سی و هشتمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید علی یغمائی گرامی باد
سی و هشتمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید علی یغمائی گرامی باد
شهید یغمایی، مهرماه سال 1335 در روستای شفیع آباد بردسکن در خانواده ای مذهبی متولد شد. از همان ابتدا علاقه اش به ائمه اطهار (ع) مثال زدنی بود. حضور فعالش در تعزیه ی امام حسین (ع) گواه این مدعاست. در 12 سالگی پدرش را از دست دادحضور فعالش در تعزیه هنوز در حافظه ها زنده است. به همین خاطر قصد ترک تحصیل داشت، معلمانش با توجه به استعدادش، مانع تصمیمش شدند. با اخذ دیپلم از دانشسرای مقدماتی قوچان، به عنوان سپاهی دانش، راهی روستاها شد. در دوران انقلاب چندین بار توسط ساواک دستگیر شد.بعد پیروزی انقلاب به عنوان مسئول امور تربیتی بردسکن مشغول خدمت شد. با آغازجنگ تحمیلی در کسوت بسیجی، به جبهه رفت و طی سه سال حضور فعال در مسئولیت های متعددی به انجام وظیفه پرداخت. سرانجام در عملیات والفجر یک در فروردین سال 1362 در حالی که مسئولیت گروه تخریب لشگر پنج نصر را برعهده داشت، با تیر مستقیم دشمن در منطقه فکه تپه 135 به شهادت رسید. پیکر پاکش را سالها بعد، پس از تشییع باشکوه، در جوار آرامگاه شهید مدرس کاشمر به خاک سپردند.
24 فروردین سالروز شهادت سردار معلم شهید علی یغمایی
پنجره رو به زندگی یک ققنوس
سلام.در سومین مطلب ستون سروقامتان دو هفته نامه سرو کاشمر یاد و خاطره شهید علی یغمایی را پاس داشتیم:
گزارش یک دیدار: توفیق رفیق افتاد و رفتیم دیدن مادر غیرتمند شهید علی یغمایی. با لبخندی ملیح به استقبالمان آمد. مثل همیشه با مهربانی دعایمان کرد. کنارمان نشست و روزگار را مرور کرد. دستمان را گرفت و به اون دوردورای تاریخ برد. از کودکی اش گفت. از سختی های که کشیده بود. از شهید علی گفت.از بزرگی شهید گفت. گفت که علی ستاره ای بود که خوش درخشید و شمع محفل بود و عزیز بود.دورتادور اتاق را با عکس های علی آذین شده بودند. مادر شهید تاکید داشت که هر روز شمیم حضور علی را حس می کند.دلش برای جلسات دعای سال های نچندان دور تنگ شده بود. جویای احوالات دوستان بود. با حافظه کم نظیرش احوال اطرافیان می پرسید. با زیرکی در لابلای حرف هایش نصیحتمان می کرد. در نصیحت هایش ردپای علی دیده می شد.
هر از گاه با بیماری هایی دست و پنجه نرم می کند ولی صبور است. توکلش ستودنی است. از فرد یا افراد و طیف و جریانی طلب ندارد و به عنوان مادر شهید برای خود و خانواده اش مطالبه ای را متصور نیست. در میان فرزندان و اطرافیانش سوای شهید علی چند رزمنده و جانباز و شهید دیگر هم دیده می شود. او معتقد است که در جایگاه یک مادر با خدای خودش معامله کرده است. برای همه آرزوی موفقیت دارد.مادران شهداء در سینه خاطرات فراوانی از عزیزان سفرکرده شان دارند. تا هستند باید این محفوظات ضبط شود و بر تن کاغذ بنشینند و یادگاری برای آیندگان شوند تا بدانند نسل حاضر در 8 سال دفاع مقدس چگونه نسلی بودند.نسل های آتی باید بفهمند که این جنگ تنها جنگی در تاریه معاصر بود که بخشی از کشور از مام وطن جدا نشد. مادر شهید علی یغمایی با حافظه مثال زدنی که دارد می تواند واگویه های خاص و ویژه ای از معلم و سردار شهید علی یغمایی داشته باشد . امید اطرافیان این مادر دردمند و بزرگوار این واگویه ها را در غفلت احتمالی مراکز مربوطه ضبط و ثبت بکنند.
