سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید محمدصادق محمدزاده صدقی گرامی باد

سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید محمدصادق محمدزاده صدقی گرامی باد

سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید محمدصادق محمدزاده صدقی گرامی باد

سی و پنجمین سالگرد شهادت  تخریبچی شهید محمد صادق محمدزاده صدقی گرامی باد 

زندگی نامه تخریبچی شهید محمد صادق محمد زاده صدقی
پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ايران ، بانظر شهید محراب حضرت آيه الله قاضي طباطبايي در پادگان تبريز مشغول خدمت شد و به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي این شهر در آمد.
از شروع جنگ تحميلي علاقه زیادي برای اعزام به جبهه وشركت در جهاد با دشمنان داشت اما مسئولين وقت سپاه بنا به نیازی که به او داشتند، از رفتنش جلوگيري مي كردند اوپیگیری های زیادی کرد تا اينكه براي اولين بار موفق شد به جبهه برود. همراه چند نفر از ياران خودبه جبهه سوسنگرد رفت.
دومین باردر سال 1360 به جبهه هاي غرب عزيمت نمود. مسئوليتهايي را به وي پيشنهاد كردند اما او هرگز جواب مثبت نمي داد .تلاش می کرد درگمنامی وبی هیچ نام ونشانی در راه اعتلای ایران اسلامی تلاش کند. در عملياتی که برای پاکسازی قسمتهایی از غرب کشور از وجود منافقین وضدانقلاب طراحی شده بود شرکت کرد .در این عملیات ارتفاعات شياگو ، چرميان و تپه هاي گچي از وجود کثیف دشمنان آزاد و پرچم لا اله الا الله بر فراز آنها وزيدن مي می گیرد . پس از این عمليات به تبريز مراجعت مي كند ، اما او که با دنیای عرفانی جبهه خو گرفته نمی تواند درشهر بماند, بار سفر را مهيا و می رود تا در عمليات پيروزمندانه بيت المقدس شركت نمايد . پس از پایان غرورانگیز این عملیات و آزادسازي خرمشهر به عنوان معاون فرمانده تداركات شکر31عاشورا منصوب می شود.
در مسئوليت جديد از سعي و كوشش و تلاش شبانه روزي دست بردار نبود و شركت در عمليات را آرزوی خود می دانست. اوکارهای طاقت فرسایی را در عرصه پشتیبانی و تداركاتي در عمليات رمضان ، مسلم بن عقيل ، والفجر مقدماتي انجام داد. در عمليات والفجر 1 مجددا به گردان رزمی ملحق مي شود و اين دفعه در سينه خود مدال يك رزمنده اسلام را در حال درخشيدن مي بيند . در اين رزم دلاورانه بود كه گامي فراتر به ايزد منان نزديك تر شد و قسمتي از پاي خويش در حين مصاف با دشمن كوردل بعثي ، در راه خدا تقديم درگاه ربوبي اش نمود.
مدتي در بيمارستان بستري شد و به مداواي جراحت وارده پرداخت .
زمان مي گذرد تا از لابه لاي اوراق تاريخ صفحه تازه اي رقم خورد و آغاز عملياتي تحت عنوان والفجر 4 نمايان شود ، قلب شهيد به سرعت طپش خويش مي افزايد و سراسر وجود مطهرش مملو از عشق و ايثار مي گردد و با آن حال رنجور و جسم مجروح خويش ,هرگز لحظه اي را هدر نمي دهد .خود را شتابان به لشکرعاشورا می رساند و حلقه وجود خويش را به صف طويل رزمندگان خداجوي متصل مي نمايد.
بعد از اتمام موفقيت آميز عمليات خود را جهت ادامه معالجات و مداوا و مهيا شدن بيشتر به شهر تبريز مي رساند . هنوز بهبودی کامل نیافته دوباره به جبهه بر می گرددو در مقابل اصرار سردار مهدی باکری فرمانده لشکر31عاشورا تاب مقاومت نياورد و به عنوان معاون فرمانده تداركات شروع به فعاليت کرد.
شروع عمليات خیبرباعث می شود محمد صادق سر از پا نشناسد ,يك پارچه تلاش و فعاليت و جان بازي مي شود . در اين عمليات بود كه عده اي از ياران و دوستان وفادار خويش از جمله شهيد حميد باكري و شهيد مرتضي ياغچيان را از خود دور مي بيند و اين امر شعله هاي عشق به ديدار معبود را در وجود او صد چندان مي كند .
عمليات بدر آوردگاه دیگری می شود تا شاهد جانفشانی های محمد صادق صدقی گردد.در این عمليات بود كه عده ديگري از دوستان هميشگي اش او را وداع گفتند.
