سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید خسرو کیائی وشکی گرامی باد
سی و پنجمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید خسرو کیائی وشکی گرامی باد
خسرو كيايي وشكي
نام پدر : علي
دانشگاه : صنعتي اميركبير اصلي
مقطع تحصيلي : كارشناسي
رشته تحصيلي : مهندسي برق
مكان تولد : واجارگاه رودسر (گيلان)
تاريخ تولد : 1346
تاريخ شهادت : 1365/10/03
مكان شهادت : شلمچه اصلي
عمليات : كربلاي چهار اصلي
شهيد بزرگوار در سال 1346 پا به عرصه وجود گذاشت.شش ماهه بود كه پدرش دار فاني را وداع و جان به جان آفرين تسليم كرد و از اين تاريخ از نعمت سايه پدر بر بالاي سر محروم ماند.در دوران كودكي نسبت به همسالان خود قوي تر و زرنگ تر بود و هميشه در بازيهاي كودكانه نقش رهبري را داشت. دوران ابتدايي و راهنمايي را به ترتيب در روستاهاي دگرمانكش و حيران گذراند و با معدل و نمرات عالي پشت سر گذاشت. دوران تحصيلات دبيرستاني را در شهرستان آستارا در رشته علوم انساني تمام و موفق به اخذ ديپلم شد . در حين تحصيل در دبيرستان در پايگاه مسجد امام جعفر صادق (ع) عضو بسيج بود.بعد از آن به خدمت مقدس سربازي اعزام شد و پس از سه ماه خدمت در پادگان هوا برد شيراز در تربيت معلم مركز اهواز قبول و از خدمت سربازي مرخص و پس از جابجايي با يكي از دانشجويان اهوازي كه در مركز تربيت معلم شهيد بهشتي آستارا قبول شده بود به آستارا انتقال يافت و مشغول تحصيل شد در همان سال اول تحصيل با دختري در آستارا ازدواج كرد
خصوصيات اخلاقي و جسماني جواني متوسط قد, خنده رو, خوش برخورد و تنومند بود و در ورزش كشتي صاحب عناوين استاني و… بود. قبل از سن بلوغ و تكليف به فرايض ديني خود عمل مي كرد و دوستدار سر سخت امام خميني (ره) و اهداف آن امام بزرگوار بود . به هنگام اعزام به جبهه وقتي عده اي از خويشان به ايشان اعتراض كردند اينكه تو نامزد داري و چندين بار رفته اي, در جواب ايشان گفت: مگر سايرين زن و بچه ندارند بايد من و امثال من به جبهه بروند و به شهادت برسند تا الگو و سرمشقي براي ديگر جوانان باشيم.
شهيد براي آخرين بار با لشكر محمد رسول الله (ص) از بسيج شهرستان آستارا اعزام شد و در استاديوم آزادي تهران گرد آمدند و از آنجا رهسپار جبهه شد و در كربلاي 5 در خط مقدم شلمچه مشغول دفاع بود. اول بعنوان تك تيرانداز به مدت 45 روز در همان جبهه حق عليه باطل مي جنگيد و پس از تعويض جا و برگشت به استراحت در پشت خط مقدم و تا و تا حتي قرار بود كه اين وساير همرزمان به خانه هايشان برگردند بطور داوطلب دوباره به خط مقدم اعزام مي شود و اين بار بي سيمچي گردان مي شود و همرزمانش كه همشهري خودمان هستند و در اول دفترچه نامشان آمده است مي گويند: ايشان عادت داشت كه شبها از تاريكي استفاده مي كرد و جنازه شهدا را كه در حد فاصل دشمن و ما مانده بودند تك تك به دوش مي گرفت و به پشت جبهه خودي منتقل مي