يادنامهي شهدای تخریبچی ارتش، به روایت گری تخریبچی شاپور شیردل(3)
تکاوران
هر روز حرف و حدیث تازهای از جنگ به ما میرسید، مردم از آینده نامعلومشان واهمه داشتند. روزها از پس هم میگذشت برابر اطلاعات واصله، عراق درحال جابجائی درمناطق مهم مرزی بود. به همین دلیل فرمانده لشکر92 با ژاندارمری که قبلاً حفاظت از مرزهای کشور را به عهده داشت هماهنگیکردند تا تعدادی نیرو از ارتش درآنجا مستقر شوند تا لحظه به لحظه خبرهای مناطق و حرکات عراق را به فرماندهی مخابره کنند. یک اصل برای ما مشخص بودکه هر ارتشی درجهان به صورت کلاسیک و مدرن سازماندهی میشود و هر فردی ازسربازگرفته تا فرمانده کل قوا وظیفهاش مشخص میباشد. به همین دلیل حتی سربازی که به سربازی میرود حتماً باید 45روز دورههای لازم را دیده تا نظام را بشناسد و دستورات را بداند. فرمانده و تمام نیروها هم همینطور. یعنی اگر یک گروه11 نفره فرماندهاش مشخص باشد و به مأموریت بروند، فقط آن گروه به دستور فرمانده خودشان گوش میدهند حتی اگر کسی که فرمانده گروه نیست و درجهاش خیلی هم از فرمانده گروه بالاتر باشد دستوری بدهدکاری انجام نمیدهند مگراینکه فرمانده اصلی خودشان دستور را صادر کند.
اول انقلاب و اول جنگ، ارتش ایران که زمانی ژاندارم منطقه آسیا بود ازهم پاشیده شده بود. با شروع جنگ تحمیلی ارتش فقط از حضرت امام خمینی(ره)و فرمانده کل قوا که آن زمان به رئیسجمهور بنیصدرتفویض اختیار شده بود دستور میگرفت. با اینکه ارتش در آمادگی کامل به سر میبرد ولی از هیچ کسی دستوری صادر نشد که حملهای تدارک ببینند.
هرگاه ارتش از تهران کسب تکلیف میکرد جواب میدادند شما هیچکاری نکنید. بگذارید بیایند جلو غافلگیرشان کنیم یکی از فرماندهان ارتش سرلشکر فلاحی در تاریکی شب در مقرش نشسته گریه میکرد و میگفت:
خدایا یا ما را بکش یا تکلیف ما را روشن کن.
هر کس به نوعی نگران آینده کشور بود. تکاوران جان برکف ارتش هر شب به دشمن شبیخون میزدند و برمیگشتند. سرهنگی بود از رکن دو ارتش میگفت:
وقتی به مأموریت میروید و به دشمن آسیب میرسانید به گوش مقامات تهرن نرسانید و گر نه محاکمه میشوید.
زمانیکه آیت الله خامنهای حضوراً به مناطق عملیاتی آمدند و دستورات لازم را به ارتش دادند، همان موقع فرماندههان نفس راحتی کشیدند. ایشان به ارتشیها گفت:
پیشروی دشمن تا این مکانها، علامت این است که ارتش کار نکرده و شما باید از این پس از امام خمینی(ره) دستور بگیرید. و از امشب باید جلو عراق را بگیرید.
بعد از آن با اولین مأموریتهای ارتش جمهوری اسلامی ایران، عراق متوجه شد ایران زیر سم اسبان بیگانه نمیرود. چند روز بعد سرهنگ قاسمی با چند گردان سوسنگرد را آزاد و از آن پس که فرماندهی عملیاتها با ارتش بود، با کمک سپاه و نیروهای مردمی یعنی از آبانماه سال 62 بیشترخاک ایران از عراق پس گرفتهشد.
برگرفته از کتاب ” کد 121 ” به کوشش مهرنوش گرجی ، افتخار فرج و سیده نجات حسینی