سیرتحول و توسعه موانع و میادین مین عراق
در طول جنگ تحمیلی علیه ایران
به روایت زنده یاد
شهید علی عاصمی
مسئول تخریب قرارگاه نجف در زمان ارائه
محل ارائه: آموزشگاه فرماندهی سپاه (دافوس)
درکلاس درس رزم مین، دوره اول دافوس
سال 1364
پیاده شده و ویرایش تحت نظر عباس طاهری
بهار 1392

فاصلهی معابر و مشکل الحاق
در عملیات طریقالقدس، فاصله معابرخیلی به هم نزدیک بود و الحاق گردانها خیلی جالب شکل میگرفت. هرکدام از گردانها از معابر خودشان عبور کرده و از پشت مواضع دشمن، الحاق را انجام میدادند و ضمن پاکسازی به پیش میرفتند. اما اگر دشمن در آن عملیات از موانع عمیق استفاده میکرد در آن صورت ما مجبور بودیم در فاصله هر دوکیلومتر سه تا معبرایجاد کنیم. یا در هر دو کیلومتر از یک معبر استفاده کنیم. که در این حالت، فاصلهی گردانها برای ایجاد الحاق زیاد میشد وانجام پاکسازی کامل نیز با مشکل مواجه می شد .
از همین روی دشمن با توجه به تجربیات قبلی برای رفع نقاط ضعف دفاعی خود، علاوه بر عمیقتر کردن موانع، در پشت خاکریزهای خود نیزسنگرهای حفرهروباه ایجاد کرده بود. فرماندهان ارتش بعثی، به سربازانشان دستور داده بودند تا مقاومت کنند.وقتی رزمندگان ما به زیر خاکریز اصلی رسیده بودند، برخلاف عملیاتهای قبلی دشمن هنوز در داخل سنگرهای واقع در بالای خاکریزها مانده بود. در حالی که در گذشته در این شرایط و با شروع آتش رزمندگان همگی پا به فرار میگذاشتند. علت فرارشان هم این بود که جایی برای مقاومت نداشتند و تنها پشت سرشان موانع متعددی احداث کرده بودند و خاکریزی هم برای مقاومت نداشتند.
ولی در این عملیات پشت سرش یک خاکریزی داشت که تا فاصله پانزده متری چیز دیگری نداشت. اما در واقع درآن محل سنگرهای حفرهروباه متعددی بناکرده بود. درآخرین لحظهی مقاومت دشمن و نزدیک صبح، آن هنگام که نیروهای ما موفق به شکستن خطوط دفاعی شدند، سربازان عراقی سنگرهای خود در بالای خاکریز را رها کرده وبه داخل سنگرهای حفرهروباه رفتند و بدون اینکه شلیک کنند در آن پنهان شدند. در این هنگام قوای ما از معابر عبور کردند.
اما به خاطر فاصله زیاد بین دو گردان الحاق صورت نگرفت و پاکسازی درست انجام نشد. بچههای رزمنده وقتی دیدند از سوی هیچ سنگری شلیک نمیشود، دیگر به سمت سنگرها نرفتند و با گشوده دیدن راه، از خاکریزها بالا رفته واز سوی دیگر سرازیر شدند. در حالیکه درون سنگرهای حفره روباه از نفرات دشمن، به همراه مهمات آرپی جی، جعبههای فشنگ و سلاحهای تیربار پر بود. سپس هنگامی که آسمان کمی روشن شد، سربازان مخفی شدهی عراقی از درون سنگرهای حفره روباه شروع به تیراندازی به سمت رزمندگانی کردند که بر روی دشت هموار حرکت میکردند و همینطور به سمت تانکهایی که در حال عبور از موانع دشمن بودند. در حالیکه اگر موفق میشدیم شب هنگام از مانع دشمن عبورکرده و خودمان را بالای سر دشمن میرساندیم به راحتی تسلیم میشدند.
واقعیت این بود که آنها تحرکات ما را کانالیزه کرده بودند و چون ما مجبوربه استفاده از تنها یک معبر بودیم،آنها آتش تمام سلاحهای خود اعم از توپخانه، خمپارهاندازها وتیربارهای سبک وسنگینشان را بر روی همان یک معبر متمرکز کردند ودر همین حالت اگر یک معبر مسدود میشد به این مفهوم بود که تنها راه تدارکاتی ما برای انتقال مجروحین و حمل مهمات قطع میشد . درحالیکه اگر ما برای عبور گردانهایمان از چهار معبر استفاده میکردیم آنها موفق به تمرکز آتش به روی یک معبر نمیشدند. اینهایی که گفته شد هدف هایی بود که دشمن از عریض کردن موانع وایجاد سنگرهای حفرهروباه در عملیات “والفجر مقدماتی” طراحی کرده بود.