كرد و هر وقت به وي اعتراض مي كرديم كه آقا خودت را به كشتن نده خيلي ناراحت مي شد و با قيافه اي عصباني و گرفته مي گفت مگر خون من از خون آنها رنگين تر است مگر آنها كم ارزش تر از ماها هستند و مي گويند وقتي كه در پادگان شوش بوديم بعد از اجراي مراسم صبحگاهي سخنراني كرد و جوانان را براي رفتن به خط مقدم تشويق و ترغيب مي كرد طوري آتشين و گيرا و موثر صحبت مي كرد كه همه از شوق گريه كردند و از فردا قسمتهاي همگي ماها معلوم شد و ما و شهيد داور به جبهه شلمچه اعزام شديم و درست در 26 بهمن ماه سال 1365 به درجه رفيع شهادت نايل شد آقاي رسول آهني همرزمش مي گويد: صبح يكي از روزها كه قرار است شب آن روز حمله اي انجام گيرد خود را با چنان اشتياقي به اين حمله آماده مي كرد و گل خنده بر لبانش نقش بسته بود طوري شادمان بود انگار كه به ديدار عزيزترين فردش مي رود و در شبها كه وقت استراحت بود به راز ونياز و مناجات مي پرداخت و پس از فراغت از ان دوباره براي انتقال جنازه هاي شهدا اقدام مي كرد.بارها در اين راه دست و پايش خراش بر مي داشت و باگلوله هاي خمپاره انداز اطرافش را مي كوبيدند دست بردار نبود و چند تن از برادران را كه از نظر جسماني قوي بودند به همراه خود مي برد و به آنها در اين راستا دلگرمي و جرات مي داد.قبل از شهادت اين بزرگوار فرمانده گردانش به شهادت مي رسد و وي به كليه دستورات حمله و راه كارهايي كه قرار بود انجام شود اقدام مي كند و شهادت فرمانده را به نيروهاي در حال حمله بازگو نمي كند فقط به فرمانده لشكر مخابره مي كند و چون دست تنها مي ماند در همان وقت با تير مستقيم دشمن از ناحيه دشمن از ناحيه چشم زخمي و به شهادت نايل مي گردد.
خاطرات همرزم شهيد خسرو كيايي وشكي
راوي : همرزم شهيد
“چشمي كه همواره مي گريست”
بيان ياد و خاطره از شهداي گرانقدر هشت سال دفاع مقدس بسيار دردناك است خصوصا شهدايي را در كنار و آغوش خود جان باختند شهيد خسرو كيايي از شهداي گرانقدر بودند كه همواره وجودش را در اختيار برادران ديگر در جبهه گذاشته بود و او از خصوصيات بارز اخلاقي برخوردار بود چون با اين شهيد ارتباط نزديك داشتم و معمولا درجبهه و پشت جبهه با هم بوديم همواره ايشان را بگونه اي مي ديدم كه او مال اين دنيا نيست و بزودي پرواز خواهد كرد شهيد خسرو مظلوم مانده و نياز به شناخت اين شخصيت عظيم مي باشد خسرو رات بايد در ميدانهاي معين و معبرهاي ايجاد شده جستجو كرد او بسيجي بزرگ بود و او بقدري از نظر جسمي ضعيف و كوچك بود وقتي بجاي مسئول تخريب 255 كربلا وارد جلسه فرماندهان منطقه جنوب مي شد خيلي ها مي گفتند اين بچه كيست و فكر مي كردند فرزند يكي از فرماندهان است. امّا وقتي كه لب به سخن مي گشودند فرماندهان از او استفاده وافري مي كردند از جمله اين فرماندهان فرمانده جبهه ها حاج مرتضي قرباني فرمانده سابق ل 25 كربلا بود حال با اين مقدمه به اصل يك خاطره مي پردازيم.
