سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید مصطفی جعفرپوریان گرامی باد
سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید مصطفی جعفرپوریان گرامی باد
زندگینامه شهید مصطفی جعفر پوریان
زندگی نامه یک شهیدِ تخريبچی
زندگی نامه
در حمله والفجر هشت بود که بر اثر بمب شیمیائی مجروح شد و پس از مدتی درمان و مراقبت چشمهای ایشان مقداری بهتر شد و در فروردین ماه سال 1365 بود که مجدداً به جبهه رفتند و در تاریخ نهم اردیبهشت 65 در جزیزه مجنون توسط خمپاره به شهادت رسیدند.
شهید مصطفی جعفر پوریان / سوم دی 1344 ، در شهرستان تهران چشم به جهان گشود. پدرش جعفرعلی، كارگر بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربي درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان بسیجي در جبهه حضور يافت. نهم ارديبهشت 1365 ، با سمت تخربچی در جزیره مجنون عراق بر اثر انفجار بمب شهيد شد. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.
از تولد تا شهادت؛
مصطفی جعفر پوریان فرزند جعفر علی دارای شماره شناسنامه 3174 صادره از تهران در تاریخ سوم دی ماه 1344 در خیابان تیموری کوچه عابدینی چشم به جهان گشود. وی دوران ابتدائی را در دبستان ولایت فقیه (امیرکبیر شماره یک) واقع در خیابان سلیمانیه گذراند و دوره راهنمائی را مدرسه موسوینیا واقع در خیابان 16 متری امیری گذراند.
که در اواخر سال دوم راهنمائی بود که بعلت علاقه و استعداد فوقالعاده ایشان،از طرف آموزش و پرورش وی را با مرکز تیزهوشی (کودکان استثنایی) یافت آباد معرفی کردند و سال سوم را در مرکز تیزهوشی کودکان استثنائی گذراندند. دوران نظری را در دبیرستان شهید حسن قدمی (دکتر نصیری) گذراند و موفقیتهای بسیاری کسب نمودند. و در قبل از انقلاب نیز در مسجدچهارده معصوم (ع) واقع در خیابان 16 متری امیری خیابان شهید رضوان فعالیت داشت و در کتابخانه آن مسجد مشغول بکار بود و از همان دوران کودکی در جلسات مذهبی شرکت مینمود.
و در جلسات قرآن با آن صوت خوششان آیات قرآن را تلاوت میکردند و در برنامه های جشن وعزاداری مداح اهل بیت بودند. در سال 1362 بود که برای اولین بار به جبهه نور علیه ظلمت اعزام شدند (از طرف دبیرستان) که در همان مرحله اول به قسمت تخریب فرستادند. وایشان توانستند با فعالیت زیاد و پشتکار خوبی که داشت مسئولیت اردوگاه تخریب قرارگاه کربلا را بعهده بگیرند.
و در بعضی از عملیات مانند بدر، خیبر و والفجر هشت شرکت نمود که در حمله والفجر هشت بود که ایشان بر اثر بمب شیمیائی مجروح شدند که به بیمارستان فارابی تهران اعزام و پس از مدتی درمان و مراقبت چشمهای ایشان مقداری بهتر شد و وی را به بیمارستان رازی جهت بهبود یافتن پوستشان فرستادند که در اسفند ماه 1364 بود که ایشان مرخص شدند و در فروردین ماه سال 1365 بود که مجدداً به جبهه رفتند و پس از مدتی برای زیارت امام رضا (ع) به مشهد مقدس رفتند و از آنجا نیز دوباره به جبهه بازگشتند و در تاریخ 9/2/1365 در جزیزه مجنون توسط خمپاره به شهادت رسیدند.