علاوه بر کارهایی که بیان شد، دشمن موانع دیگری را هم بر علیه نفرات ما به کار گرفت.استفاده از سیم خاردار در حجم وسیع . او به خوبی میدانست که سیم خاردار، مانع بسیار خوبیست، زیرا هم برایش مقرون به صرفه، و هم استقرار آن آسان بود. مخصوصاً سیم خاردار توپی (حلقوی یا تاشونده) که وقتی یک دسته از آنرا باز میکردند تا هجده متر را پوشش میداد. از طرفی، عبور از آن برای ما وقت گیر بود. به این معنا که وقتی ما به پشت سیم خاردار میرسیدیم نمیتوانستیم از آن عبور کنیم. دوراه بیشتر نداشتیم، یا باید با انفجار،آنرا از مقابل برمی داشتیم، که در آن صورت دشمن متوجه حضور ما میشد، یابا وسایلی نظیر سیم بر یا قیچی، آنها را یکی یکی قطع میکردیم.در صورتی که بکارگیری آن برای دشمن به صرفه و خیلی راحت بود .
در محور واگذار شده به تیپ امام حسن مجتبی(ع) در عملیات “والفجر مقدماتی”، دشمن 36ردیف سیم خاردار توپی به صورت دوطبقه بکار برده بود. تصور کنید، وقتی بچهها به پشت سیم خاردار میرسیدند با انبوهی از سیم خاردار به ارتفاع دو متر و به عمق سیوشش متر روبرو میشدند . دیواری بلند از سیم خاردار که باید از آن عبور میکردند. ما در آنجا برای عبور از سیم خاردار، سی شهید دادیم و در نهایت هم نتوانستیم راه را باز کنیم. شرایط آنها طوری بود که دشمن پی درپی از منور استفاده میکرد و بچهها برای اینکه دیده نشوند مجبور بودند به صورت نشسته به کارشان ادامه دهند، چون انجام کار به صورت سینهخیز برایشان ممکن نبود. وقتی یکی از آنها گلوله میخورد و می افتاد، نفر بعدی قیچی سیم بر را برمیداشت و به کار ادامه میداد.
یکی از مینهایی که دشمن در این عملیات از آن برای اولین بار استفاده کرد مین صنعتی بود . یک مین ضد نفری که خیلی کوچک و حساس است. بچهها آن مین را دیگر به خوبی میشناسند. نام اصلی آن، مین تایپ 72 است و بچهها به آن مین جاسنجاقی هم میگویند.
دشمن از دستگاه رازیت برای اولین بار در این عملیات استفاده کرد وآن دستگاهی است که تمام حرکات نیروهای ما را به هنگام پیشروی نشان میدهد. وقتی از یک سرگرد اسیر عراقی از شعاع عملکرد این دستگاه سوال کردم، به من گفت برد این دستگاه سی کیلومتر است. به این مفهوم که تا فاصله سی کیلومتری، هرگونه حرکت شما را نشان میدهد.در همین رابطه، یکی… دو اسیر دیگر، که در همین عملیات به اسارت درآمدند، اظهار میکردند: ” وقتی شما به صورت سینهخیز و دولا دولا به سمت ما میآمدید ما بر روی صفحهی رادار شما را میدیدیم و میخندیدیم”. این را هم بگویم که دشمن علاوه بر عملیات “والفجرمقدماتی” در محور جادهی خندق هم از این دستگاه استفاده میکرد.
9- عملیات والفجر یک (شمال فکه – 21/1/62)
منطقهی عملیاتی “والفجریک”دارای ارتفاعاتی بود که به دشمن امکان میداد از موانع ترکیبی به خوبی استفاده کند. او برای ایجاد موانع از شگرد خاصی هم استفاده کرده بود. به طوری که از مقابل تپهها احداث موانع خود را شروع وبه داخل شیارها و به سمت تپههایی که سنگرهایش بر روی آن مستقر بود، امتداد داده بود .
وقتی بچه های اطلاعات وعملیات وتخریبچیان میخواستند برای ایجاد معابر به جلو بروند، معمولاً مسیر شیارها را انتخاب میکردند ودشمن با آگاهی از این موضوع، موانع خود را از داخل شیارها به سمت سنگرهای خود، ودوباره از سمت دیگر به بیرون از شیار ادامه داده بود.یعنی به عبارتی، موانع را درست در جاهایی مستقر کرده بود که نیروهای ما مجبوربودند برای ایجاد معبر در یک شیارمناسبی که انتخاب میکردند، از میان انبوهی از سیم خاردارها عبور کنند. همین امر کافی بود تا از سه جهت، یعنی دوجهت از پشت ویک جهت از مقابل،در تیررس آتش سلاحهای دشمن قرار گیرند.
