سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید رضا رحمانی گرامی باد

سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید رضا رحمانی گرامی باد

سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید رضا رحمانی گرامی باد

سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید رضا رحمانی گرامی باد
فرازي از زندگينامه سردار شهيد رضا رحماني شهركي
 سردار شهید رضا رحمانی، سوم فروردین 1340 در «شهر کیان» از توابع شهرستان شهرکرد به دنیا آمد. پدرش علی آقا کارمند ذوب‌آهن بود. تا پایان دوره متوسطه در رشته فنی درس خواند و دیپلم گرفت. سال 1358 ازدواج کرد و صاحب یک پسر و سه دختر شد. سرانجام این سردار دلاور در سال 1365 در جزیره مجنون با سمت فرمانده گردان امام سجاد (ع) از تیپ قمر بنی‌هاشم (ع) براثر اصابت ترکش به سر شهید شد. برادر او محمد نیز به شهادت رسیده است.
سرلشكر «محسن رضایی» در سال 1365 در مراسم تشییع‌جنازه شهید رضا رحمانی در وصف این سردار رشید اسلام گفت: (شهید رضا رحمانی راد مردی بود که سالیان سال در جبهه‌های نبرد جنگید و از اسلام عزیز و از کشور بزرگمان دفاع کرد و افتخارات بزرگی برای اسلام و کشور عزیز به وجود آورد.
در عملیات فاو که در تیپ قمر بنی‌هاشم (ع) مسئولیت داشت می‌خواستند از جناح راست عملیات حمله کنند و به جاده فاو بصره برسند و با لشکر نصر که بچه‌های خراسان بودند الحاق برقرار کنند. شهید رضا رحمانی و سایر هم‌رزمان این خطه سلحشور پرور عملیات را ادامه دادند و با یک نبرد بسیار سخت و سنگین این مأموریت مهم را به آخر رساندند.
شهید رضا رحمانی بارها از خطر مرگ خودش را رهانیده بود. بارها تا چند قدمی شهادت می‌رفت اما خداوند این را برای ما نگه داشت و تقدیر این بود که در اینجا به شهادت برسد.
شهید رحمانی بااینکه فرمانده گردان بود اما ازآنجایی‌که فرماندهان ما دلشان برای برادران بسیجی همیشه نگران است و دلشان دنبال آن‌هاست خودش آن شب رفته بود خط اول سنگرها را بررسی کند و ضعف‌ها را برطرف نماید که یک‌مرتبه می‌بیند دو ستون از عراقی‌ها با دو گروهان دارند به‌طرف جزیره می‌آیند اینجا خودش مرد و مردانه پشت تیربار قرار می‌گیرد و با تکبیر «الله‌اکبر» که مخصوص خودش بود رگبار را می‌گیرد روی عراقی‌ها و آنجا 200 نفر از مزدوران صدام را که قصد تجاوز به میهن اسلامی داشتند به هلاکت می‌رساند و صبح بچه‌ها وقتی به اینجا می‌رسند با پیکر بی‌جان رضا رحمانی مواجه می‌شوند.
شهید رضا رحمانی مانند دلاوران کربلا در آخرین لحظه باافتخاری بزرگ به شهادت نائل آمد و توانست تلفات سنگینی به دشمن وارد کند که‌ای کاش فیلم این‌ها بود و مردم می‌دیدند شهدای ما در آن لحظه شهادت با چه شور و حماسه‌ای به شهادت می‌رسند.
هرکجا گوشه‌ای از جبهه‌گیری پیدا می‌شد می‌گفتند رضا رحمانی کجاست و او با نیروهای آرپی‌جی زن می‌آمد و آن گوشه را باز می‌کرد مانند دلاوران صحرای کربلا. شهید رحمانی شیر جبهه‌های جنگ، به خاطر روحیات و شجاعت خاصی که داشت به‌عنوان میدان‌دار انتخاب شد. یک هفته از عملیات والفجر 8 گذشته بود مهمات به‌سختی می‌رسید نیروها خسته‌وکوفته بودند خودبه‌خود می‌افتادند. بی‌آبی، بی‌غذایی و خستگی رزمندگان را تحت‌فشار قرار داده بود. عراقی‌ها هم اصرار داشتند که قسمت راست فاو را از دست ما بگیرند عقبه هم زیر آتش بود و تدارکات اصلاً نمی‌رسید. صبح تانک‌ها حمله کردند ده نفر از بچه‌ها داوطلب شدند و سراغ این‌ها رفتند.
