سی و ششمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید علی اکبر جوادی گرامی باد
سی و ششمین سالگرد شهادت تخریبچی شهید علی اکبر جوادی گرامی باد
مروری بر زندگی و وصیت نامه شهید علیاکبر جوادی
وصیت نامه
شهید «علیاکبر جوادی» در فرازی از وصیتنامه خود مینویسد: انقلاب اسلامی یک حُسن بسیار خوبی دارد و آن اینکه مانند سیلی است خروشان که میرود بسوی اللّه و هر نیرویی در این جریان است با این جریان میرود.
شهید جوادی: انقلاب ما مانند سیلی است که به سمت اللّه میرود
سردار شهید «علیاکبر جوادی» از فرماندهان لشکر همیشه پیروز عاشورا در سال 1344 در تبریز به دنیا آمد. وی به دلیل پرورش یافتن در خانوادهای مومن و انقلابی، به جمع پیروان حضرت امام خمینی (ره) پیوست و پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای پیشرفت کشور تلاش وافری داشت.
در اواخر سال 1359 زمانی با تجاوز رژیم بعثی به کشور جوانان انقلابی خود را برای دفاع آماده میکردند او نیز با آموزش چند ماهه توانست در قالب بسیجی به جبهه اعزام شود.
توانایی، هوش بالا، تعهد و تخصص منحصر به فرد « علیاکبر جوادی» او را در همان اوایل جنگ به مهره اصلی لشکر عاشورا تبدیل کرده بود به طوری که در سن 18 سالگی توانست به فرماندهی گردان تخریب لشکر عاشورا منصوب شود.
اخلاص، تقوا و معنویت شهید جوادی از یک سو و تدبیر و تخصص او در فرماندهی جنگ او را در زمره فرماندهان سطح اول جنگ قرار داده بود و در لشکر عاشورا به عنوان فردی کلیدی از او یاد میشد.
سادگی شهید جوادی به نوعی بود که در ایام مرخصی با وجود اینکه در جبهه ها اسم و رسمی برای خود داشت، اما در جمع دوستان و خانواده خود را نیرویی عادی معرفی میکرد و از رشادت های فرماندهان برایشان نقل میکرد.
این شهید گرانقدر پس از 4 سال رشادت و جانفشانی در جبهه های حق سرانجام در سال 1363 و در عملیات «بدر» پس از جنگی تمام عیار توسط بمباران هواپیماهای دشمن به دیدار معبود خود شتافت و پیکر پاک و منورش پس از انتقال به تبریز در گلزار شهدای وادی رحمت تبریز به خاک سپرده شد.
شهید «علیاکبر جوادی» در فرازی از وصیت نامه خود مینویسد: وقتی بدن پاره پاره مرا آوردند وصیّت می کنم که لباسهای رزمم را از بدنم جدا نکنید و آنها را همان طور که خون آلود است با من در قبر بگذارید زیرا می خواهم همانطور که بدنم خونی است در نزد خدا با همان لباسها بروم که خدا آنها را ارزش مینهد. پس مرا با همان لباسها در وادی رحمت یا در صورت امکان در بهشت زهرا دفن نمائید.
درست است که این دنیا شیرین است و زندگی در این دنیا لذت بخش، ولی حتماً این را می دانم که خداوند دنیا را محل امتحان قرار داده، درست است که من از میان شما می روم ولی هدفم که همان آیه مبارکه «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا» است و تمام شتافتگان بسوی اللّه این هدف را دارند و در راه اسلام برای به ثمر رسیدن این قول الهی هر مسلمانی باید بجنگد.
بنظر من برای آنکه بتوانید برای این انقلاب تداوم بدهید و این انقلاب در یکجا نمانده تا نسل آینده نیز از پیروزیهای این قیام بهرهمند شوند، باید سعی نمائید که اول در خود زمینه آگاه شدن را ایجاد کنید و خود را کم کم به مسائل اسلامی که شدیداً نیاز است آگاه سازید زیرا انقلاب، اسلامی است و ما باید درباره اسلام مطالبی بدانیم.
این انقلاب ما یک حُسن بسیار خوبی دارد و آن اینکه مانند سیلی است خروشان که میرود بسوی اللّه و هر نیرویی تا در این جریان است با این جریان میرود، ولی موقعی که بخواهد کوچکترین مقاومتی در مقابل این جریان انجام بدهد فوراً این سیل او را خفه کرده و بدور میاندازد.
روایت سردار پورجمشیدیان از سردارشهید علی اکبر جوادی …
در سن ۱۷-۱۸ سالگی فرمانده یک گردان تخریب است که به بزرگی و توانمندی لشکر عاشورا، و تا چه حد خود را به توان مدیریتی، رهبری و فرماندهی رسانده است. که فرماندهی مثل شهید مهدی باکری اطمینان می کند و یکی از سخت ترین پست ها و مسئولیت های فرماندهی جنگ را در لشکر مقدس عاشورا واگذار می کند به شهید اکبر جوادی، تخریب در صخنه دفاع مقدس، یکی از حساس ترین واحدها و گردان های ما بود که جوانان خاصی و با ویژگی های خاصی می آمدند، یعنی انتخاب می شدند، کسانی را می آوردند به گردان تخریب که این ها ضمن این که رزمنده و بسیجی بودند یک ویژگی خاصی هم داشتند. مثلاً از نظر شجاعت از بقیه شجاع تر بودند، از نظر معنویت دارای معنویت بیشتری بودند، حالا اگر بخواهیم فرمانده این جمع را مشخص کنیم یقیقاً این فرد باید از یک ویژگی های خاصی در بین فرمانده هان جنگ لشکر مقدس عاشورا برخوردار باشد، شهید علی اکبر جوادی دارای چنین ویژگی هایی است که در سن ۱۶-۱۷ سالگی توانسته اطمینان فرمانده بزرگی مثل شهید آقا مهدی باکری را جلب کند تا حساس ترین مسئولیت های لشکر مقدس عاشورا را به ایشان واگذار کند.
شجاعت در عمل، یعنی در صحنه نبرد شجاع، دلسوز برای رزمنده ها، برای حتی فرماندهان، جالب است برای شما بگویم خود بنده و تعداد قابل توجهی از فرماندهان دفاع مقدس که در خدمت عزیزان بودیم از نظر سنی شاید از علی اکبر بزرگ تر بودیم اما واقعاً هر جا من احساس می کردم نیاز است که مرا راهنمایی بکنند و نیاز به راهنمایی دارم، نیاز به کمک دارم، شاید از اولین کسانی که به ذهنم می رسید می رفتم سراغ علی اکبر و مشاوره می گرفتم…