یکی دیگر از تدابیر دشمن در این منطقه، احداث سنگرهای کمین به صورت اجتماعی بود، علت این تصمیم فرار نفراتسنگرهای کمین به هنگام احساس خطر بود. چون در هنگام حملات ما، یا زودفرار میکردند ویا به دست رزمندگان ما میافتادند.به همین خاطر دشمن برای پیشگیری از سقوط زود هنگام سنگرهای کمین، آنها را به صورت اجتماعی درآورد. همچنین همانند شگردی که در “والفجر مقدماتی” به کار برده بود، درپشت آخرین خاکریزهای خود مبادرت به حفر سنگرهای حفرهروباه کرده بود .
در این عملیات،مینهای والمرایی دیده شدند که علاوه بر تلهی معمولی،(که با بستن سیم تله به شاخک مرکزی آن صورت میگیرد) سیم تلهی دیگری را به دور شاخک مین پیچانده و سر دیگر آنرا در زیر مین محکم میکردند.به طوری که وقتی کسی پس از قطع سیم تلهی اصلی، میخواست شاخک را ازمین جدا کند، مین در دستانش منفجر می شد.
دشمن، با تجربهای که در احداث معابرش در عملیات “والفجرمقدماتی”به دست آورده بود، در این منطقه، دیگر از معابر مستقیم استفاده نکرد. زیرااین خطر را احساس کرده بود که چنانچه ما در آن عملیات به معابرش دست مییافتیم،دیگر نیازی به ایجاد معابر نداشتیم.

بنابراین معابرش را که از پشت خاکریز تا سنگرهایکمین امتداد داشت، به طورغیرمستقیم و به صورت زاویه دارطراحی نمود. علاوه براین، معابر رابه هیچ وجه علامتگذاری نکرد وتنها برای راهنمایی نفراتشان، ازعلایم وعوارض موجود بر روی زمین ونشانههای دیگری که برای خود مشخص کرده بود استفاده میکردند.فرض کنیم اگر نیروهای ما موفق به کشف معابر دشمن می شدند واز مسیر تردد آنها استفاده می کردند، بعد از طی مسافت کوتاهی،مسیر دیگری برای ادامهی راه نمی یافتند.
مشخصهی دیگری که معابر دشمن داشت این بود که وقتی امتداد معابر به خاکریزشان میرسید، آنرا از روی خاکریز عبور نمیدادند. بلکه به صورت اریب با شکافی که درآن ایجاد کرده بودند، ازمیان خاکریز عبور میدادند. با این هدف که
وقتی نفراتشان در معابر تردد میکنند، مسیر معبر برای ما مشخص نباشد. و همچنین وقتی که ما از روبرو نگاه میکنیم، نفراتشان در تیررس ما نباشد. یکی از علت های ایجاد شکاف اریب در خاکریز این بود که ما خاکریز را به صورت یک تکه ببینیم.
از دیگر اقدامات دشمن در این منطقه این بود که علاوه بر میدان مینیکه احداث کرده بود، کمی جلوتر از آن در اطراف سنگرکمین های اجتماعی، میدان مین مجزایی احداث کرده بود. به طوری که وقتی بچههای ما به آن محل میرسیدند، یا توسط سنگرهای کمین غافلگیر میشدند، و یا آن سنگرها را خفه (منهدم) میکردند. حالت بعدی این بود که قبل از عملیات، نفرات ما به اولین کمینیکه میرسیدند با مین برخورد میکردند .
تا آنجا که ما اطلاع داریم ارتش های دنیا در جنگ ها معمولاً از هشت الی نه نوار استفاده میکنند ولی در عملیات “والفجر یک” دیدیم که ارتش عراق بر روی جاده پاسگاه، چهارده نوار مین کاشته بود، به طوری که وقتی تخریبچیان برای احداث معبر وارد عمل شدند دیدند نوارها به اتمام نمیرسد. بنابراین مجبور شدند از سمت دیگر و از پشت به خنثی کردن مینها بپردازند ولی باز هم دیدند که به هم نمی رسند. و مشخص بود که دشمن،در هرجاییکه احساسمیکرد احتمال نفوذ ما در آن نقطه بیشتر است از موانع بیشتر و متراکم تری استفاده میکرد.
دشمن از فوگازهای زیادی هم در این منطقه استفاده کرده بود. اما بر خلاف آنچه که در “عملیات محرم” شاهد بودیم، آنها را استتار و در زیر خاک مدفون کرده بود. زیرا او در عملیات “والفجر یک” تجربه کرده بود استفاده از فوگازها به صورت استتار نشده و با استفاده از چاشنی الکتریکی کارآیی چندانی ندارد. زیرا به محض اینکه نگهبان مامور فوگازها میخواست ماشین انفجار مخصوص تولید جریان الکتریسیته را فعال کند، بچههای ما زودتر سروقت فوگازها رفته و آن را خنثی می کردند. به همین خاطر دشمن سیستم عملکرد آنرا با استفاده از ماسوره و سیم تله تغییر داد و شرایطی بوجود آوردکه بچهها هنگام عبور از موانع به سیم تله برخورد کرده باعث انفجار بشکههای فوگاز گردند. گفتنی است که در همین رابطه نیروهای تیپ جوادالائمه خراسان در این عملیات با این نوع تلهها برخورد کرده و بر اثر انفجار آن تعداد هفده یا هجده نفر از آنان دچار سوختگی شدند.