وقتي كه با شهيد خسرو كيايي در منطقه عملياتي جفير ـ شط علي در منطقه جنوب بوديم در خط مقدم جبهه هرگزخواب را به چشم او نمي ديدم و هميشه زودتر از ساير بچه هاي رزمنده بيدار بود و نماز صبح را با وضوي نماز شب اقامه مي كرد. و هر صبح كه بيدار مي شدم چشم هاي او را اشكبار مي ديدم در يكي از شبها وقتي كه بچه ها در منطقه عمليات خاكريز سنگر انفرادي حفر كرده بودند مشغول راز و نياز و عبادت بودند به گونه اي كه گريه بعضي بچه ها امنيت را به خطر انداخته بود . خسرو در حالي كه عبادت و راز و نياز خود را با خدا انجام داده بود و هنوز در انتظار طلوع صبح براي اقامه نماز صبح انتظار مي كشيد به ناگاه به سمت بچه ها اهل تهجد آمد با صداي بلند و توام با خنده گفت. آقايان عزيز چرااين قدر گناه مي كنيد كه شبها اين گونه توبه و انابه مي كنيد كمتر گناه كنيد بعد رفت و چند قدم آن طرف تر در حاليكه همين حرف را تكرار مي كرد تبديل به حزن شد و گريه او بي اختيار شد و صداي قهقهه گريه او دلخراش بود. اين بود يك خاطره كوچك از اين شهيد بزرگ
روزي از روزها بنده يك پيراهن تازه در اهواز خريده بودم وقتي اين لباس را داخل پادگان شهيد بهشتي اهواز آوردم با اصرار بچه ها در داخل اتاق پيراهن را پوشيدم اتفاقاً خيلي زيبا بود. شهيد خسرو طوري ديگر به من نگاه كرد با توجه به اينكه از او بزرگتر بودم هرگز با هم شوخي نمي كردم اما اين روز درحالي كه پيراهن را پوشيده بودم بناي شوخي را آغاز كرد. در اين زمان وقتي شوخي جدي تر شد حالت كشتي به خود گرفت و دست او به طرف دگمه هاي پيراهنم رفت و بطور ناخواسته تمام دگمه هايم كه بسته بود از ته كنده شد به گونه اي كه پيراهن قابل استفاده نبود. او به ظاهر ناراحت بود و من هم خيلي عصباني و ناراحت شدم به گونه اي كه با او قهر كردم اما او مي خواست اين را به من بفهماند در جبهه دنبال دنيا نبايد رفت و همه رزمنده ها لباس خاكي بسيجي با آرم يا زيارت يا شهادت پوشيده اند و اين پيراهن جايگاهي در ميان ما ندارد و اين درس بزرگي برايم بود و آن پيراهن راهرگز نپوشيدم و او هم بعداً عذرخواهي كرد.
خاطرات خواهر شهيد خسرو كيايي وشكي
راوي : خواهر شهيد
” مي خواهم در دانشگاه جبهه درس عشق و ايثار را بياموزم “
يك روز بعد از فراغت از كلاس و درس به منزل مراجعه كرد و با يك حالت معصوم و تبسّمي خاص نزد مادر كه در حال شستشوي لباس بود، آمد و گفت: مادر جان خسته نباشي. از شما درخواستي دارم و مي خواهم كه جواب رد به من ندهيد. سپس نامه اي از جيب خود بيرون آورد و گفت: اين رضايت نامه براي اعزام به جبهه است و از شما مي خواهم كه آن را امضاء كنيد. مادر، در جواب گفت: خسرو جان حالا براي شما كمي زود است و بايد درسهايتان را بخوانيد و به دانشگاه برويد. باهوش و استعدادي كه در شما سراغ دارم، بهتر آنست كه در صحنة علم ترقّي كنيد و بعد به مسائل جبهه و جنگ بپردازيد. شهيد خسرو در جواب ايشان گفت: مادر، امروز مي خواهم تلاش كنم تا در دانشگاه جبهه، ايفاي نقش كنم و اگر توانستم در آنجا درس عشق و ايثار را به نحو شايسته اي بياموزم، به شما قول مي دهم كه در بهترين دانشگاههاي كشور قبول شوم. مادر، با لبخندي جواب داد: مي بينيد كه دستم خيس است و حالا نمي توانم اين برگه را امضاء كنم.
