شب قدر

شب قدر

شب قدر

سپیده صبح در حال بالا آمدن بود و کار ما پس از یک شب طولانی در حال تمام شدن بود ، آخرین دفینه های مرگ را از خاک بیرون کشیدیم و به فرماندهی خبر دادیم که مسیر پاکسازی شده است، و مین ها همه خنثی شده اند.

اینک به لطف خدا معبر آماده بود در این هنگام خیل شوریده سران و شرزه شیران بسیجی صاعقه آسا به روی خاک ریز دشمن که حالا از خواب بیدار شده بود ریختند… با وارد عمل شدن سایر محورها، نبردی سهمگین سرتاسر جبهه را فرا گرفت.

زمین از انفجارهای پی در پی می لرزید، هنگامه آتش و دود و خون بود و پیکار نور و ظلمت، چه بگویم از آن شب که ناگفتنی است و بیان نشدنی… آری گویا آن شب، شب قدر بود و ملائک را می دیدی که بین زمین و آسمان در رفت و آمد بودند.

در سپیده دم بود که کم کم آتش دشمن خاموش شد، فجر پیروزی آشکار گشت و نیروهای ما در مواضع به دست آمده مستقر شدند.

چه زیبا بود و روح نواز آن لحظه های روحانی و ملکوتی که ما، پس از گشوده شدن معبر، در تاریکی شب، همان جا در میدان، به سجده افتادیم و پیشانی عبودیت به خاک سائیدیم و خدا را با تمام وجود سپاس گفتیم

 

برگرفته از کتاب مین ها و معبرها نوشته دکتر احمد مومنی راد