متن وصیت نامه شهید مصطفی جعفر پوریان
اﮔﺮ ﻏﻠﺖ ﺑﺮ ﺧﺎك و ﺳﻨﮕﺮ ﻗﺘﻠﮕﺎه زﻧﻢ و از درد و ﺟﺮاﺣﺖ ﭼﺸﻢ ﺑﺮ ﻫﻢ ﻧﻬﻢ ، داﺋﻢ زﯾﺮ ﻣﺸﺖ ﻟﮕﺪﻫﺎي ﮐﺜﯿﻔـﺎن از درد ﺑﺮﺧﻮد ﭘﯿﭽﻢ ، ﺣﺴﺮت ﯾﮏ آه را ﺑﺮ دﻟﺸﺎن ﺧﻮاﻫﻢ ﮔﺬاﺷﺖ ، ﭼﻮﻧﮑﻪ در ﻣﮑﺘﺒﻢ اﺳﻼم ﻣـﺮدن در ﺧـﻮن ﯾﮏ اﻓﺘﺨﺎر اﺳﺖ ، ﻣﺮدن ﺑﺪون آه ﻣﺮدن ﺑﺎﻟﺒﯽ ﺧﻨﺪان اﯾﻦ ﻗﺎﻧﻮن اﺳﻼم اﺳﺖ ، ﺗﻨﻬـﺎ ﺷـﻤﺎ ﻣـﺰدوران ﺑﺎﯾـﺪ ﺷﺎﻫﺪ ﻣﺮﮔﻢ ﺑﺎﺷﯿﺪ و اﮔﺮ ﺻﺪاﯾﯽ از ﻣﻦ ﺷﻨﯿﺪه ﺷﻮد آن ﺑﺎﻧﮓ اﷲ اﮐﺒﺮ اﺳﺖ ﮐﻪ اﻧﺪاﻣﺘﺎن را ﺧﻮاﻫﺪ ﻟﺮزاﻧﺪ .
ﻣﺎ دﯾﺮﮔﺎﻫﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ اﷲ ﭘﯿﻤﺎن ﺑﺴﺘﻪ اﯾﻢ دﯾﺮﮔﺎﻫﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺳـﺮ ﺑـﻪ ﺗﯿـﻎ ﺷـﻤﺎ ﺳـﺎﺋﯿﺪه اﯾـﻢ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﯽ ﭘﺮوا ﺑﺮ ﻣﺮگ آﻏﻮش ﮔﺸﻮده اﯾﻢ اﮔﺮ ﺧﻮﻧﻢ را رﯾﺰي ﺑﺮ ﺧﺎك ﺳﻨﮓ ﮐﺸﻮر اﺳـﻼﻣﯿﻢ ﭘﯿﻤـﺎن ﺟﺎوداﻧﻪ ﻋﺸﻖ را ﺛﺒﺖ ﺧﻮاﻫﻢ ﮐﺮد و در دﻓﺘﺮ اﻣﺎم زﻣﺎن اﯾﻦ ﺷﻬﺎدت را ﺑﺎ ﺣﻤﺎﺳﻪ ﻣﯽ آوﯾﺰم.
اي ﻣﺰدوران ﻋﺮاﻗﯽ از ﻣﺮگ ﻣﻦ ﺷﺎد ﻣﺒﺎﺷﯿﺪ زﯾﺮا ﻋﺸﻖ ﻣﻦ واﻻﺗﺮ از ﭘﻮل ﺗﻮ ، ﻣﺮﮔﻢ ﺷﺮﯾﻔﺖ ﺗﺮ از زﻧﺪﮔﯿﺖ ، روﺣﻢ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮ از ﺟﺴﻤﺖ ، ﺧﻮﻧﻢ ﮔﻮﯾﺎ ﺗﺮ از ﺗﯿﺮت و ﺳﺮخ ﺗﺮ از ﺟﺎم ﺷﺮاﺑﺖ ، ﺑﺎﻧﮕﻢ ﺑﺮﻧﺪه ﺗﺮ از ﻫﺮ ﺳﻼح و رﺳﺎﺗﺮ از ﻫﺮ ﺻﺪاي ﺗﻮپ و ﻣﺸﺖ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﺗﺮ از ﻗﻠﺐ ﺗﻮﺳﺖ .