و اما تو مادرم: شهید علی در وصیت نامه اش خطاب به مادر می نویسد:«… و اما تو مادرم ، چيزي ندارم كه به جاي زحمات و مشقات عمر گرانبهايت كه صرفم نموده اي به پايت بريزم جز عرض سلامي ، و از گريه نمودن منعت نمي كنم لكن به سوالم پاسخ ده كه چگونه فرزندي را از خداوند مي خواستي؟ آيا اينكه امانت خداوند را به او برگرداندي و هديه ناچيزي به انقلاب اسلامي تقديم نمودي خوشحال نيستي؟ پس شكرگزار باش خداوند را بخاطر پذيرش هديه ات و صابر باش كه خداوند صابران را دوست مي دارد.گريه كن ، اما زهرا وار ، گريه كن اما بر شهيدان اسلام و بر سالار شهيدان ، امام حسين (ع) كه چنين گريه اي نزد خداوند عبادت است…»
فقط به خاطر مادر: «هميشه تا نيمههاي شب مشغول كار بود. بيشتر اوقات، وقتي به خانه برميگشت، همه خوابيده بودند. اگر برق خانه خاموش بود، در نميزد و همان بيرون منزل، داخل ماشين ميخوابيد. چندين بار اتفاق افتاده بود كه مادرش صبح زود كه براي آب و جارو دم در آمده بود، ديده بود علي آقا بدون پتو و در هواي سرد صبحهاي مناطق كويري، داخل ماشين گوشهاي كز كرده و خوابيده. مادرش بسيار ناراحت ميشد. ميدانست عليآقا به خاطر او، نيمه شب در خانه را باز نكرده يا زنگ در را به صدا در نياورده است. در برابر نگاه پر مهر و اعتراض مادر ميگفت:مادرجان!چرا شما را بيدار كنم؟ من آخر شب اومدم و شرمنده ميشم اگه شما به خاطر من از خواب بيدار شين. برا همين اين جا ميخوابم و در نميزنم.»
گذری کوتاه بر زندگی شهید: شهید یغمایی، مهرماه سال 1335 در روستای شفیع آباد در خانواده ای مذهبی متولد شد. حضور فعالش در تعزیه هنوز در حافظه ها زنده است. در 12 سالگی پدرش را از دست داد. به همین خاطر قصد ترک تحصیل داشت، معلمانش با توجه به استعدادش، مانع تصمیمش شدند. با اخذ دیپلم از دانشسرای مقدماتی قوچان، به عنوان سپاهی دانش، راهی روستاها شد. در دوران انقلاب چندین بار توسط ساواک دستگیر شد.بعد پیروزی انقلاب به عنوان مسئول امور تربیتی بردسکن مشغول خدمت شد. با آغازجنگ تحمیلی در کسوت بسیجی، به جبهه رفت و طی سه سال حضور فعال در مسئولیت های متعددی به انجام وظیفه پرداخت. سرانجام در عملیات والفجر یک در فروردین سال 1362 در حالی که مسئولیت گروه تخریب لشگر پنج نصر را برعهده داشت، با تیر مستقیم دشمن در منطقه فکه تپه 135 به شهادت رسید. پیکر پاکش را سالها بعد، پس از تشییع باشکوه، در جوار آرامگاه شهید مدرس کاشمر به خاک سپردند.
