سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید مرتضی اقبالی گرامی باد

سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید مرتضی اقبالی گرامی باد

سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید مرتضی اقبالی گرامی باد

سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید مرتضی اقبالی گرامی باد 
از سفر عشق مصطفي تا حجله شهادت مرتضي
پدر جبهه بود و از همانجا به مصطفي قول داد كه اگر در مسابقات قرآني موفق شود، برايش يك دوچرخه بخرد، اگر چه مصطفي متولد اولين روز از شهريور ماه 1346 بود، اما روح بلند و الفتش با قرآن دليلي شده بود تا آيه آيه‌هاي قرآن در روح و جانش دميده شود و بهترين پاداش‌ها را نصيب او بگرداند. از آنجا هم، نام مصطفي را براي او بر‌گزيدند كه چهره دلربا و پاكي‌اش نويد آينده‌اي بسيار درخشان بود كه انتظارش را مي‌كشيد.
مصطفي اقبالي در آزمون الهي هم، برنده شد
مصطفي تنها 14 سال داشت كه در تابستان 1361در مسابقات قرآني مدرسه شركت كرد، اما روح سرشار از ايمان مصطفي به هداياي مادي و دنيايي چندان دل خوش نداشت. نتيجه آزمون قرآني اعلام شد، ‌نام مصطفي اقبالي هم جزو برندگان اعلام شد اما مصطفي در تب و تاب آزمون الهي بود.
هديه مدرسه هم براي برندگان، ديدار از مناطق جنگي شد. مصطفي ديگر تاب و قرار نداشت، از اين رو پدر را راضي كرد و همراه بچه‌ها راهي شد. ورود بچه‌ها به مناطق عملياتي همزمان با عمليات مسلم‌ابن‌عقيل بود، عملياتي كه نياز به نيرو داشت، براي همين از داوطلبين در منطقه دعوت شد تا به رزمندگان ياري برسانند. مصطفي هم جزو داوطلبين بود، گويي آزموني در انتظارش بود. آموزش‌هاي لازم كه به پايان رسيد، مصطفي اقبالي كه تنها 15 بهار از عمرش را سپري مي‌كرد، به عنوان تك تير‌انداز در عمليات مسلم ابن عقيل شركت نمود. شب عمليات مسلم‌ابن‌عقيل مصطفي در گردان حبيب‌ابن‌مظاهر عازم سومار بود. برادرش مرتضي از راه رسيد! مرتضي تا برادر را ديد با تعجب پرسيد: «تو تك‌تيراندازي، آر‌پي‌جي‌ها را براي چه با خودت بر‌داشته‌اي؟! مصطفي در پاسخ برادرش گفت: «ما در خط مقدم نياز به آر‌پي‌جي خواهيم داشت. مي‌برم تا اگر بچه‌ها به آن نياز داشتند در اختيارشان قرار بدهم.»
مرتضي نمي‌دانست كه آن ديدار آخرين ديدار و آخرين خداحافظي با برادرش خواهد بود. عمليات كه به پايان رسيد مرتضي براي ديدار با برادر به منطقه راهي شد. اما هر چه گشت، خبري از برادر نبود و تنها چيزي كه به گوشش رسيد زمزمه‌هاي شهادت برادر بود! همرزمان مصطفي خبر شهادت را به برادر دادند. «تركش به كمر مصطفي اصابت كرده و از قلبش خارج شده بود، بچه‌ها او را داخل يك پتو پيچيده و در كنار يك تانك گذاشتند تا در اولين فرصت پيكر دوستشان را به عقب بازگردانند اما شدت حمله دشمن به حدي زياد مي‌‌شود و آتش منطقه را فرا مي‌گيرد كه تانك منفجر و پيكر شهيد غيرقابل شناسايي مي‌شود. 12مهرماه 1361 مصادف با شانزدهم ذيحجه 1402 بود كه مصطفي در آزمون الهي برترين رتبه را كسب وبه ديدار معبودش شتافت.