خسرو فهميد كه مادر مي خواهد از اين كار، سرباز زند. در نتيجه سريع رفت و حوله اي آورد و گفت: بفرمائيد با اين حوله، دستتان را خشك نموده و سپس امضاء كنيد. نگاه نافذ خسرو كه سرشار از مهر و عطوفت، بود قلب مادر را تكان داد. مادر، سخت تحت تأثير حالات معنوي او قرار گرفت. دستان خود را پاك كرد و زير برگه را امضاء نمود و فقط اين جمله را گفت: پسرم اميدوارم در هر دو دانشگاه سربلند شوي! شهيد خسرو، درنگ را جايز نديد و در اوّلين فرصت خود را به كاروان اعزاميان به جبهه رساند و بعد از چند ماه حضور فعّال به مرخّصي آمد. كاملاً روحيات و حالاتش وراي اين عالم شده بود. يك روز شخصي به نام ميرآقا كه از همرزمان خسرو بود به خانة ما آمد و پس از معرفي و احوالپرسي ساعتي از حال وهواي جبهه با هم صحبت كردند. هنگام نماز ظهر شد. ناگهان ديدم، دوستِ خسرو پاي مصنوعي خود را كنار گذاشت و با لبخندي گفت: از دستِ اين مزاحم، راحت شدم. با ديدن آن صحنه، بسيار احساس شرم كردم كه ما در كنار چه انسانهاي والايي زندگي مي كنيم ولي از عظمت وجود و صلابت ايمانشان بي اطّلاعيم. خسرو كه حالات من و مادر را كاملاً زير نظر داشت، فرصت را مغتنم شمرد و براي اثبات هر چه بيشتر اهداف اين قشر جانباز و عاشق ولايت رو به ما كرد و گفت: نظام اسلامي، نظامي كامل و پوياست و باعث مي شود كه انسان در درون، تهذيب نفس نموده و سعادت اخروي را بر دنيا مقدّم بشمارد. اينان با خون مظلومِ مَرد تاريخ اسلام بيعت نمودند و من بر خود مي بالم كه در ركاب چنين مردان متواضع و بي ادّعا در دانشگاه جبهه درس مي آموزم.
پرسشنامه درباره شهيد
راوي : خانواده شهيد
جناب آقاي كيائي براي ما بفرمائيد كه شهيد عزيز درچه سالي متولد شد و در چه سالي به شهادت رسيد ؟
در سال 1346 متولد شد و در سال 1365 به شهادت رسيد و در گلزار شهدا واجارگاه به خاك سپرده شد.
از كدام ارگان اعزام شدند؟
سپاه ـ چون ايشان بسيجي بودند.
ميزان تحصيلات شهيد را بفرماييد؟
مهندسي برق ـ قدرت دانشگاه اميركبير تهران بودند.
دليل رفتن ايشان به جبهه چه بود؟
از دوره راهنمايي تصميم گرفتند به جبهه بروند با توجه به اينكه سنش نمي رسيد احتمالا در شناسنامه اش هم بايد دستي برده باشد.به هر حال از همان ايام به جبهه اعزام شد در همان ايام يكي از دوستانش اسير شد.و اين رفتنها تا موقع شهادتش ادامه يافت.همزمان با رفتن به جبهه در طول سال به درسش هم ميرسيد و ادامه ميداد
از اخلاق و رفتارش برايمان بگوييد چه در خانه و چه در بيرون؟
خيلي خوش برخورد بودند اهل كمك و ياري هم در خانه و هم در بيرون از خانه.در اجتماع هم از نظر اخلاق و رفتار خيلي زودجوش بود. هر كسي با وي نشست وبرخاستي داشت خيلي زود مجذوبش مي شد. صميميت خاصي ايجاد مي كرد از نظر اخلاق رفتار و برخورد,
از عبادتش برايمان بگوييد؟
واقعا نمونه بودند.برای راز و نيازش معمولا به مسجد مي آمدند. حالت عبادت كردنش ديگران را جلب مي كرد. بي توجه به ديگران همه نمازشان را مي خواندند و مي رفتند ولي ايشان را ميديدي كه راز و نياز خودش را مي كند آنطوري كه من خبر دارم اهل نماز شب هم بود.
خاطرتان هست كه ايشان چند مرتبه يا چند بار به جبهه رفتند؟
تعداد رفتنش معلوم نيست از سال سوم راهنمايي اش را شما حساب بكنيد از اوايل جنگ تا سال شهادتش.اواخر هم مسئول تخريب لشكر كربلا بودند كه فقط موقع عمليات تلفني مي رفتند تعداد رفتن و مدت زمانش بیش از اندازه بود.
ايشان مجروح هم شده بود؟
چندين بار مجروح هم شده بودند, حتي دو بار هم در بيمارستان بستري بود خبر نداده بود.