تاکید شهید برجهاد علمی : در وصیت نامه اش می خوانیم:«… بر برادران دانش آموز ، بالاخص برادران انجمن هاي اسلامي است كه با الهام از امام امت كه نياز بوجود متخصصين مؤمن را گوشزد نموده اند در مرحله اول درس را به عنوان يك تكليف بخوانند وبدانند راه استقلال فرهنگي كه به فرمايش امام شرط اول استقلال است ، بسته به جديت در جهت الهي نمودن مراكز آموزشي ، بالاخص داشگاه ها تحقق پذير است و اين با ادامه تحصيل شما برادران انجام شدني است تا انشاءالله در آينده ، نه تنها نياز به وجود استاد دانشگاه در داخل، كه در خارج از مرزها و كشورهاي ديگر اسلامي را بتوان مرتفع نمود و با نشر فرهنگ اسلامي ، وحدت فرهنگي امت اسلامي را محقق گرداند »
سردار شهید علی یغمائی
نام پدر: عبدالحسین
محل تولد: کاشمر
تاریخ تولد: 8/7/1335
تحصیلات:فوق دیپلم
شغل:معلم وضعیت
تاهل:مجرد
مسئولیت:مسئول محورتخریب
عضویت:بسیج
محل شهادت:فکه تپه 135
عملیات شهادت:والفجریک
تاریخ شهادت:24/1/1362
مدت حضور در جبهه:3سال
سن هنگام شهادت:27سال
گلزار:آرامگاه شهید مدرس کاشمر
بسم رب الشهداء والصديقين سپاس وستايش خداوندي را كه هستيم از اوست؛ بود و نبودم به دست اوست ، حركتم از اوست , مرادم , معبودم , معشوقم , ربم , مربيم , معلمم اوست, همه چيزم اوست ؛ من نيستم و تنها اوست. او كه عابدانش را معبود احمداست و عاشقانش را معشوق اكمل ، شايسته عبادتست و زيبايي و كمال مطلق.درود لانهايت پيامبران الهي را ، بالاخص خاتم النبيين ، پيامبر امي اسلام ، حضرت محمدبن عبدالله و ائمه معصومين اجماعا”، الي امام زماننا حجت الله الاعظم حضرت مهدی ارواحنا له الفدا و نايب بر حق و بزرگوارش ، رهبر كبير انقلاب اسلامي و اتباع وي لحضا افاضه فيض الهي نويد بخش آينده اي است بس افتخار آميز، براي جهان اسلام ، سعادت و آزادي جهت مستضعفان جهان و انسانهاي در بند ددان جاهل انسان نما و مستكبرين و مستبدين و استعمارگران چپ و راست و هر چه خود كامه ، به رهبري قائد اعظم و ميزان عدالت ، امام خميني و از اين رهگذر سعادتمند آنان كه راه امام را بر گزيدند و در راه تحقق هدف والاي وي از بذل مال و جان دريغ ننموده اند و به دنبال احدالحسنيين (يا شهادت يا پيروزي) در اين جرگه گام نهادند.
سپاس بي حد خداوند را كه نهايت لطف و كرمش را شامل حال اين بنده خويش نمود و افتخار نبرد در ركاب حضرت مهدي (عج) فرمانده حقيقی جبهه هاي حق عليه باطل را همراه با افتخار شهادت نسيبم فرمود. طلب غفران از وي و دعاي خير از امتمان و مؤمنين دارم . و اما خدا را به شهادت مي گيرم كه آنچه را به عنوان پيام در اين نوشتار عرضه مي دارم احساس فريضه و تكليف است تا راه خويش و هدف خويش و همه رزمندگان همسنگرم را اعلام نمايم كه : مكتب ما مكتب امام حسين (ع) و راه ما راه نايب بر حق امام زمان (عج) امام خميني ، حسين زمان ماست ، اطاعت از او امرش را فريضه مي دانيم و جان را در راه اهدافش يعني (نشان دادن چهره اسلام حقيقي كه پس از رحلت رسول اكرم (ص)وارونه اش جلوه داده اند و برخورد مكتبي با جهان و ايجاد حكومت جهاني اسلام)نثار مي نماييم ، چرا كه اطاعت از او امر امام خميني ، سعادت ابدي و تعلل در آن ضعف ايمان و سر پيچي از آن خذلان و خسران است .
