سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید شفیع حلیمی اصل گرامی باد

سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید شفیع حلیمی اصل گرامی باد

سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید شفیع حلیمی اصل گرامی باد

سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید شفیع حلیمی اصل گرامی باد  
شهید «شفیع حلیمی‌اصل» بهشت را برای همه می‌خواست
 شهید «شفیع حلیمی اصل» ششم خرداد سال 1342 شمسی در خانواده­ای متدین و عالم دوست، در شهر اردبیل متولد شد. پدر بزرگش «شیخ سلیم» از علمای بزرگ آن منطقه بود. شفیع که کودکی تیز هوش و علاقه‌مند به نماز خواندن بود.
در پنج سالگی برای یادگیری قرآن کریم به مسجد «گازران» رفت و از کودکی با مسجد انس گرفت. دوران ابتدایی را در دبستان «شیخ صفی» و راهنمایی را در مدرسه‌ی «اعیادی» گذراند و متوسطه را در دبیرستان «صفوی» اردبیل در رشته­ی علوم انسانی ادامه داد.
شفیع که صدای خوبی داشت درس­‌های مدرسه را با نوحه تمرین می­‌کرد و از این کار خود لذت می‌برد. شرکت در عزاداری‌های حضرت امام حسین (ع) از برنامه­‌های اصلی­اش بود. جذب نمودن جوانان به مسجد در صدر کارهایش قرار داشت و به قول یکی از دوستانش، شفیع بهشت را تنها برای خود نمی‌خواست بلکه آن را برای همه می­خواست. موقع پخش اذان که می­شد از دوستانش دعوت می‌کرد تا نماز را در مسجد و به جماعت که ثواب بیشتری دارد بخوانند.
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در جلسات محرمانه­ حامیان انقلاب شرکت می­کرد و در توزیع اعلامیه­‌های حضرت امام خمینی (ره) حضوری فعال و پررنگ داشت. اغلب شب­‌ها دیر به خانه می‌آمد و از فعالیت­‌های سیاسی خود به کسی حرفی نمی­زد. به ورزش علاقمند بود و آمادگی جسمی خود را با ورزش کردن بالا می­برد. در خانه که نماز می‌خواند همه ­ی اهل خانه به او اقتدا می­‌کردند.
تشکیل کلاس­‌های تفسیر قرآن، تلاوت آیات آن و جذب جوانان به این کلاس­‌ها توسط شهید شفیع از جمله برنامه‌­های موفق او بود که زبانزد عام و خاص شده بود. به حلال وحرام خیلی پای‌بند بود و در کنار این خصوصیات مبارزه با نفس اماره را یکی از ضروریات زندگی خود می­دانست و در راه مبارزه با آن به تمرین می­پرداخت. آش سوپ را خیلی دوست داشت و از غذاهای مورد علاقه‌اش بود اما از خوردن آن امتناع می­‌کرد و می­‌گفت باید جلوی نفس خود را گرفت.
در سال 1359 مسئولیت معاونت روابط عمومی پایگاه بسیج را به عهده گرفت و یکی از اعضای فعال ستاد مقاومت عباس ذاکر توسلی اردبیل در سال 1360 شد. شهید شفیع گذشته از فعالیت­های سیاسی و مذهبی و اجتماعی خود، در میان دوستانش از جایگاه ویژه­ای برخوردار بود.
دستگیری از دوستان و همراهی آنان باعث شده بود تا دوستانش خاطرات شیرینی را از او نقل کنند. «سید جمال الدین کاظمی» که از دوستان نزدیک او بود می­گوید مدتی بود که پایم آسیب دیده بود و قادربه راه رفتن نبودم ولی  شفیع هر روز دنبالم می آمد و مرا با دوچرخه به مدرسه می­برد تا از درس‌هایم عقب نمانم و در انجام کارهای دیگرم نیز کمکم می­‌کرد.
شفیع صدای خوبی داشت و در عزاداری­‌ها مداحی می­کرد. به خاطر صوت زیبایش تلاوت قرآن کریم را بر عهده داشت. صله­ی ارحام را به دیگران توصیه می­کرد و خود نیز به نحو احسن آن را به جا می­آورد، در سال 1362 بود که به همراه پدر به زیارت حضرت امام رضا (ع) رفت و درآن فضای روحانی و معنوی بود که از حضرت خواست تا روح و قلب او را آماده­ رفتن به جبهه کند.
در اوایل سال 1364 به همراه دوست خود «علی ذاکر توسلی» برای خواندن دروس طلبگی عازم شهر مشهد ­شد و با هدف خدمت به اسلام با جدیت درس می‌خواند. بعد از چندماه او تصیم گرفته بود یک هفته مهمان امام رضا(ع) باشد بدون آن­که کسی از این موضوع با خبر شود. پس از آن در رابطه با رفتنش به جبهه استخاره کرده بود که آیه رحمت می­آید و او با دلی آرام و مطمئن راهی جبهه می­‌شود.