احتمال شهادت ايشان را ميداديد؟
بله در طي چند سال دوستان زيادي را از دست داده بود. حالت ناآرامي و فراغ كه چرا من نتوانستم به اين سعادت برسم داشته.خانواده هم خودش را آماده كرده بود كه ايشان به فيض شهادت مي رسد.
تا حال خوابي از ايشان ديده ايد؟
بيشتر مادر خدابيامرزش و آشنايان می دیدند.
در وصيت نامه اش به چه چيزهايي سفارش داده؟
اعتقاد به ولايت فقيه يك موردش بود.خدمت به مردم آنچه من دارم در اين راه خرج بشود.مسائل ديني و اخلاقي برایش مهم بود.
صفات ويژه اي اگر در شهيد هست برايمان بفرماييد
خوش برخوردي كه خيلي ها را زود جذب ميكرد.توانايي هاي علمي بیش از حد معمول بالا بودند كسي كه ديپلم رياضي گرفت و دانشگاه امير كبير هم پذيرفته شد.از جنبه خدمت به مردم ضعيف تا حد توانش كار مي كرد.به هر كاري دست مي زد از خودش استعداد هاي ويژه زيادي را نشان مي داد.حال علمي بود اخلاقي بود عبادي بود آموزشي بود.يا همان مسئول واحد تخريب هفده هجده سالش كه بيشتر نبود. يكي از فرماندهان و مسئولين سپاه در جلسه اي حاضر مي شود ايشان را با اين سن و سال كم مي بيند تعجب مي كند و مي پرسد اين نوجوان اينجا چه مي كند.و بعد مي گويد كه ايشان جزو مسئولين اصلي تخريب هستند.با اين سن كمش توانائيهاي خيلي بالايي از خود نشان داد.
وصيت نامه شهيد خسرو كيايي
“بسماللهالرحمنالرحیم”
با ایهاالذین آمنو مالکم اذا قیل لکم انفزوا فی سبیلالله انا قلتم الی الارض ارضیتم بالحیوهالدنیا فیالاخره الا قلیل الا تنفزوا و یعذبکم عذابا الیم و یستبدل قوما عندکم و لا تضروا شیئا والله علی کل شی قدیر (توبه 38 و 39)
ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیلالله یقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا فی التوریه و الانجیل و القرآن و من اوفی بعهد من الله فاستبشرو بیهکم الذی بایعتم به و ذالک هوالفوز العظیم….
یا من رحمته قریب من المحسنین و یا من کتابه تذکره المتقین و یا من یحبالصابرین و یا من یحبالتوابین یا رجائی عند مصیبتی و غیاثی کربتی و یا خیرالناصرین و یا من فی القیمه ملکه و یا من فی المیزان قضاوه یا من فی الجنه التوابه یا من فیالنار عقابه یا غفار یا ستار یا ساتر و یا ناصر و ای که بنام بلند پر شکوه و هیبتت سخن آغاز میکنم.
سلام علیکم: برای انسان است به گفته قرآن که وصیتی بر شما بازماندگان کنم و برای عمل به این حکم الهی خواستم مقداری با شما سخنة هر چند که به زبان نیکویم بلکه به قلم گفته باشم. الوصیه الوالدین و الاقربین بالعذوف حقا علی المتقین سوره بقره – ایه 180.
با سلام و درود به امام عصر والزمان ما مهدی (عج) و نایب برحقش رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران خمینی بتشکن و با سلام و درود بر تمامی شهیدان چه آنانکه رفتند و به لقاء پروردگارشان پیوستند و چه شهیدان زندهای که هنوز در کنارمان هستند و گواهان دلیل تاریخ و زمانند و بر اسرای این جنگ که در دست بعث کافر اسرند و با مقاومت و صبر خود، آهنین پتکی بر سر جنایتکاران همانند آمریکا و شوروی و انگلیس و فرانسه و اسرائیل میکوبند و با سلام بر تمامی امت شهید پرور حزبالله و ایران و جهان اسلام …
این کلمات الهی را آغازگر قرار دادم چون این بجا مانده از پیغمبر عزیز است و پیام خداوند جلجلاله و این را از باب ذکر گفتم که قرآن میفرماید: یا ایهالذین آمنوا ذکروا الله ذکراً کثیرا؛ ای کسانی که به خدا ایمان آوردهاید ذکر حق و یاد خدا را به دل و زبان بسیار کنید.