و برامت اسلامي بالاخص فرهنگيان است ؛ كه وارسته از اسارت فرهنگ انحرافي اعم از شرقي و غربي ، اسلام را در كلام ، حركت ، زندگي و شيوه اين ولي فقيه جستجو و با معرفت به خط امام كه عين حقيقت است درتربیت الهي فرزندان و دانش آموزان ، اين سرمايه عظيم و پر ارج كشور اسلاميمان مجّدانه فعاليت نمايند كه در اين صورت نصرت خداوند شامل حالشان و رحمتش عامل موفقيت و موفقيتشان عزت بخش خواهد بود و هر جه جز اين را نه جامعه اسلامي پذيرش خواهد داشت و نه دانش آموزان كه دانش آموزان انقلابي امروز مملكت پرورده فرهنگ نورند و در فضاي عطر آگين فرهنگ اسلامي رشد نموده اندوهمكاران فرهنگي در صورتي موفقند كه عشق به خدا و اسلام را امام وار بر زندگي شان حاكم نمايند و آگاه باشند كه تنها راه نجات اطاعت از امام است . و بقول حافظ عليه الرحمه : قطع اين مرحله بي همرهي خضر مكن ظلمات است بترس از خطر گمراهي و بر برادران دانش آموز ، بالاخص برادران انجمن هاي اسلامي است كه با الهام از امام امت كه نياز بوجود متخصصين مؤمن را گوش زد نموده اند در مرحله اول درس را به عنوان يك تكليف بخوانند وبدانند راه استقلال فرهنگي كه به فرمايش امام شرط اول استقلال است ، بسته به جديت در جهت الهي نمودن مراكز آموزشي ، بالاخص داشگاهها تحقق پذير است و اين با ادامه تحصيل شما برادران انجام شدني است تا انشالله در آينده ، نه تنها نياز به وجود استاد دانشكاه در داخل، كه در خارج از مرزها و كشورهاي ديگر اسلامي را بتوان مرتفع نمود و با نشر فرهنگ اسلامي ، وحدت فرهنگي امت اسلامي را محقق گرداند.البته درس نبايد مانع انجام تبليغات اسلامي و حضور در جبهه هاي حق و عدالت، عليه ظلم و فساد گردد ، چرا كه مسئوليت فرد فرد شما انجام مجموع اين اعمال است موفقيت شما دانش آموزان را در اين راه از خداوند خواهانم .
و اما تو مادرم ، چيزي ندارم كه به جاي زحمات و مشقات عمر گرانبهايت كه صرفم نموده اي به پايت بريزم جز عرض سلامي ، و از گريه نمودن منعت نمي كنم لكن به سوالم پاسخ ده كه چگونه فرزندي را از خداوند مي خواستي؟ آيا اينكه امانت خداوند را به او برگرداندي و هديه ناچيزي به انقلاب اسلامي تقديم نمودي خوشحال نيستي؟ پس شكرگزار باش خداوند را بخاطر پذيرش هديه ات و صابر باش كه خداوند صابران را دوست مي دارد.گريه كن ، اما زهرا وار ، گريه كن اما بر شهيدان اسلام و بر سالار شهيدان ، امام حسين (ع) كه چنين گريه اي نزد خداوند عبادت است . خدمت جميع اقوام و دوستان مؤمن سلام دارم. موجودي ناچيزي دارم ، مدت دو ماه روزه و تا ده هزار تومان كه احتياطا”نمازقرض دارم برايم بخوانيد و آنچه باقي مي ماند در اختيار مادرم است تا صرف تحصيل برادران و مايحتاج زندگي كند. به اميد پيروزي بر جميع كفر در همه اعصار و ازمنه و همه سرزمينها . خداوند حافظتان باد علي يغمايي
اُورکت سپاه
شهید علی یغمایی
میخواستم بروم جبهه. علی آقا اُورکتی خرید و هنگام اعزام تنم کردم. شب عملیّات، مجروح شدم و اُورکت هم پاره پاره شد. امدادگران آن را از تنم بیرون آوردند. و چون هوا سرد بود، اُورکتی دیگر تنم کردند. زمانی که به شهرستان برگشتم، برادرم متوجّه تغییر اُورکت شد.
- »ببخشید! چرا رنگ اُورکت شما تغییر کرده؟»
- »تو عملیّات، تکه تکه شد و مجبور شدم اُورکت دیگری بپوشم.»
- »خب! حالا استراحت کن، بعد برو سپاه اُورکت را تحویل بده!»
- «آخر برای چی؟ چرا؟ این اُورکت را تو منطقه به من دادند.»
- «همه، از اینجا برای منطقه چیزی میفرستند، حالا شما از آنجا چیزی برمیداری و میآوری اینجا؟ تو اگر اُورکت میخواهی، خودم برایت میخرم، زود برو آن را تحویل بده.» قرار نیست که از زمین به آسمان ببارد!
تقوای مالی، شهید علی یغمایی، ص ۵۶٫