عراقی‌ها تانک‌ها را رها کرده و فرار کردند. بچه‌ها هم تانک‌ها را آوردند. عراقی‌ها از ترس عجیبی که از رزمندگان داشتند هیچ موقع شب عملیات نمی‌کردند. همیشه روز دست به حمله می‌زدند و ما مهماتمان هم تمام‌شده بود با سردار شهید شاهمرادی تماس گرفتیم پشت بی‌سیم هم نمی‌شد همه‌چیز را گفت. ممکن بود از طرف عراقی‌ها خطرساز باشد. رفتیم و تانک‌های غنیمتی را دیدیم، بچه‌ها چادرهای تانک‌ها را مثل لحاف از شدت سرما کشیده بودند روی خودشان، سردار شهید شاهمرادی و رحمانی هم آمدند آنجا، عراقی‌ها هم کم‌کم از جناح‌های مختلف داشتند نزدیک می‌شدند بعضی جاها درگیری تن‌به‌تن شده بود. اما شب داشت فرامی‌رسید بعثی‌ها کمی عقب نشستند. صدای غرش تکبیر سردار شهید رضا رحمانی بلند شد. گفتیم: چه خبر است؟ همه دویدیم طرف خاک‌ریز دیدیم که یک ستون از عراقی‌ها خودشان را به خاک‌ریز رسانده‌اند و بنا دارند یک معبری به عقبه خط ما باز کنند که نیروهای احتیاط هم‌پشت سرشان بیایند، در این صورت کار فاو یکسره می‌شد.
سردار شهید رضا رحمانی با شجاعت صف عراقی‌ها را موردحمله قرارداد. همه عراقی‌هایی که داخل ستون بودند روی زمین دراز کشیدند و از ترس جرئت تکان خوردن نداشتند. همه آن‌ها را اسیر کردیم، یک افسر ارشد هم داخل این‌ها بود، و با هشیاری سردار شهید رحمانی یکی دیگر از افتخارات تیپ قمر بنی‌هاشم (ع) رقم خورد.
پس از فتح فاو، رژیم بعث عراق پاتک‌های بسیاری انجام داد تا بتواند فاو را پس بگیرد و بیشترین فشار را از طرف اروند و سمت راست فاو که تیپ قمر بنی‌هاشم (ع) مسئولیت حفظ آن را بر عهده داشت وارد نمود. اعجاز خداوند و دست غیبی پروردگار را بارها دیدم و نمونه آخر آن‌که برایم بسیار حیرت‌انگیز بود و بر یقینم افزود این بود که در سالگرد تأسیس حزب بعث این‌ها می‌خواستند کام صدام را به قول خودشان شیرین کنند ولی قبل از اینکه به خط ما برسند یکی از برادران شیعه عراق خودش را تسلیم نمود و خبر از حمله گسترده و حساب‌شده عراقی‌ها داد که بعثی‌ها قصد دارند حمله کنند و سپس به‌وسیله بمب‌های شیمیایی همه را از بین ببرند حتی قصدشان این است که به نیروهای خودشان هم رحم نکنند و پس از شکسته شدن خط و از بین رفتن کلیه نیروهای در خط، نیروی جدید وارد عمل شود و فاو را بگیرند.
توپخانه را خبر کردیم و خدا شاهد است که گلوله توپ مستقیم وسط نیروهای عراقی می‌خورد و همه برنامه‌های آن‌ها را به هم می‌ریخت و حدود یک ساعت آتش سنگین توپخانه ما عقبه عراقی‌ها را واقعاً به هم‌ریخت و طوری اوضاع به نفع ما رقم خورد که می‌توانستیم تا خود بصره پیشروی کنیم اما خدا می‌خواست که صدام در سالگرد تأسیس حزب صهیونیستی خود این‌طور شکست بخورد و خط فاو برای مدت‌ها تثبیت شد تا یکی از بهترین عملیات‌های تاریخ باهمت بچه‌های ایثارگر چهارمحالی رقم بخورد.)
