شب بود و سکوت و تاریکی
شب بود و سکوت و تاریکی
سیم بری را از توی کوله پشتی درآورد و شروع کرد به بریدن سیم خاردارها. چند ساعتی بود که بی وقفه با بچه ها در میدان کار می کردند. آخرین سیم خاردار را که قطع کرد از فرط خستگی روی زمین افتاد. معبر باز شده بود.
برگرفته از کتاب ” ازدحام انفجار ” نوشته تخریبچی دلاور آقای دکتر احمد مومنی راد عضو هیات علمی دانشگاه تهران