ﺑﺎ ﻋﻨﺎﯾﺖ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺰرگ اﯾﻦ ﺳﻌﺎدت ﯾﺎر ﻣﺎﺷﺪ اﻟﺒﺘﻪ اﮔﺮ ﺧﺪا ﻗﺒﻮل ﮐﻨﺪ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﯿـﻞ ﺷـﻬﺪا ﺑﭙﯿﻮﻧـﺪﯾﻢ ﺑـﺎ اﯾﻨﮑﻪ در اﯾﻦ ﺳﻦ ﮐﻤﯽ ﮐﻪ دارم ، ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻢﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺟﻤﻬﻮري اﺳﻼﻣﯽ و اﻣﺎم ﺧﺪﻣﺘﯽ ﮐﺮده ﺑﺎﺷﻢ از ﯾﮕﺎﻧـﻪ ﭘﺮوردﮔﺎر ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻢ ﮐﻪ ﻣﺮا ﺑﺒﺨﺸﺪ.
اﯾﻨﮏ ﺑﻌﺪ از ﮔﺬﺷﺖ ﺳﻨﯽ ، از ﭘﺪر و ﻣﺎدرم ﺑﺎ ﮐﻤﺎل اﺣﺘﺮام ، ﺧﺪاﺣﺎﻓﻈﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ و از زﺣﻤﺎﺗﯽ ﮐﻪ از ﺑﺪو ﺗﻮﻟﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎل ﺑﺮاي ﻣﻦ ﮐﺸﯿﺪﯾﺪ ﮐﻤﺎل ﺗﺸﮑﺮ را ﻣﯽ ﮐﻨﻢ از اﯾﻨﮑﻪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎل ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻢ زﺣﻤﺖ ﭼﻨـﺪ ﺳـﺎل را ﮐـﻪ ﺑﺮاﯾﻢ ﮐﺸﯿﺪﯾﺪ ﺟﺒﺮان ﮐﻨﻢ ﺑﺎ ﮐﻤﺎل ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽﻋﺬر ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻢ و ﺷﻤﺎ را ﺑﻪ ﺧﺪا ﻣﯽ ﺳﭙﺎرم آرزو داﺷﺘﻢ ﮐﻪ در اﯾﻦ ﺟﻨﮓ ﭘﯿﺮوز ﻣﯽ ﺷﺪم و ﻫﻤﺮاه ﺧﺎﻧﻮاده ام ﺑﻪ زﯾﺎرت ﻗﺒﺮ آﻗﺎ ” اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ (ع) ” ﻣﯽ رﻓـﺘﻢ وﻟـﯽ اﯾـﻦ
آرزو را ﺑﻪ ﺟﺎ ﮔﺬاﺷﺘﻢ و رﻓﺘﻢ از ﺧﺪاوﻧﺪﻣﻨﺎن ﺧﻮاﺳﺘﺎرم ﮐﻪ اﯾﻦ ﺟﻨﮓ ﺑﻪ ﻓﺘﺢ ﻧﻬﺎﯾﯽ ﺑﺮﺳـﺪ ، ﺷـﻤﺎ ﺧـﺎﻧﻮاده ﻣﺤﺘﺮم و دﯾﮕﺮ ﻋﺎﺷﻘﺎن ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﯽ (ع) ﺑﻪ ﻣﺮﻗﺪ ﻣﻄﻬﺮش ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ .
ﭼﻨﺪ ﺳﺨﻨﯽ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮاده ﻋﺰﯾﺰم :
ﭘﺪرم ﻣﯽ داﻧﻢ ﭘﺲ از ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺳﺎل رﻧﺞ زﺣﻤﺖ اﻧﺘﻈﺎر داﺷﺘﯽ از ﻣﻦ ﺑﻬﺮه اي ﺑﺒﺮي اﻣﺎ ﭼﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐـﺮد ، وﻗﺘـﯽ ﺷﺮك ﺧﺎﻧﻪ دل را ﺗﯿﺮه و ﺗﺎر ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ؟ ﻣﯿﺪاﻧﻢﭼﻮن ﮐﻮه اﺳﺘﻮار ﺧـﻮاﻫﯽ ﻣﺎﻧـﺪ اﮔـﺮ ﭼـﻪ ﻣـﺼﯿﺒﺘﯽ ﺟﺎﻧﮑـﺎه و ﺳﻨﮕﯿﻦ اﺳﺖ ، ﭘﺪرم ﻣﺮا ﺑﺒﺨﺶ ﮐﻪ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻢﺑﺮاﯾﺘﺎن ﻓﺮزﻧﺪي ﻏﻤﺨﻮارو وﻇﯿﻔﻪ ﺷﻨﺎس ﺑﺎﺷﻢ .
ﻣﺎدرم ﻧﻤﯽ داﻧﻢ از ﻣﻬﺮ و ﻣﺤﺒﺖ ﻫﺎي ﺷﻤﺎﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮﯾﻢ ، ﻣﺎدرم ﺑﻪ ﺷﻤﺎ و ﭘﺪرم ﺗﻮﺻﯿﻪ ﻣﯽ ﮐـﻨﻢ روز ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎزه ام ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﻗﺪر ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ را ﺑﺪاﻧﯿﺪ در ﻧﻤﺎزﻫﺎي ﺧﻮد ﻣﺮا دﻋﺎ ﮐﻨﯿﺪ ، از ﺷـﻤﺎ ﻣﺎدراﻧﺘﻈـﺎر دارم ﮐﻪ ﯾﮏ زن ﻣﺴﻠﻤﺎن و اﻟﮕﻮﯾﯽ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺮاي دﯾﮕﺮان ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺑﺎﺷﯽ . ﺑﺮادران ﻋﺰﯾﺰم ، در اﺟﺮاي اﺣﮑﺎم اﺳﻼﻣﯽﮐﻮﺷﺎ ، ﺑﺮاي اﻣﺎم ﯾﺎري وﻓﺎدار ، ﺑﺮاي ﻣﺤﺮوﻣﺎن ﺣـﺎﻣﯽ دﻟـﺴﻮز ، ﺑﺮاي رزﻣﻨﺪﮔﺎن اﻣﯿﺪ ﺑﺨﺶ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺗﺎ دﻧﯿﺎي ﻓﺎﻧﯽ و ﭘﺴﺖ ﺷﻤﺎ را ﺑﻪ ﮐﺎم ﺧﻮد ﻧﮑﺸﺪ . ﻣﺎدرم ﺑﻪ ﺷﻤﺎ و ﭘـﺪرم ﺗﻮﺻﯿﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ روز ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎزه ام ﮔﺮﯾﻪﻧﮑﻨﯿﺪ ، ﻗﺪر ﯾﮕﺪﯾﮕﺮ را ﺑﺪاﻧﯿﺪ در ﻧﻤﺎزﻫﺎي ﺧﻮد ﻣـﺮا دﻋـﺎ ﮐﻨﯿـﺪ از ﺷﻤﺎ ﻣﺎدر اﻧﺘﻈﺎر دارم ك ﯾﮏ زن ﻣﺴﻠﻤﺎن و اﻟﮕﻮﯾﯽ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺮاي دﯾﮕﺮان ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺑﺎﺷﯽ . ﺑـﺮادران ﻋﺰﯾـﺰم در اﺟﺮاي اﺣﮑﺎم اﺳﻼم ﮐﻮﺷﺎ ﺑﺮاي اﻣﺎم ﯾﺎري وﻓﺎدارﺑﺮاي ﻣﺤﺮوﻣﺎن ﺣﺎﻣﯽ دﻟﺴﻮز وﺑﺮاي رزﻣﻨﺪﮔﺎن اﻣﯿﺪ ﺑﺨﺶ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺗﺎ دﻧﯿﺎي ﻓﺎﻧﯽ و ﭘﺴﺖ ﺷﻤﺎ را ﺑﻪ ﮐﺎم ﺧﻮد ﻧﮑﺸﺪ .