شهید رضا رحمانی؛ فرمانده‌ تخریبچی ای که در جزایر مجنون آسمانی شد
حضور شهید رحمانی در جزایر مجنون آنچنان چشمگیر بود که با توجه به نزدیک بودن سنگر کمین با عراقی‌ها، دلش آرام نمی‌گرفت که عقب باشد و اخبار را به او گزارش بدهند؛ معلوم بود که این سنگر کمین، سنگر پرواز او به طرف خدا بود و همینطور هم شد.
این بسیجی پاسدار با آغاز جنگ در جبهه حضور یافت و در خطوط دفاعی و مناطق جنگی و عملیات‌های مختلف از جمله پدافندی شوش، ثامن‌الائمه(ع)، طریق‌القدس، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، محرم، والفجر مقدماتی، خیبر، بدر و والفجر هشت شرکت کرد و سرانجام در تاریخ هفتم مردادماه ۱۳۶۵ با سمت فرمانده گردان امام سجاد(ع) در جزایر مجنون و به هنگام دفع حمله دشمن به جاده بدر، به شهادت رسید؛ مزار این شهید والامقام در گلزار شهدای زادگاهش در کنار برادر شهیدش قرار دارد.
فرازی از وصیت‌نامه شهید
«ای انسان‌های متعهد! بیدار باشید و به فرمان امام عزیز و روحانیون متعهد گوش بدهید و با گام‌های استوار بر سر ضد انقلاب، افراد بی‌اعتنا و دیگر مزدورانی بزنید که می‌خواهند این انقلاب عظیم را از بین ببرند و به آن‌ها اجازه نفس کشیدن ندهید… وقتی جسدم را آوردند تا در قبر بگذارند، جسدم را بر روی دست بلند کنید و آن‌را نگه دارید تا تمام مردم جسدم را ببینند که جز تکه‌ای پارچه بر تن ندارم».
جیپ با لاستیک‌های پنچر به حرکت در آمد…
در شب عملیات خیبر، گردان یا زهرا(س) باید به آن طرف جزایر مجنون می‌رفت؛ یعنی باید کل هور را پشت سر می‌گذاشتیم. در آنجا عراقی‌ها خط مستحکمی نداشتند و خط مقدم آن‌ها زود سقوط کرد، اما به محض روشن شدن هوا سریع در مقابل بچه‌ها تعدادی تانک و نیرو آوردند و به همین دلیل‌، دو گردان از تیپ، تا دو سه روز یک متر هم از کنار آب جلوتر نرفتیم. وضع بدی داشتیم، از عراقی‌ها یک جیپ مانده بود که هر چهار لاستیکش پنچر بود. رضا به طرف آن رفت و به هر شکل ممکن آن‌ را روشن کرد و با همان وضع روی رینک‌ها می‌آمد. وقتی جیپ با این وضعیت به حرکت درآمد عراقی‌ها متوجه شدند که نیرویی داخل آن است بنابراین با تیربارهایشان به شدت به آن شلیک می‌کردند. همه ما آن صحنه را می‌دیدیم و هر چه داد می‌زدیم که آن‌را رها کن و بیا نیامد و آنقدر تیر به جیپ خورد تا رضا آن‌را داخل گودالی طرف خودمان انداخت. بعد از او سوال کردیم که چرا این کار را کردی؟ در جواب گفت: «این‌ها باید بدانند ما قدرت داریم و از آنان نمی‌ترسیم».
سنگر پرواز …
بعد از عملیات خیبر، بچه‌ها به مرخصی رفتند و به خانه برگشتند. آن روز از نظر سیاسی وضعیت ایران به گونه‌ای بود که امام(ره) فرموده بودند: «جزایر مجنون به هر طریق ممکن حفظ شوند». عراق هم آنقدر فشار می‌آورد که در همان روزهای نخست می‌خواست اختیار آنجا را به دست گیرد اما نتوانست. در مدتی که جزایر مجنون در دست رزمندگان بود، عراق با انجام پاتک‌های سنگین قصد داشت جزایر را پس بگیرد و گردان‌ها توانایی نداشتند که بیشتر از ۱۰ یا ۱۵ روز استقامت کنند، زیرا به دلیل وضعیت منطقه، موقعیت دشمن بهتر از ما بود.
