و تخریب را در منطقه جنگی انجام میدهی و کسی هم نمیتواند وظیفهتان را انجام دهد. بنا به گفته فرماندهی خودشان هم نیرو کم دارند. پس اگر شما هم بروید واقعاً گردان مهندسی نیرو کم میآورد. ولی یک کاری برایت انجام میدهم.
بعد از چند روز فرمانده گردان یکم جناب سروان خدا کرمموسوی گفت: فردا برای آموزش مدتی محدود میروی گردان شهادت، بهعنوان استاد مین و تخریب.
من هم از خدا خواسته همان روز حرکت کردم و رفتم. بسیار خوشحال بودم. چند روزی که ماندم، شهید سروان طرق دهنوری وتوسلی که در این مدت کوتاه خیلی با هم گرم شده بودیم، گفتند:
اگر شما بخواهید بمانید باید چکارکنیم؟
خودشان دست به کار شدند و از فرمانده کل قرارگاه جنوب، فرمانده لشکر و حاج آقای شفیعی تقاضا کردند که بمانم ولی موفق نشدند.
در سنگر نشسته بودیم که بحث مأموریتی در غرب کشور پیش آمد در آنجا توانستم اولین مأموریتم را در گردان شهادت انجام دهم.
طرق بچۀ کاشان بود و یک پسر یکساله داشت. فرماندهی گردان شهادت را عهدهدار بود معاونان ایشان شهید توسلی (اهل اصفهان) بود و شهید دهنوری(اهل مشهد). مأموریت را بدون تلفات و با موفقیت انجام دادیم و همگی سالم برگشتیم.
میگفتند سریهای قبلی چون بچههایی که تخصص مین وتخریب نداشتند وگشت شناسائی هم همراه ما نبود شهید و یا حداقل مجروح داشتیم.
روز به روز صمیمیّت و دوستی بین ما بیشتر میشد. روزی شهید صیاد شیرازی آمده بود گردان شهادت و همانجا شهید طرق در مورد بنده با ایشان صحبت کرد و ایشان هم قبول کردند که بمانم مشروط به اینکه اگر گردان مهندسی نیاز به نیرو برای مأموریتی داشت، باید میرفتم و من هم سریع این شرط را پذیرفتم.
آن شب همگی نفس راحتی کشیدیم وقتی در صبحگاه طرق موضوع ماندنم را برای بچههای یگان مطرح نمودند با صلوات و شادی دوستان مواجه شدم. رفتار، کردار و اخلاق رزمندگان گردان شهادت که همگی ارتشی بودند از سرباز گرفته تا کارمند درجهدار و فرمانده بگونهای بود که من را شیفته خودشان کرد.
در جمع آنها بودن آرزوی هرکسی بود. دعا و نماز و مناجات شبانهشان هر لحظه ما را بهخدا نزدیکتر میکرد. از آن به بعد تمام مأموریتهای گشت شناسایی و مأموریتهایی که در خاک عراق خلاصه میشد به انهدام انبارهای مهمات ـ پلها و دکلها و… با گردان شهادت بود. این یگان مأموریت مشخصی نداشت همانگونه که از اسمش پیداست هر کجا مأموریت خطرناکی بود بچههای گردان شهادت شرکت داشتند و جز به شهادت و پیروزی بر دشمن به چیز دیگری هم فکر نمیکردند. استوار نوروزی از سرگروهبانهای گردان شهادت بودند و در نظم و تربیت کارکنان سهم بسزایی داشتند و درانجام وظایف محوله و مأموریتها، بسیار جدی بودند.
برگرفته از کتاب ” کد 121 ” به کوشش مهرنوش گرجی ، افتخار فرج و سیده نجات حسینی