الان که کشور ما در حال جنگ با کفار است به نیروی جهادگر احتیاج دارد. امام امت حکم جهاد را داده هر چند موقع آن نرسیده که جهاد سراسری اعلام کنند روی سخنم با آنانی است که در این امر مهم سرباز میزنند. شما را ** شدهاید با داشتن بهانههای داشتن پدر و مادر، فرزند و برادر و خواهر و زن حفظ مال و منال خود از جهاد کناره میگیرید اما بدانید که راضی به چیزی که اهمیت آن بسیار ناچیز است شدهاید. لذات و رحمت و برکات اخروی را با لذات و دوست داشتنیهای زودگذر دنیوی مبادله کردهاید علاوه بر این شما نمیترسید از قهر و عذاب خداوندی؛ اوست که شما را آفرید و شما را دارای وسایل و جاه و مقام گردانید آیا شکرگزار نعمات او هستید؟ خداوند وعده داده که اگر شما به جهاد و یاری و نصرت دین حق بر نخیزید بدانید که قومی دیگر برای جهاد انتخاب خواهند شد. بسی بی سعادتی است که خداوند جایتان را با گروهی دیگر تعویض نماید و سپس شما را مورد عذاب خدایی قرار خواهید گرفت. شما چگونه به این امر راضی شدهاید؟ نکند پنداشتهاید که اینانیکه در این زمانه تا پای جان و تا نثار خون خویش می رزمند و از این انقلاب و رهبر اسلامی او دفاع میکنند، چیزی از آنها کم شده؟ این خیال باطلی بیش نیست و آیا میگویند که از این خوشیهای دنیوی استفادهای نمیبرند که: ( جزاء بما کانوا یعلمون لا یسمعون فیما لغوا تاثیماً الا قلیلا سلاما و اصحاب الیمین فی سدر مخصود و طلعالمنفود و ظل الممدود و ماء مکسوب و فاکههًْ کثیرهًْ لا مقطوعهًْ و لا ممنوعهًْ و فرش مرفوعهًْ انا هن انشاء فجهلنا هن ابکارا اعربا اقربا لاصحاب الیمین ثلهًْ من الاولین و ثلهًْ من الاخرین (واقعه 23 الی40)
این نعمت الهی و پاداش اعمال آن بهشتیان است که آنجا هیچ حرفی لغو و بیهوده نشنوند و به بر یکدیگر گناهی بزنند. و هیچ چیز جز سلام و تحیت و احترام نگویند و نشنوند و ام راستان و اصحاب یمین چه خوش روزگارند در سایه درختان سدر پر میوه بی خار و درختان پر برگ سایهدار، در سایه بلند درختان و در طرف نهر آبهای زلال جاری و میوههای بسیار که هیچوقت منقطع نشوند و هیچکس بهشتیان را از آن میوهها منع نکند و فرشهای پر بها (با فرش و زنان زیبا) که آنها را در کمال حسن زیبایی بیافریدهایم همیشه آن زنان را باکره گردانیدیم و شوهر دوست جوانان همسالان هم، این نعمتهای بهشتی مخصوص اصحاب یمین است که جمعی از پیشینیان و جمعی از امت رسول آخرالزمان هستند.
