يادنامه‌ي شهدای تخریب‌چی ارتش، به روایت گری تخریبچی شاپور شیردل(19)

يادنامه‌ي شهدای تخریب‌چی ارتش، به روایت گری تخریبچی شاپور شیردل

يادنامه‌ي شهدای تخریب‌چی ارتش، به روایت گری تخریبچی شاپور شیردل(19)

به دلیل اهمیت کار، همیشه نقشه‌ها را خودش رسم می‌کرد. اگر گاهی  فاصله بین دو مین از حد سه قدم کمتر یا بیشتر بود، دقیقاً روی نقشه همان‌طور رسم  می‌کرد.

به‌خاطر نداشتن تجربه عملی در میدان‌های مین، تلفات زیادی داده ‌بودیم. واحد تخریب یک واحد کاملا ً فنی و تخصصی بود. می‌دانستیم  که هر انفجار یا تخریب نیاز به مواد منفجره خاص خودش را دارد. مثلاً برای آهن و تیرآهن، پل، دکل، جاده و … مواد مخصوص خودش را  باید استفاده کرد.

تا این‌که یک روز مأموریتی دادند برای تخریب  یک پل و یک جاده که پشت نیروهای دشمن قرار داشت. تردد در آن‌جا بسیار مشکل بود. آن موادی که برای انهدام جاده باید استفاده می‌شد نیترات آمونیوم بود که هر کدام از بشکه‌های آن 40 پوند وزن داشتند. حملش برای ما ممکن نبود. شهید طهماسبی گفت:

– برویم ابتدا منطقه را بازدید و شناسایی کنیم بعد یک فکری به حال مواد می‌کنیم.

وقتی به منطقه مأموریت رسیدیم، با یک پل مواجه شدیم. پلی بدون پایه که از لوله‌های بزرگی با اینچ بالا (که روی هم گذاشته بودند و با خاک دپو شده بود) مواجه شدیم. انهدامش نیاز به یک ابتکار داشت. انتظار داشتیم که برویم  و بعد از هم‌فکری برگردیم و کار را انجام دهیم. اما شهید طهماسبی گفت:

– خوب الان هیچ خبری نیست حاضرید الان تمامش کنیم؟

به شوخی گفتم:

– ببخشید! با بیل وکلنگی که نیاوردیم می‌خوای پل و جاده  رو منهدم کنیم؟

– توی مسیر که می‌آمدیم تعدادی مین (مارک 7) دیدم اگر همت کنید  آن‌ها را بیاورید کار تمام است.

– آقا با کدام آتش‌زنه با کدام گالوانومتر یا ماشین انفجار؟

بالاخره با اصرار ایشان مین‌ها را آوردیم و خودش پیش‌قدم شد. آن‌ها را گذاشت درون لوله‌های بالای آب. ولی همه ماسوره‌های مین‌ها را یک قسمت گذاشت. بعد از اتمام کار چنان انفجاری صورت گرفت که همکاران با توجه به دوری مسافت، اظهار داشتند صدای انفجار را شنیده‌اند. به‌گونه‌ای پل منهدم شد که دیگر نیازی به انهدام جاده نبود. وقتی به قرارگاه کربلا و قرارگاه جنوب رفتیم تازه قرار بود مجوز مأموریت انهدام را صادرکنند.

گفتند: شما رفته بودید شناسایی، قرار بود بیایید مواد منفجره ببرید!!

ایشان ابتکارات خارق العاده‌ای داشتند و همیشه در مأموریت‌ها موفقیت‌هایش مثال زدنی بود.

 

برگرفته از کتاب  ” کد 121 ” به کوشش مهرنوش گرجی ، افتخار فرج و سیده نجات حسینی ( صفحه 73)