با وجود فشار دوباره، شهید رحمانی برای حفظ این جزایر با فشار و سختی فراوان، گردانی را در آنجا مستقر کرد و خودش جزو نیروهایی بود که بیشتر مواقع در خط مقدم در کنار رزمندگان و کمین‌های خودمان حضور داشت. این حضور آنچنان چشمگیر بود که با توجه به نزدیک بودن سنگر کمین با عراقی‌ها دلش آرام نمی‌گرفت که عقب باشد و اخبار را به او گزارش بدهند؛ معلوم بود که این سنگر کمین، سنگر پرواز او به طرف خدا بود و همینطور هم شد. سرانجام، بعد از چند شبانه‌روز درگیری در همان سنگر به شهادت رسید، واقعاً جای خالی او در عملیات‌های بعدی احساس می‌شد.
راوی: داود بابایی، همرزم شهید رحمانی
زندگي نامه و وصيت سردار شهيد رضا رحماني شهركي
بي‌اختيار اشك مي‌ريخت و رشك مي‌برد كه چرا نتوانسته همانند شهيدان بر كافران و منافقان و گروهك‌هاي منحرف بتازد و شهيد شود . در نامه‌اي كه در نوبت دوم جبهه رفتن نوشته بود .خواندم که :برادر من به پدر و مادرم گفتم مي‌روم تهران آموزش نظامي ببينم اما به پدر و مادر دروغ گفتم. اميدوارم مرا ببخشند و تو از زبان من عذرخواهي كن ودلداري بده تا خدا از تقصير من درگذرد.
سی و یک شهریور سال 1359که صداميان كافر با تانكهاي روسي ،هواپیماهای فرانسوی ودلارهای نفتی کشورهای عربی به ايران حمله آوردند ؛«محمدرضا» آماده اعزام به جبهه‌هاي جنگ بود . در مهرماه59 13مصادف با عيدقربان همراه با يك گروه از رزمندگان جهادسازندگي(سابق)« شهركرد» به جبهه رفت.درراه برادرش که همراه بااو به جبهه می رفت، گفت: محمد تو برگرد . دوتايي كه نمي‌شود برويم . اما محمد گفت: اگر اين راه اشتباه است خودت برگرد . اگرهم درست است من مي‌روم تو برگرد. اما چه مانعي دارد كه با يكديگر برويم. شهید «رحمانی» وبرادرش باهم به اهوازرفتندوبعد از چند روز آموزش راهي «ماهشهر» شدند . در آنجا «محمد» با يك گروه از رزمندگان عازم شد تا از جاده فرعي ماهشهر- آبادان محافظت كنند تاعراقی ها آنجا را مين‌گذاري نكنند. برادرش که درجبهه« آبادان» بود ،زخمی می شود به شهر«كیان» بازمی گردد. او بعد از شنيدن زخمي‌شدن برادرش به دیدار او می شتابد وچند روزبعدبه جبهه برمی گردد. ا و در نوبت دوم حضور درجبهه بوسيله لودري كه از عرقی ها به غنيمت گرفته بودند مشغول فعالیت می شود. روزها درجاده سازی جبهه ها فعالیت می کند و شبها در سنگرسازی فعالیت می کند.‌ چندین باردر حين كار لودراومورد اصابت ترکش خمپاره های دشمن قرا می گیرد اما کوچکترین خللی در اراده اش ایجاد نمی شود. مدت زیادی از حضور او درجبهه می گذرد وبرادرش تصمیم می گیرد برود در جبهه به عنوان نیروی جایگزین او باشد تا او چندروزی را به مرخصی بیاید. موقعي كه به محمد مي‌رسد مي‌بيند با جديت وشبانه روز كار مي‌كند. به او مي‌گويد: چرا شبها نمي‌خوابي ؟! تو كه خسته مي‌شوي!!محمد رضا مي‌گويد: کار براي خدا خستگی ندارد. من كه هيچ خستگي احساس نمي‌كنم .