مگر شیعه علی(ع) نیستیم باید به سخنان و نصایح او جامة عمل بپوشانیم. روزی از روزها شخصی بر حضرت وارد شد. دید زندگی حضرت علی(ع) نامرتب و خیلی مختصر است. گفت: یاعلی(ع) شما خلیفه مسلمین هستید. این چه وضعی است. فرمود: عاقل در ملک عاریه تأسیس اساس نمیکند. ما هرچه داریم برای بعد فرستادیم. جایی که عاریه است، اهمیت دادنش خلاف عقل است. این حکایت را از آن جهت نقل کردم که هنوز در فکر ساختن کاخها و جمع و جور کردن ظواهر زندگی دنیوی در این دنیای فانی میباشند. برای اینکه مطلب روشنتر بشود قال صادق(ع): رأس کل خطیئه حب الدنیا. امام صادق(ع) میفرماید: ریشه و سر هر خطا و اشتباه دوستی دنیاست. سخنم این است اینقدر دنیا دوست نباشید. البته باید ناگفته نماند که این از آن دنیایی است که فقط حرص و آز و شهوت و پول و مال و دیگر چیزها در آن ملاک باشد نه آن دنیایی که در آن زندگی میکنی اگر زیستنت بهر هدایت و انفاق و اداء فرایض و عبادات و خلاصه لله باشد این تنها دنیا دوستی نیست بلکه آخرت دوستی است. شمایی که در دادن خرجهای زندگی شاید بیشتر خرجهایتان برای تجملات و غیره است. کمی به خود آیید. آنقدر معصیت و برای دادن خمس و زکوهًْ و نفقه کوتاهی نکنید(به روزی که دلبندی به دنیا- بدان که آخر روز نماند چیزی جز آه)
انشاءالله خدا یاریتان کند و کمتر دنبال حب نفس کشیده شوید، این راه وسوسه شیطان است ببینید این راه را.
ای کسانی که جنگ را وقتی که خداوند عطا فرمود و این موهبت الهی را در جلویمان قرار داد گفتید که آن خانمانسوز است و غیره آیا تا به حال به فکر افتادهاید که خود کارها و اعمال و گناهانی مرتکب میشوید که علاوه بر خانههای دنیوی بلکه منزلگاه اخرویتان را نیز به آتش شعلهور مبدل میکنید. چرا به درگه حقتعالی رو نمیآورید و به آن توجه نمیکنید و به سوی او باز نمیگردید و مگر شما همانهایی نیستید که وقتی مصیبتی به شما روی آورد خدا خواسته و وقتی خوشی به شما روی آورد اصلاً یادی از خدا نمینمایید این بیانگر چیست؟! آیا به دانایی خداوند شک دارید؟ این موهبتهای الهی است که نصیبتان گردیده چرا کفران نعمت میکنید؟ شما ظاهر را مینگرید و آن خدایی که ما را آفریده به تمامی ابعاد مینگرد و به رحمت واسعهاش بندهاش را به راه راست هدایت میکند. این ناشکری، کفر نعمات خداوند را به دنبال دارد. برای عواقب آن به قرآن رجوع میکنیم.
فاذکرونی اذکرکم واشکرولی و لاتکفرون (پس یاد کنید مرا و یاد کنم شما را و به من کفر نورزید). و ادامه مطلب در آیه دیگری میفرماید: ذلکَ جَزیْناهُم بِما کَفروا هَل نجازی الالکفور (این را پاداشتان دادیم بدان چه کفر ورزید و آیا کیفر همی دهیم جز به کفر ورزنده؟) همانطوری که مینگرید قرآن مجید تکرار بر این مسئله دارد که کفران نعمت نکنید و کفر نورزید به خداوند متعال که همانا اینان هستند که به کیفر خواهند رسید. بیایید از این مزرعه پر قوتی که خداوند در اختیارمان گذاشته استفاده کامل ببریم. مزرعهای که هر موقع بذری در آن رشد کرده و محصول میدهد آن دنیا خداوند از ما جواب میخواهد در نظر بیاورید در آن لحظهای که پردهها درافتد و همهچیز از مستوریت خویش خارج گردد، لحظه موعود است. قیامت روزی که تمامی بیاعتناییهای ما و دیگر اعمال ما مخصوصاً در مورد قوانین اسلام بررسی شده و کیفر بر این تعیین میگردد. این همه بیاحترامی و بیحرمتی و بیدقتی در حفظ قرآن و نگهداری قرآن و دیگر اعمال است که ما را علاوه بر تحمل رنج الهی از همه مهمتر سرافکنده در پیش رسول خدا و ائمه هدی و دیگر مؤمنین و شهداء و صلحاء خواهد کرد.