گزيده‌اي از وصيت نامه شهيد مصطفي اقبالي
… و چه نيك گفت كه: «شهيد عزادار نمي‌خواهد پيرو مي‌خواهد، زمان زمان حسين است و ايام ايام عاشورا، من به عنوان وظيفه و احساس دروني كه بر همه كارها، واجب‌تر و انسان‌سازتر، به جبهه براي صدور انقلاب به كشورهاي ديگر جان خود را در راه خدا خواهم كوشيد.
ولي متأسفم چرا به اندازه موهاي بدنم جان نداشتم كه همه را در راه خدا بدهم كه خدا در اين دنيا و دنيا و آخرت از من راضي باشد. من موقعي برمي‌گردم كه پيروزي كربلا را بياورم يا پيروزي آخرت (شهادت).
مرتضي باعث حيرت سردار حاج قاسم سليماني شده بود
مصطفي كه شهيد شد، خانواده رضايت چنداني براي حضور مرتضي در جبهه نداشتند، بيشتر دوست داشتند كه مرتضي ازدواج كند و سر و سامان بگيرد. مرتضي اما زير بار نمي‌رفت و مي‌گفت: «بگذاريد جنگ با پيروزي انقلاب و اسلام به پايان برسد، بعد من ازدواج مي‌كنم.» خانواده اصرار زيادي داشتند و در نهايت، مرتضي سه ماه از آنها فرصت خواست تا به جبهه برود و بازگردد و بعد ازدواج كند و. . .
اما دقيقاً سه ماه بعد (نه يك روز زياد و نه يك روز كم) مرتضي خلعت زيباي دامادي‌اش را پوشيد و به وصال عشق حقيقي‌اش رفت و با تركش‌هاي در قلبش آسماني شد.
شهيد مرتضي اقبالي شش سال در جبهه‌هاي جنگ حماسه‌سرايي كرد. فرماندهي كه سردار حاج قاسم سليماني از دلاوري‌هايش لب به سخن گشوده و گفت: «اين شهيد مرتضي اقبالي اهل تهران است و با آن جثه كوچك و لاغرش، در لشكر ثارالله، از ابتداي جنگ تا زمان شهادتش با جسارت، شجاعت و چابكي‌اش باشور و شوق فراوانش حماسه‌هايي را خلق كرد كه از عهده هر كسي بر نمي‌آيد.» عمليات خيبر تنها نمونه‌ كوچكي از دلاوري‌هاي شهيد مرتضي اقبالي بود. حاج‌قاسم سليماني سخت‌ترين و پيچيد‌ه‌ترين مأموريت‌ها را به شهيد مرتضي واگذار مي‌كرد. مرتضي در جبهه، تخريبچي بود و غواص و در اين مسئوليت‌ها هم خوب درخشيده بود. در مرحله‌اي از عمليات خيبر بعثي‌ها راه عبور و ديد نيروهاي اسلام راكور كرده و به منطقه نفوذ پيدا كرده بودند و اندك تحرك نيروها را رصد كرده و تك‌تيراندازها آنها را به شهادت مي‌رساندند.
مرتضي به همراه دو تن از بچه‌ها براي باز كردن معبر و خنثي نمودن مين‌ها راهي مي‌شوند، منطقه پاكسازي و همه مين‌ها و تله‌هاي انفجاري را داخل تانك‌هاي عراقي مي‌اندازند، كمي بعد دو رزمنده همراهش مورد هدف تك‌تيراندازها قرارمي گيرد، مرتضي هر دو نيرو را به عقب بازمي‌گرداند و بعد تانك‌ها و سلاح‌هاي سبك و سنگين دشمن را به آتش مي‌كشد، عراقي‌ها حيران و مضطرب تصور مي‌كنند كه ايراني‌ها عمليات جديدي را اجرايي نمودند. مرتضي چون هميشه، با درايت و چابكي‌اش توانست كمك بزرگي را در اين عمليات از خود نشان دهد. به روايت يكي از همرزمانش بود، مرتضي در حاج‌عمران و با توجه به شرايط و كوهستاني بودن منطقه بارها براي شناسايي‌هاي متوالي به عمق دشمن مي‌رفت. چندين خودرو گالانت و اسلحه از افسران بلند‌پايه عراقي برايمان به غنيمت آورد.»