ﭘﯿﺎم ﺑﺮاي ﻗﻮم و ﺧﻮﯾﺸﺎﻧﻢ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ :
ﻗﺪري ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ و ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﮐﻪ در اﯾﻦ ﮐﺸﻮر ﭼﻪ ﻣﯽ ﮔﺬرد ؟ ﭼﻪ ﺟﻮاﻧﺎﻧﯽ از دﺳﺖ ﻣﯽ روﻧﺪ ، ﺑﮕﺬارﯾﺪ ﺷﻤﺎ ﻫـﻢ ﺑﺎ از دﺳﺖ دادن ﻣﻦ ﺧﺪﻣﺘﯽ ﺑﻪ اﺳﻼم و ﺟﻤﻬﻮري اﺳﻼﻣﯽ ﮐﺮده ﺑﺎﺷﯿﺪ و در ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺑـﻪ آن دﺳـﺖ از ﻗـﻮم و ﺧﻮﯾﺸﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺟﻤﻬﻮري اﺳﻼﻣﯽ ﺑﺪﺑﯿﻦﻣﯽ ﺑﺎﺷﻨﺪ ، دوﺳﺖ دارم در ﻫﯿﭽﯿﮏ از ﻣﺮاﺳﻢ ﻫﺎﯾﻢ ﺷﺮﮐﺖ ﻧﮑﻨﻨﺪ ، ﺣﺘﯽ ﺑﺮاي ﮔﻔﺘﻦ ﺗﺴﻠﯿﺖ و ﺗﺒﺮﯾﮏ اﮔﺮ در ﻣﺮاﺳﻢ ﻫﺎﯾﻢ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﻨﻨﻨﺪ روﺣﻢ در ﻋـﺬاب اﺳـﺖ و درآن
دﻧﯿﺎ از آﻧﻬﺎ ﻧﻤﯽ ﮔﺬرم .
ﭼﻨﺪ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﺎ دوﺳﺘﺎن ﺧﻮد ﻫﻤﺮزﻣﺎن ، ﻫﻤﺴﻨﮕﺮان و اﻋﻀﺎي ﺣﺰب اﷲ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻢ :
آرزو دارم ﺑﻌﺪ از اﯾﻨﮑﻪ ﺳﺮ ﺑﻪ زﻣﯿﻦ ﮔﺬاﺷﺘﻢﺗﻤﺎم ﻫﻤﺮزﻣﺎﻧﻢ ﺑﻌﺪ از ﺷﻬﺎدت ﺑﻨﺪه ﺑﻪ راﻫﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ رﻓﺘﻢ اداﻣﻪ دﻫﻨﺪ ، ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺻﺒﺮ ﻧﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ دﺷﻤﻨﺎن ﻣﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺷﻮﻧﺪ ، ﻃﻮري رﻓﺘﺎر ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻤﺎم دﺷـﻤﻨﺎن ﺑـﻪ ﻫﻤﺎن ﺻﻮرت ﮐﻪ از وﺟﻮد ﻣﺎ ﻧﮕﺮان ﺑﻮدﻧﺪ از وﺟﻮد ﺷﻤﺎ ﻧﮕﺮان ﺑﺎﺷﻨﺪ ، رزﻣﻨﺪﮔﺎن اﺳﻼم آﻧﻬﺎﺋﯽ ﻫـﺴﺘﻨﺪ ﮐـﻪ ﺗﻤﺎم واﺑﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎ را ﮐﻨﺎر زده و ﻣﺸﺘﺎﻗﺎﻧﻪﺑﻪ اﺳﺘﻘﺒﺎل ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ روﻧﺪ ﭼﺮا ﮐﻪ اﻣﺎم ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ ﺷﻤﺎ ﺟﻨﺪ اﷲ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﭼﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺟﻨﺪ اﷲ ﺑﺎﺷﻨﺪ ؟ ﻫﺮ ﯾﮏ از آﻧﻬﺎ رزﻣﻨﺪﮔﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻫﺎ را ﻋﺎﻣﻞ ﺗـﺮس ﻧﻤﯽ داﻧﻨﺪ ﺑﻠﻪ در ﮐﻨﺎر رزﻣﻨﺪﮔﺎن اﺳﻼم ﺑﺎران ﮔﻠﻮﻟﻪ از ﻫﺮ ﺳﻮ زوزه ﮐﺸﺎن وﻫﺮاﺳﺎن ﻓﺮو ﻣـﯽ رﯾﺰﻧـﺪ ﮔﻠﻮﻟـﻪ ﺟﺴﻤﻬﺎ را ﻣﯽ درﻧﺪ ، ﻗﻄﻌﻪ ﻗﻄﻌﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ، وﻟﯽ ﻓﮑﺮﻫﺎ و ﻋﻘﯿﺪه ﻫﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎن ﺳﺎﻟﻢ و ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺮﺟﺎ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ و ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﯿﻤﺎﻧﻨﺪ ﺑﻠﮑﻪ راه ﻣﯽ ﮔﺸﺎﯾﻨﺪ و در دﯾﮕﺮان رﺳﻮخ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻣﻐﺰﻫﺎي ﻣﻨﺠﻤﺪ ﺷﺪه را ﺑـﻪ ﻓﮑﺮﻓـﺮو ﻣـﯽ ﺑﺮﻧﺪ و ﺑﻪ ﺟﺴﺘﺠﻮي ﭼﯿﺰي ﻧﺎﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﻣﯽ ﮐﺸﺎﻧﻨﺪ ، ﺟﺬب ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ، وادارﺷﺎن ﻣﯽ ﮐﻨﻨـﺪ ﺗـﺎ ﺑﻔﻬﻤﻨـﺪ ﮐـﻪ در وﺟﻮد آﻧﻬﺎﺋﯿﮑﻪ در ﻣﻘﺎﺑﻞ رﮔﺒﺎر ﮔﻠﻮﻟﻪ رﮔﺒﺎر ﺳﺮب و ﺧﻤﭙﺎره ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺳﺮورو ﺑﻪ ﺧﺪاﯾﺸﺎن ﻣﯽ اﯾﺴﺘﻨﺪ و ﻧﻤﺎز ﻣﯽ ﺧﻮاﻧﻨﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰي ﻧﻬﻔﺘﻪ اﺳﺖ ؟ اي ﺑﺮادران اﺳﺘﻐﻔﺎر و دﻋﺎ را از ﯾﺎد ﻣﺒﺮﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ دﻋﺎﻫﺎ ﺑـﺮاي ﺑـﺪﺗﺮﯾﻦ دردﻫﺎ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ و ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﯾﺎد ﺧﺪا ﺑﺎﺷﯿﺪ و در راه او ﻗﺪم ﺑﺮدارﯾﺪ اﮔﺮ واﻗﻌﺎ” ﻣﺮا دوﺳﺖ داﺷﺘﯿﺪ راﻫـﻢ را اداﻣﻪ دﻫﯿﺪ و ﺑﺎ ﺷﺮﮐﺖ در ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ و ﮐﻤﮑﻬﺎي ﻣﺎﻟﯽ ﺧﻮدﺗﺎن ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ را ﯾﺎري ﮐﻨﯿـﺪ و ﮔﺮﻧـﻪ ﺑـﻪ ﺣـﺎل ﻣـﻦ ﻧﺎرﺣﺖ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﺮا ازدﻧﯿﺎ رﻓﺖ ؟ﻧﻪ ﻣﻦﺑﻬﺘﺮﯾﻦ راﻫﻬﺎ را رﻓﺘﻢ و ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ آرزوﻫﺎ رﺳـﯿﺪم و اﯾـﻦ ﻗﺎﺑـﻞ درك ﻧﯿﺴﺖ ، ﻣﮕﺮ ﺑﺮاي آﻧﺎن ﮐﻪ ﺧﺪا را از ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺑﯿﺸﺘﺮ دوﺳﺖ دارﻧﺪ!