حال باید تا موقعی که وقت است حسرت آن لحظه خورده خدای کند مأمور در رحمت و عفو او قرار گرفته و بخشوده شویم. وگرنه وای به حال ما. چگونه است که نقل قولی از شهید دستغیب کنم: چیزی که باید گفته شود این است که هرچیز قلبی دارد، مثلاً قلب قرآن یس است. و قلب عالم وجود محمد(ص) و قلب زمین محور آن است. قلب این ملت امامش و اما قلب متحرک و محرک و قدرت نهال اسلام و انقلاب شهید است. این نیز همانند تمامی قلبها وابستگیهای مستقیم با عالم موجودی خود دارند و هرگاه این قلب که محرک وابسته به انقلاب که همانند شهادت شهید است، قطع و جدا گردد، انقلاب و در نتیجه اسلام که احتیاج به رشد و تحرک دارد باز ایستاده و از کار خواهد افتاد و بر این مدعا دلیلی واضحتر از تاریخ نیست که از شروع هدایت الهی و آمدن هداهًْمهدیین همه وقت و همه گاه شهادت بوده و تا به دین اسلام که رسیده بود و هنوز هم هست و کماکان ادامه دهندگان راه هابیلها و حبیب نجارها و حسین و دیگر ائمه طاهرین و یاران حسین زمان و دیگر شهدا گام بر این عرصه وجودی میگذارند. باشد تا ما نیز در هرچه بیشتر موفق در گام نهادن در این راه پرمخاطره باشیم. انشاءالله که خداوند ما را در کنف حمایت خود قرار داده و این العفوهایمان را مورد قبول درگه بینیاز و قهارش قرار دهد. مسئلهای که باید متذکر بشوم این میباشد که ما جنگمان تنها خلاصه در همین چند روز و چند ماه و چند سال جنگ با صدام نمیگردد. ما آنقدر خواهیم جنگید که اسرائیل را از ریشه برکنده و تا حکومت امام عصرمان مهدی موعود(عج) عالمگستر گردد.
ای خواهرانم، آنچنان محجوب و عفیف باشید که آن صلابت و عظمت زنان پاکی چون فاطمة اطهر (سلاماللهعلیها) را زنده کنید.
وصيت نامه شهيد خسرو كيايي2
يا فاطمه زهرا ادركني
بنام خدا و با سلام با امام زمان (عج) و با درود به رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران حضرت امام روحي فدا و درود به روان پاك تمامي شهيدان در طول تاريخ از هابيل تا حسين از حسين تا حسينيان زمان ما چون بهشتي ها كريمي و ديگر شهيدان قهرمان وصيت نامه خود را شروع مي كنم برادران ـ عزيزان ـ پدرم و مادرم ـ همه شما را به تقوا سفارش مي كنم كه سرچشمه همه خوبي هاست عزيزان مرا ان قلم نيست كه چون رزمندگان عاري صحنه پيكار مي توانم قلم زده و آنچه در دل دارم به صفحه كاغذ انتقال دهم همينقدر عرض مي كنم كه اميد دارم كه همه شما عزيزان براي من دعا كنيد كه خدا شهادت مرا قبول كند چرا كه تنها با اين راه تمامي گناهانم ميريزد و با آبرو به نزد پروردگارم مي روم در غيراین صورت واي به حالم پدرم مادرم , برادرم , خواهرانم , بر مصيبت صبر كنيد كه خدا به صابرين اجر عظيم وعده داده است پدرم , مادرم , زحمات شما بيش از آن است كه بتوانم از عهده شكر شما بدر آيم انشاا… مرا حلال كنيد و برايم دعا كنيد برادرم خط انقلاب خط امام خط اسلام را كه همه يك خط است دنبال كن كه سعادت واقعي در همين خط است خواهرانم حجاب و عفت بهشتي را خيلي دوست داشتم ولي افسوس و صد افسوس كه نتوانستم روهرو خوبي باشم به كريمي اعتقاد داشتم و او هم به لقاء الله پيوست گويا که عمر تمامي راد مردان تاريخ اسلامي مي بايست با شهادت ختم گردد.
دوستان عزيزم رعايت حدود اسلام ـ ادب اخلاق خوب ـ رعايت حال پدر و مادر و خانواده را به شما سفارش مي كنم از عهدة هيچ كدام از اينها بر نيامدم اميدوارم كه بشما برآيد.