اول معبر تكبر، بعد معبر دشمن
در سال 1363-1364نمايشگاهي در پادگان اهواز (مخصوص لشكر 41 ثارالله) برگزار شد كه شامل مجموعه‌اي از دستاوردهاي جنگ، لوازم شهدا و عكس بود. همه يگان‌ها هم در آن شركت داشتند. مرتضي از قسمت تخريب در اين نمايشگاه شركت و با صبر و حوصله و دلي پرجرئت، ايماني راسخ، مسئوليت برش انواع مين‌ها و انواع چاشني‌ها را بدون استفاده از ابزار خاص، بر عهده گرفت كه با توجه به حساسيت چاشني‌ها و مين‌ها، اقدام بسيار مهمي را انجام داد و همه آنها را جهت آشنايي و بازديد در ويترين نمايشگاه قرار داد. همواره در پيچيده‌ترين و سخت‌ترين شرايط مرتضي وارد عمل مي‌شد. قبل از عمليات والفجر 8 كه كار گره خورده بود، مرتضي، غواصي كرده و از اروند خروشان عبور كرد و مين‌ها را پاكسازي كرد. سپس يك دستگاه بي‌سيم عراقي را به دست آورد و با همان بيسيم اطلاعات مورد نظر منطقه را به مسئولان مربوطه داد و عمليات با موفقيت اجرايي شد.
همرزم سردار حاج‌قاسم سليماني
شهيد مرتضي اقبالي در پنجمين روز از مردادماه 1343، مصادف با هفدهم ربيع‌الاول سال1384هجري قمري در محيط بسيار صميمي، اسلامي و مذهبي، در تهران، ‌در كلبه حقيرانه با سطح معيشت مالي خيلي پايين ولي سرشار از اميد، به دنيا آمد. ‌
دوران كودكي و تحصيلاتش در زمان خفقان طاغوت بود اما روح بلندش با زير بناي اعتقادي كتاب روح‌بخش و حيات‌بخش بشريت قرآن كريم پي‌ريزي شده بود. مرتضي در جلسات نماز، قرآن و هيئت‌ها شركت كرده و از سرچشمه لايتناهي فضل و كرامت ائمه اطهار سيراب شده بود. دوران تحصيلي دبيرستان مرتضي با تظاهرات و اعتراضات انقلابي همراه بود.‌ مرتضي از همان سربازان در قنداق امام خميني(ره) بود كه با عضويت در بسيج و آغاز جنگ تحميلي پا به ميدان جهاد اكبر گذاشت و در ابتدا در تيپ محمد رسول‌الله (ص) و در سمت تخريبچي انجام وظيفه نمود و بعد و تا زمان شهادتش در لشكر 41 ثارالله در ركاب سرداراني چون حاج‌قاسم سليماني بود و در عمليات‌هايي كه از آزادي خرمشهرتا كربلاي چهار اجرايي شده بود، دلاورانه مبارزه نمود.
شهيد مرتضي اقبالي در نهايت دلدادگي و ايثار در سحر‌گاه عمليات كربلاي 4 در تاريخ 4 دي ماه 1365 مصادف با بيست و دوم ربيع‌الثاني سال 1407 هجري قمري در حالي كه بيست و دو سال و پنج ماه و يك روز از عمرش گذشته بود، در منطقه ام‌الرصاص (درياچه ماهي) در لشكر 41 ثارالله با اصابت تركشي در قلبش به ديدار معبود شتافت.
گزيده‌اي از وصيت‌نامه شهيد مرتضي اقبالي
‌ خدايا شكرت مي‌كنم كه من گنهكار را چند روزي با شهدا كه راه سرخ شهادت در پيش گرفتن و راه فداكاري و ايثار را به ما آموختند، همراه كردي. پدر و مادر عزيزم مبادا پس از شهادتم گريه كني. حضرت زينب (س) با آن همه گرفتاري در جمع گريه نكرد شما هم مانند او باشيد و خدا را شكر كنيد، اين امانت را به صاحبش داده‌ايد و هرگز بابت اين مسئله ناراحتي در خود راه ندهيد كه شفاعت ائمه شامل شماها باشد.
سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید مرتضی اقبالی گرامی باد
سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید مرتضی اقبالی گرامی باد