مدتی بعد شهید« رحمانی» فعالیت در بخش مهندسی جنگ را رها می کند و وارد گردان پیاده می شود.اودراین بخش درجبهه ها وعملیات مختلف حضوری تاثیر گذارداشت.نقطه نقطه جبهه های غرب وجنوب هنوز فریادهای الله اکبر ویاحسین اوراتکرار میکنند. شهیدرحمانی که حالا دیگرفرمانده گردان اما م سجاد (ع)ازتیپ44قمربنی هاشم(ع)است ،بااحساس مسئولیتی دوچندان درجبهه حضور می یابد.تابستان سال1365ارتش عراق با استفاده از گرمای طاقت فرسای تابستان تلاش می کند جزایر مجنون رااز دست ایران بازپس بگیرد. گردانی که شهیدرحمانی فرمانده آن است، ماموریت دارد از قسمت خیلی مهم این جزایر محافظت کند. قسمتی که سقوط آن مساوی است با از دست رفتن تمام جزایر.
شهیدرحمانی به همراه نیروهایش چند شبانه روزدر مقابل ارتش عراق مقاومت می کند وبادرگیری نفس گیر حملات آنهارا خنثی می کند وخودش نیز درآنجا به شهادت میرسد تااین سنت الهی همچنان برقراربماند که:مجاهدان حقیقی درجنگ با دشمنان خدا از این دنیا میروند.
منبع:پرونده شهيد در سازمان بنياد شهيد وامور ايثارگران شهرکردومصاحبه با خانواده ودوستان شهيد
وصيت نامه شهيد:
بسم الله الرحمن الرحیم
قال رسول‌الله(ص):
فوق ل برّ بر الاالشهاده فانه ليس فوقه برّ.
بالاتر از هر نيكي، نيكي است مگر شهادت كه بالاتر از خود ندارد.
مدعيان ايمان زيادند ولي مؤمنين اندك هستند (امام خميني)
درود بر منجي عالم بشريت حضرت حجت ‌ابن الحسن العسگري(عج) و با سلام بر ناخداي كشتي انقلاب، امام امت و سلام بر امت شهيدپرور كه فرزنداني چون شير در دامان خود پرورش دادند .و سلام بر خانواده شهداء كه ميوه درخت خويشتن را خوب به ثمر رساندند و آخر هم به معبود خويش تقديم كردند . سلام بر رزمندگان هميشه جاويد، رزمندگاني‌ كه بي‌ريا و بي‌باك همچون رهبرشان علي(ع) مي‌غرند و هيچ گاه پشت به دشمن نمي‌كنند و هميشه و در همه‌جا با خداي خويش راز و نياز مي‌كنند و دين خدا را ياري مي‌كنند. روزها در ميدان نبرد دشمن را از پاي در مي‌آورند و شبها عابدي خاضع سر بر سجده مي‌برند و خداي خود را شكر مي‌كنند و آنقدر بر هواي نفس خويش غلبه دارند و آنقدر متواضع هستند كه اكثراً در سفره شان نان خشك ديده مي‌شود . اين عزيزان هيچ موقع كفران نعمت نمي‌كنند و هميشه در زبانشان شكرگذاري خدا جاري است.
با اجازه امت شهيدپرور با اراده خودم و به كمك الله وصيت خود را آغاز مي‌كنم: اول اينكه به تمام امت حزب‌الله و شهيد پرور هدفم را اعلام مي‌دارم: هدف از اينكه به سپاه رفتم و در سپاه جبهه‌رفتن را انتخاب كردم، تنها هدفم الله و گسترش دين اسلام به رهبري امام خميني بوده و هركه امام را ياري كند مثل اين است كه به امام حسين(ع) لبيك گفته ودين محمد(ص) را ياري كرده. از امت حزب‌الله می خواهم امام را ياري كنند و هيچگاه از امام دست برندارند و دعاگوي او باشند. اي خواهران و برادران نماز را به پاي داريد و از نمازگزاران باشید. نكند خداي ناكرده به مسجد برويد براي رياكاري، نكند به مسجد برويد و از دنيا و ماديت حرف بزنيد. آيا برادران تا به حال موقعي پيش آمده كه دور هم جمع شويد و حرف از آخرت بزنيد؟
هيچ موقعي پيش آمده بگوييد از كجا آمده‌ايم؟ و به كجا مي‌رويم؟ و يا اينكه هميشه از دنيا و ماديت صحبت مي‌كنيد .برادران به ياد خدا باشيد تا خدا شما را ياري كند. همانطور كه در آيه شريفه مي‌فرمايد: الابذكرالله تطمئن القلوب . گذشته از مسائل عبادي اي برادران و خواهران در مسائل سياسي هم شما بايد آگاه باشيد كه اگر خدای ناكرده يك دقيقه غفلت كنيد روزگارتان سياه خواهد شد. شما بايد در همه كارهايتان از امام عزيزمان پيروي كنيد و ببينيد امام چه مي‌گويد .چون اگر به سخنان امام گوش فرا ندهيد به زمين خواهيد خورد. چون امام حق است و مسئله ديگر كه پيغمبر مي‌فرمايد: لا يولد يلدغ المؤمن من جحر مرتين. انسان مومن از يك سوراخ دو بار گزيده نمي‌شود.
