سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید علی شیخ علیزاده گرامی باد
تخریبچی شهید «علی شیخ علیزاده»؛
چه خوب است انسان در آخر عمر خود یک لحظه معشوقش را ببیند
در بخشی از وصیتنامه تخریبچی شهید «علی شیخ علیزاده» آمده است: انسان باید دور معشوقش بگردد تا آنجایی که معشوقش را پیدا کند و چه خوب است که انسان در آخر عمر خود یک لحظه معشوق خود را ببیند.
تخریبچی شهید «علی شیخ علیزاده» در تاریخ 10 فرودینماه 1343 در شهرستان آذرشهر آذربایجانشرقی به دنیا آمد. وی پس از به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی وارد سپاه پاسداران شد و در سال 1360 برای اولینبار به چبههی غرب اعزام گشته و در عملیات مطلعالفجر شرکت کرد. این شهید والامقام پس از حضور در چندین عملیات در نهایت 20 بهمنماه 1364 در عملیات والفجر 8 به جمع دوستان شهیدش پیوست.
زندگینامه شهید:
10 فرودینماه 1343 در ممقان چشم به جهان گشود. دوره ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش خواند. در دوره راهنمایی بود که مادرش را از دست داد. در راستای پیروزی انقلاب اسلامی در راهپیماییها به اتفاق دوستان هم سنوسالش به صورت فعال شرکت میکرد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران به صورت پاسدار پیمانی در سپاه آذرشهر مشغول به کار شد و در سال 1360 برای اولینبار به چبههی غرب اعزام و در عملیات مطلعالفجر شرکت کرد. در آخرین اعزامش وقتی با مخالفت فرمانده سپاه مواجه شد، در دو خط استعفایش را نوشت. لباسهای سپاه را از تنش بیرون آورده، به صورت بسیجی ساده عازم جبهه گردید. هر چند بعدها معلوم شد مخالفت فرمانده سپاه به توصیه خانوادهاش بوده است. مدتی در گردان تخریب خدمت کرد.
بعد از عملیات والفجر 1، به واحد اطلاعات لشکر 31 عاشورا رفت و در شناسایی مناطق عملیاتی بمو، والفجر 4، قصر شیرین، خیبر، پاسگاه زید،بدر و شطعلی حضور داشت. در شناسایی جزایر مجنون در تیم مهدی داودی (شهید) بود. سرانجام به منطقه عملیاتی والجر 8 منتقل و در تیم کریم حرمتی در کسوت غواص در شناسایی رودخانه اروند، از جان گذشتگیهای زیادی نشان داد.
او در تاریخ 20 بهمنماه 1364 شب عملیات، نیروهای غواص گردان سیدالشهدا را که خطشکن بودند به ساحل رودخانه اروندرود (خط مقدم دشمن) رسانده و همانجا به فیض شهادت نائل گردید. پیکر پاکش را در گلزار شهدای ممقان به خاک سپردند.
خصوصیات بارز شهید:
فردی مومن، شجاع، رازدار و نترس بود و با اهل خانواده و دوستانش مهربان. به ولایتفقیه اعتقاد راسخی داشت. مرد لحظهها و کارهای سخت بود. ماموریتهای سخت و مشکل را با جان و دل میپذیرفت.
خاطرات، «اصغر عباسقلیزاده» همرزم شهید:
حالات معنوی و گریه کردنهایش، هنگام خواندن دعا و زیارت عاشورا، عبادت، اطاعت، خضوع و خشوعاش موقع خواندن نماز و در کنار اینها بگو بخندش، شیخ علیزاده را از بقیه متمایز کرده بود.
علی و امثال علی در اثر خودسازی، تمرینهای مداوم، شجاعتشان و به پشتوانه امدادهای غیبی، توانستند عملیاتی همچون والفجر 8 بیافرینند. عبور از اروند و شناسایی آن، از بینظیرترین عملیتهای جهان است که در تاریخ ثبت گردید و این ممکن نبود مگر در سایه زحمات چندین گلهای سرسبدی که تقدیم انقلاب و اسلام شدند.
فرازی از وصیتنامه شهید:
کارهایتان برای خدا باشد. همیشه دنبال حق و حقیقت باشید. همیشه لاالهالاالله را بر زبانتان جاری کنید. همیشه حافظ قرآن باشید. برادران این دعاهای کمیل است که ما را پیروز میگرداند.
این دعای توسل است که ما را پیروز میکند. انسان باید دور معشوقش بگردد تا آنجایی که معشوقش را پیدا کند و چه خوب است که انسان در آخر عمر خود یک لحظه معشوق خود را ببیند. چه خوش و شیرین است که اسلام را مکتب خود قرار دادهایم.
شما را به خدا اگر میخواهید اسلام را پیروز گردانید باید همیشه دعای توسل و دعای کمیلها را بخوانید. چون هر چه داریم از این دعاهاست. از آنهایی که میخواهند سر قبر من یا تشییعجنازه من بیایند، میخواهم به منافق یا کسانی که به راه شهیدان و ولایتفقیه ایمان ندارند، اجازه ندهند در مراسم شرکت کنند.

تازه فهمیده بودیم که او مادر ندارد
تخریبچی شھید علی شیخ علیزاده و پسر عموی اینجانب شھید قربانعلی ادبی از شھدای عملیات مسلم بن عقیل
که از شھدای شھر ممقان ھستند مادر خود را از دست داده بودند و با نامادری خود بودند که نظر می رسد این 2 شھید
مظلوم ترین شھدای شھر ممقان ھستند البته کل شھدائی که مادر نداشته اند در این وضعیت ھستند . به ساحل
غربی اروند رسیدیم عده ای از نیروھای غواص خط شکن از اروند خارج شده بودند شھید آشنائی را دیدم ، علی شیخ
علیزاده مظلوم خودمان از توابع تبریز (شھر ممقان ). او نیروی اطلاعاتی یکی از دسته ھای گردان خط شکن بود و او می
بایستی جلوی دسته حرکت می کرد و معلوم بود که قبل از ھمه به شھادت رسیده است .
شکل شھادت او دلم را فشرد : ترکش ، گلویش را دریده بود و او سعی کرده بود لباس غواصی اش را از تن در آورد تا
شاید از فشار لباس کم شود ، اما در ھمان حال به شھادت رسیده بود . احساس خفگی می کردم . یاد حرف برادر
حسین ابوالقاسم زاده – نوحه خوان واحد اطلاعات لشکرافتادم که تعریف می کرد علی قبل از حرکت ، صدایش کرده و
گفته است : “حسین ، از این به بعد یادت نره ھر جا قرار شد نوحه بخوانی ، از زبان مادر شھید برای من نوحه بخوان و
گریه کن ……” و ما تازه فھمیده بودیم که او (شھید علی شیخ علیزاده ) مادر ندارد