يادنامهي شهدای تخریبچی ارتش، به روایت گری تخریبچی شاپور شیردل(6)
بستان
مادر منطقهای نزدیکیهای پل سابله مستقر بودیم که، دستور رسید برای مأموریتی باید همه تجهیزات جنگیتان را جمعآوری و در نهایت استتار جابجا شوید. چند ساعت بعد با تمام نفرات عازم منطقه مورد نظر شدیم. هوا کاملا تاریک شده بود. وقتی رسیدیم حجم آتش دشمن کمتر شده بود. بعدها فهمیدیم نزدیک بستان هستیم و این انتقال برای هجوم و باز پسگیری شهر است برای همین همه یکصدا و یک دل گفتیم بستان باید آزاد شود.
عملیات طریقالقدس در تاریکی مطلق شب آغاز شد و حجم آتش توپخانه ارتش جمهوری اسلامی ایران بحدی بود که روحیه رزمندگان را چند برابر کرد. هلیکوپترهای هوانیروز و هواپیماهای ارتش امان دشمن را بریده بودند.
ابتدای جنگ تا زمانیکه ارتش نمیدانست باید چکار کند و، وظیفهاش چیست و کاملاًدر مقابل دشمن صفآرایی نکرده بود، عراق تاخت و تاز کرده و مناطق را یکی پس از دیگری اشغال میکرد. اما با فعل و انفعالات سیاسی، بنی صدر شناخته شد و فرماندهان ارتش هم متوجه خیانتهای او شده و با تلاش و جدیت سعی کردند گذشته را تلافی کنند.
قبل از عزل بنیصدر، شهید صیاد شیرازی بدون هماهنگی با او دستور حمله را به ارتش داد و نیروهای ارتش هم شروع به پیشروی کردند. بنیصدر وقتی پی به قضیه بُرد، درجه ولباس صیاد شیرازی را از وی گرفت واو را از ارتش اخراج کرد. او هم از پا ننشست و به بچههای سپاه ملحق شد و در کردستان با منافقین، کوموله و دشمن جنگید و سرکوبشان کرد.
با رفتن بنیصدر از ایران آیتالله خامنهای مجدداً به صیاد شیرازی گفت:
– لباس ارتش را بپوشید و فرماندهی نیروی زمینی را عهدهدار شوید.
این باعث شد ارتش وسپاه در مقابل دشمن یک دست واحد شوند. بعد از عملیات طریقالقدس و پس گرفتن شهر بستان، دژبانی،(برقراری نظم و تردد در شهر) را به بنده و منصور شریفی از بچههای ولی عصر(عج) سپرد. این اولین فرماندهی مشترک ارتش و بسیج بود.
وقتی فرماندهی عملیات نظامی را هم به ما دادند دشمن از پاسگاه مرزی محیره که روبروی پاسگاه العماره عراق در هورالعظیم بود، به ما حمله و شهر بستان را بمباران کرد.
دستور رسید که باید عملیاتی انجام وبهخاطر اهمیت منطقه پاسگاه محیره را از دشمن پس بگیریم. در این عملیات که تاکتیک در آن حرف اول را میزد با رشادت رزمندگان اسلام منطقه و پاسگاه از لوث دشمن پاک شد.
مدتی رضا زند از بچه های سپاه تهران و بنده و تعدادی از بچههای مسجدسلیمان ( غلام سیاهپور، رامین احمدی و یاسر (تورج)عالی پور از محافظین سردار رضایی) و تعدادی از دوستان و رزمندگان عرب زبانمان مسئولیت پایگاه را عهده دار بودیم. در این مدت چندین بار دشمن حمله کرد تا پاسگاه را پس بگیرد ولی نه تنها موفق نشد بلکه تلفات سنگینی هم داد. بعد از مدتی که بنده زخمی شدم. به سمت کوشک رفتیم و رضا زند هم سمت غرب رفت و در میدان مین به شهادت رسید.
برگرفته از کتاب ” کد 121 ” به کوشش مهرنوش گرجی ، افتخار فرج و سیده نجات حسینی