آري ما فريب منافقان را خورديم، بني‌صدر منافق هم زماني بر ما حكومت كرد .زيرا ما به آنصورت آگاه نبوديم و از روحانيت مبارز مانند شهيد مظلوم بهشتي، خامنه‌اي و رفسنجاني و ديگر روحانيت مبارز به نحواحسن اطاعت نكرديم .موقعي كه حوزه علميه كانديد مشخص كرد، باز هم ما به بني‌صدر رأي داديم و ديديد كه چگونه به اين كشور ضربه زد. برادران ما بايد تا آخر عمر پيرو امام باشيم. ببينيم امام چه مي‌گويد بال و پر امام چه مي‌گويند و پيرو دستورات آنها باشيم. نكند خداي ناكرده بعد از اين‌همه شهيد و مجروح و معلول باز هم از سوراخ‌هاي ديگر گزيده شويم كه خدا از ما نخواهد گذشت. اي برادران و خواهران مواظب تمام كارها باشيد، به ريزريز مسائل توجه داشته باشيد. نكند به خواب برويد و يك موقع كه كار از كار گذشت بيدار بشويد كه فايده ندارد. نكند موقعي بيدار بشويد كه بي‌تفاوتها، ضدانقلاب‌ها، كساني كه تعهد به اسلام ندارند، كسانيكه از ترس اخراج به مساجد مي‌آيند، بر شما مسلط شوند و تمام كارها را قبضه كنند. تمام ادارات را بگيرند، درس را بگيرند و بعد شما بيدار شويد. اي انسانهاي متعهد بيدار باشيد و گوش به فرمان امام عزيز و روحانيت متعهد بدهيد و با گام‌هاي استوار بر سر ضدانقلاب‌ها بي‌تفاوت‌ها و ديگر مزدوران كه مي‌خواهند اين انقلاب عظيم را از دور خارج كنند، بزنيد. كه نتوانند نفس بكشند. انشاءالله
در اينجا لازم ميدانم كه از پدر و مادر عزيزم قدرداني كنم و بگويم كه خوشحالم كه چنين فرزندي در دامان گرم خود پرورانديد و خدا توفيق رفتن به جبهه و شهيدشدن را بما عطا كرد و اميدوارم كه شما عزيزان اين حقير را ببخشيد.
وصيت ديگر اينكه وقتي جسدم را به شهر {شهرکیان} آوردندو خواستند در قبر بگذارند، جسدم را روي دست بلند كنيد بگذاريد تمام مردم جسد را ببينند كه جزء چند تكه پارچه سفيد بيش با خود ندارم. اي انسانها اي كساني كه الان جسدم را نگاه مي‌كنيد بيدار باشيد و از خدا غافل نباشيد كه خدا از رگ گردن به خود انسان نزديكتر است و مرا در گلستان شهدا دفن كنيد و دو سنگ ازمحمدرضا و آيت‌الله در دو طرفم بگذاريد.
و به قنبرعلي، برادرم مي‌گويم كه وصيت نامه‌ام را با صداي بلند و كوبنده بخواند كه مردم بدانند ما اگر تماممان هم شهيد بشويم باز هم با كي نداريم. و در آخر به همسرم مي‌گويم كه شبهاي جمعه دست فرزندانم را بگيرد و بياورد روي قبرم و بگذارد كه اين فرزندان روي قبرم بازی كنند تا خودشان بدانند كه پدرشان براي چه شهيد شده و بدانند كه پدرشان را استكبار جهاني به شهادت رسانده است.
«والسلام عليكم و رحمه‌الله و بركاته»
رضا رحماني