شفیع در جبهه یکی از مهره‌­های اصلی گردان تخریب بود و نقش مهمی را در تربیت نیروهای گردان برعهده داشت. کلاسهای قرآن و نهج البلاغه را راه اندازی ­­کرده سخنرانی هایش مملو از معارف دینی و اسلامی بود.
هم نوحه‌خوان بود و هم روحانی وارسته. در آخرین مرخصی که به تبریز رفته بود خطاب به مادرش می‌گوید مادر جان می­دانم که همه‌ی بچه‌­ها از پیش‌تان رفته‌­اند و حضور من در خانه و کنار شما لازم است، اما امروز حضور من در جبهه واجب‌تر است. مادر نیز با درک حرف­‌های فرزند در پاسخ می‌گوید من از تو راضی هستم برو به امان خدا.
شفیع بعد از آن به دیدار عمویش رفته و برایش دو جعبه شیرینی می­برد و می­‌گوید عمو جان یک قوطی برای دیدار شماست و قوطی دیگر  شیرینی شهادت من است.
بیشتر دوستانش به شهادت رسیده و با پرواز خود او را در زمین خاکی جا گذاشته­ بودند و او با کوله‌باری از تنهایی و خستگی روزها را می‌شمرد.
آخرین زیارتش با امام رضا(ع) غریبانه و عاشقانه بود. انگار بعد از  آن زیارت بود که دلش آرام گرفت و به مراد خود رسید. چند شب  قبل از عملیات بود. همه کنار هم جمع شده بودند و از اینکه این بار چه کسی شهید خواهد شد حرف می‌­زدند. آن شب شفیع گفت حضرت زهرا(س) را سال 1363 قبل ازعملیات بدر در خواب دیدم و ایشان فرمودند: تو در این عملیات شهید نخواهی شد و همان طور هم شد.
دی 1365 عملیات کربلای 4 از راه رسید و او دوشادوش همرزمانش در آن شرکت کرد. شهید شفیع در عملیات کربلای 4 حماسه­های بسیاری آفرید. خمپاره‌­های دشمن کنارش منفجر می­شدند اما آسیبی به او نمی‌رسید. بی‌گمان یکی از معجزات الهی، نجات او از مسمومیت است، زمانی که گرسنگی بر او غلبه کرد، قوطی کنسروی را پیدا کرده و محتوای آن را خورده بود بدون آنکه بداند محتوای کنسرو فاسد شده است.
طولی نکشید دچار مسمومیت شد و حالت تهوع و سرگیجه وجودش را گرفت. خودش بعداً تعریف می­کرد که در همان حال مسمومیت که راه می­رفتم متوجه پرتقالی شدم که سر راهم بود. آن را برداشتم و خوردم. تعجبم بیشتر از این بود که در آن موقع از سال فصل پرتقال نبود. طولی نکشید که با امداد الهی حالم خوب شد و بهبودی یافتم.
همرزمانش می گویند به عملیات نزدیک می‌­شدیم، شفیع می‌گفت دعایم کنید شهید شوم و از این دنیای فانی به سوی سرای جاوید پرواز کنم فقط چون ازسادات نیستم ناراحتم چون سیدها فرزندان حضرت زهرا (س) هستند.
دوستانش می‌گویند او سید بودن را خیلی دوست می‌داشت و یکی از حسرت‌های زندگیش این بود که چرا اولاد پیامبر نیستم؟ صبح فردای آن روز یکی از بچه­‌های تخریب با خوشحالی نزد شفیع آمد و گفت دیشب حضرت پیامبر (ص) را در خواب دیدم. پیامبر (ص) فرمود شفیع از فرزندان ماست، شفیع با شنیدن این خواب مات و مبهوت مانده بود.
نزدیک عملیات بود نیروهای تخریب را به گردان‌­ها تقسیم می­‌کردند. شهید شفیع که فرمانده گروهان ایجاد موانع گردان تخریب بود، برای شرکت در عملیات آماده می­شد. مداحی‌­های پر از شور و شعورش که قبل از عملیات سر می‌داد همه­ی بچه­‌های تخریب را منقلب کرده بود. وقتی با آن صدای دل­نشین می­‌خواند کجایید ای شهیدان خدایی  بلاجویان دشت نینوایی، کجایید ای سبکبالان عاشق، رنده ترزمرغان هوایی و … نورانیت خاصی در چهره‌اش نمایان بود.
گردان برای عملیات جدید به منطقه­ی عملیاتی کربلای 4 رسیده بود، شفیع نیروها را به گروه­های شناسایی و ایجاد موانع تقسیم کرد. گروه اول را به ماموریت فرستاد و دقایقی بعد خود به جلو رفت تا نیروها را هدایت کند. سپس برای بردن گروه دوم با ماشین تویوتا به عقب بر­گشت. ناگهان تویوتا زیر آتش شدید دشمن قرار گرفت. شفیع و همرزمانش زیرشدیدترین آتش عراقی ها بودند که او پس از 25 ماه حضوردر جبهه‌های حق علیه باطل شربت شهادت را در اوایل دی 1365 نوشید و به آرزویش رسید.
سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید شفیع حلیمی اصل گرامی باد
سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید شفیع حلیمی اصل گرامی باد