عمليات بدر نيز تمام مي شود و با اتمام آن محمد صادق مدتي به سپاه منطقه 2 نجف اشرف مامور می شود و به عنوان معاون فرمانده تداركات این متطقه مشغول فعاليت مي شود. او هميشه در فكر رزمندگان سلحشوران وبي آلايش جبهه های نبرد بود . در بازگشت مجدد به جبهه مسئوليتهاي متعددي از سوي فرماندهي محترم لشکر به او پيشنهاد گرديد اما او نه در پي نام بود و نه در جستجوي مقام، مي خواست هم چون بسيجيان عاشق ، دليرانه بجنگد و عارفانه محبوب گمشده اش را دريابد و در اين راستا هرچقدر گمنام تر بهتر ، او اين بار درگردان حضرت امام حسين ( ع) به عنوان يك رزمنده تلاشگر و بي مدعا بود و همين را مطلوب حال خود مي ديد اما فرمانده محترم لشگر حاج صادق را بيشتر از اينها مي شناخت و به کارایی وي آگاه بود .او نمي خواست به سادگي از او دست بشويد لذا مسئوليت هاي مختلفي را بررسي و بر وي تكليف مي نمايد كه در گردان تخريب همراه عزيزان از جان گذشته اين گردان به فعاليت مشغول باشد .مدتی بعد فرمانده لشکر او را به واحد تداركات لشکر منتقل نموده و او پذيرا مي گردد. تا شب عمليات والفجر 8 در تداركات بود وبا انجام ماموریتها وپیش بینی کارهای لازم در شب عملیات به رزمندگان نام آور گردان امام حسين (ع) مي پيوندد و در اين زمان دو نوع وظيفه را توأماًً انجام ميدهد زماني كه هنگامه رزم است با رزمندگان مي رزمند و دمي كه اوقات فراغت و استراحت است به ماموریت تداركاتی خود مي پردازد .
موعد هجرت را نزديك مي بيند . در فکر همين خواسته هاي دروني بود كه تيري از سوي دشمن چركين دل ,سينه پاك و مخزن اسرار عبوديت را مي شكافد و اين جاست كه شهيد با زمزمه اي عاشقانه ,مي گويد: اي خون فوران كن ، اي سينه چاك چاك شو ، اي جسم تكه تكه باش تا پرده اي ميان من و معبود من نباشي . با پرواز روح شهيد از جسم مادي هلهله ی ملائك بلند مي شود و هريك به نوعي به خوش آمد گوئي می آیند.
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
با درود به روان پاک شهداء و رهبر عظیم الشأن انقلاب امام خمینی و فرمانده واقعی حضرت ولیعصر(عج)،دلم می خواهد در این لحظات آخر که انشا الله عازم نبرد با کفار بعثی هستم مطالبی را بر روی کاغذ بیاورم ولی از آنجائیکه خداوند متعال بر همه اعمال من آگاهتر و عالم تر است توان عرضه را از خود سلب می بینم لذا در مورد رابطه خالقی و بندگی فقط به رحمت او دلبسته ام،به شفاعت اهل شفاعت مخصوصاً حضرات ائمه اطهار(ع(انشاءالله خداوند متعال این بنده عاصی را از میان خیل کاروان شهدا و صدّیقین رد نفرموده و در جمع این کاروان قبول فرماید ,در صورتیکه اصلا لیاقتش را ندارم و اما مطالبی در رابطه با خانواده و سایرین.
امیدوارم بر فراق پسرت که همیشه باعث زحمت و رنجت بوده و هیچوقت نتوانسته محبتها و مهربانیهایت را که بی شائبه ترین محبتها بوده جبران نماید،صابر باش که خداوند متعال فرموده اجر صابرین بدون حد و حساب است وضمناً این بنده عاصی را حلال نموده و در دعاهایتان فراموش نفرمایید و تا حلال ننمودی به خاک نسپارید.
اما برادرانم:
از اینکه حق برادری را نیز نتوانستم ادا نمایم،مرا حلال نموده و عذر مرا پذیرا باشید. تنها سفارشی که به شما و همگان دارم این است که از اسلام دست برندارید،تنها راه سعادت و حفظ شرافت و انسانیّت در پناه اسلام است و استمرار حرکت انبیاء التزام عملی به ولایت فقیه است. از ولی امر اطاعت محض نمایید،مدافع انقلاب و اسلام و جمهوری اسلامی و روحانیت مبارز باشید و سرکوب کننده ظالمین و ملحدین و منافقین باشید.انشا الله خلوص نیت و صداقت را نصب العین خود قرار دهید و به یاری رزمندگان بشتابید،در جبهه ها حضور داشته باشید که راه صد ساله را می توان در مدت اندکی در جبهه ها طی کرد،جبهه به قول معروف دانشگاه است و دانشگاه خود سازی و خود شناسی و معرفت به آنچه پنهان است.
در خاتمه با کسب اجازه از مادر بسیارعزیزم، برادر بزرگوارم محمد رضا صدقی را به عنوان وصی خود معلوم نموده انشا الله با تقبّل زحمت اعمالی که در برگ پیوستی است انجام دهد.
به امید پیروزی حق بر باطل و جهانی شدن انقلاب اسلامی
روز یکشنبه مورخه 20/11/64 خسرو آباد محمد صادق صدقی
سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید محمدصادق محمدزاده صدقی گرامی باد
سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید محمدصادق محمدزاده صدقی گرامی بادز