شعر سروده شده توسط اسماعیل نصرآبادی

شعر سروده شده توسط اسماعیل نصرآبادی

شعر سروده شده توسط اسماعیل نصرآبادی

سلام به درخواست دوستان این شعر که برگرفته از داستان حاج جعفر جهروتی زاده است سروده شده.شرمنده که یه نم از یم مظلومیت بچه های تخریب و نتونستم حقشو بجا بیارم.

سلام سلام میخوای بدونی کیم

ساده بگم فقط یه تخریب چیم
تخریب ما البته آبادیه
ماحصلش امنیت آزادیه
ما قطره بودیم .جبهه مثل دریا
قطره کجا و شهدا ما کجا
کارمون عشق بازی بود والسلام
عشق و نمیشه بیاری تو کلام
یادش بخیر میدون مین و معبر
گریه های شبونه ی تو سنگر
یادش بخیر وقتی میخوردیم کمین
تیر میبارید از آسمون و زمین
وقتی می افتاد ماسوره سر لج
گیر وا میشد با یه دعای فرج
از دل بچه ها می رفت واهمه
با ذکر یا علی و یا فاطمه
با اسمشون معجزه ها دیدیم ما
معنی اسمه دوا دیدیم ما
سیم چینا اونجا میشد انگار عصا
میدو ن مین دریا می شد ما موسی
این آقا رو می بینی پا نداره
کوه پیش صبرش داره کم میاره
یکم بگی نگی حواس نداره
یه شب تو معبر پاشو جا میذاره
اون شبی که معبر به گیر خورده بود
عقلای دنیایی دیگه مرده بود
نسیم عشق اومد کار ردیف شد
با قدرت عشق نمیشه حریف شد
دست کرد تو جیبش یه یل دلاور
بیرون آورد یه قرآن و یه دفتر
چند تا ورق لابلای دفترش
رسید به عکس خوشگل دخترش
عکس قشنگ دخترش رو بوسید
دختری که داشت به بابا میخندید
آروم آروم نوشت وصیتاشو
هی مینوشت و پاک میکرد چشاشو
نوشت برای دخترو همسرش
چند خطی هم نوشت برا مادرش
حرف حجاب زد برای خواهرش
قسم دادش به چادر مادرش
آخرشم سلام رسوند به امام
إمضاء زد و درشت نوشت والسلام
قرآن و دفتر و پلاک و زنجیر
داد به رفیقش گفت اینا رو بگیر
یا علی گفت و مثل یک پهلوون
آروم آروم رفت وسطای میدون
انا فتحنا لک فتحا مبین
سرنیزه بود و شب تاریک و مین
آخر معبر شده بود گیر کار
براش قفس شد یهو سیم خاردار
بالای مین آخری که نشست
یهو دیدن بال کبوتر شکست
کشون کشون رفت کنار معبر و
تا که تموم کنه کار آخرو
خوابید رو سیم خار دار و داد میزد
شبیه پهلوونا فریاد میزد
یالله برادرا  بیایید رد بشید
یک کمی زودتر با با .دشمن رسید
یه لشگر از روی کبوتر گذشت
ولله گریه داره این سرگذشت
چند ساعتی گذشت  و وقت سحر
الله و اکبر میکشید یه لشگر
صبج شد ولی هنوز یکی خوابیده
رو سیم خاردار پیکر شهیده
نامردیه از شهدا جدا شیم
جانبازا رو رو چشم نذاشته باشیم
اونا نبودن وضع ما این نبود
سر ابرقدرتا پایین نبود
دستا قلم شد تا تو غم نگیری
حالا تو دستت تو قلم بگیری
اونا نبودن امنیت کجا بود
عزت و شأن و عافیت کجا بود
نصرو من الله و فتح و قریب
رحمت حق بر شهدای تخریب