از ابتکارات دیگر دشمن این بود که قبل از سیم خاردارهای اطراف میدان مین، یک نوار مین منور کاشته بود. در گردانها اغلب نفرات تخریبچی بنا بر اطلاعات قبلی که از میادین مین دشمن داشتهاند، اینطور تجربه کرده بودند که ابتدای همهی میادین مین الزاماً با یک رشته سیم خاردار مشخص میشود که دشمن طبق معمول دور میادین مین خود را با آن محصور میکرد. به همین خاطر بنا به عادت قبلی برای یافتن ابتدای میدان به دنبال سیم خاردار میگشتند و پس یافتن آن، با استفاده از سرنیزه شروع به کاوش مین میکردند. ولی این بار فرق میکرد. بچهها وقتی در حال جست وجوی سیم خاردار بودند با مینهای منور برخورد میکردند وبا روشن شدن آن دشمن متوجه حضور ما میشد.
از دیگر ابتکارات قابل ذکر دشمن این است که برخلاف شیوهی قبلی در زیر سیم خاردارهای فرشی که در برخی قسمت های این عملیات به عنوان مانع به کار برده بود، اقدام به کاشتن مین نموده بود. در ضمن با استفاده از خاصیت جمع شوندگی کلاف سیم خاردارهای توپی، سیم تلههای منور یا فوگاز را به سیم خاردار متصل می کرد به نحوی که اگر میخواستیم آن را قطع کنیم ماسورههای آنها عمل کند.
10- عملیات والفجر دو (حاج عمران – 29/4/62)
این عملیات در منطقهی حاج عمران انجام گرفت، این منطقه کوهستانیاست، همین ویژگی به تنهایی میتوانست بهتر از هر مانع مصنوعی دیگری تحرک نیروهای ما را سد کند. نبود راههای تدارکاتی، صعبالعبور بودن کوهها و فاصله زیاد یگانهای عمل کننده از یکدیگر، از مواردی بودکه هرکدام به تنهایی مشکل بزرگی برای ما بودند. اما با تمام این شرایط، دشمن بر روی بعضی از ارتفاعات موانع مصنوعی ایجاد کرده و در برخی نقاط حساس مین گذاری کرده بود.
همچنین مین ضد تانک تی ام 46 را با ماسورهی قطع فشار تله کرده بود، بطوری که بر اثر این نوع تلهگذاریها 15 نفر از تخریب چیان ما شهید شدند. به این صورت که وقتی یک تخریبچی کار خنثی کردن را به اتمام می رساند، وقتی میخواست مین را بلند کند منفجر می شد. ما این نوع تله گذاری را برای اولین بار در این عملیات تجربه کردیم. البته این را هم باید گفت که اصولاً باید پس از اولین مواجهه با این خدعهی دشمن با توجه به اینکه برای ما تازگی داشت و منجر به تلفات سنگینی هم از نیروهای ما گردید باید کار خنثی سازی را متوقف میکردیم و یا به شیوه ی دیگری روی می آوردیم. اما به خاطر عدم هماهنگی بین نیروها و ضعف اطلاع رسانی سریع و هم چنین دلسوزیهای بی مورد، متأسفانه هر لحظه تلفات ما به نحوی که اشاره شد افزایش یافت.
11- عملیات والفجر سه (مهران – 7/5/62)
این عملیات در منطقهی مهران و ارتفاعاتکلهقندی انجام شد.در اینجا به طور خلاصه به نکاتی که در این عملیات مشهود بود اشاره می کنم:
1.استفاده از ترکیب موانع
2.مین گذاری بر روی شیب ها
3.مین گذاری در قسمت های چپ و راست کانال های طبیعی
4.استفاده از رود خانه بعنوان مانع طبیعی
5.استفاده از سیم خاردار و هرچیز دیگری که بعنوان مانع به ذهن دشمن می رسید .
6.کاشتن مین والمرا قبل از سیم خاردار، در حالیکه در عملیات قبلی از منور استفاده کرده بود
7.شگرد جدید دشمن در سنگرهای کمین
در مورد شگرد جدیدی که دشمن در سنگرهای کمین خود بکار بسته بود این توضیح لازم است که در عملیاتهای قبلی معمولاً کمی جلوتر از میدان مین و برای حفاظت از موانع و میدان مین، سنگرهایی وجود داشت به عنوان”سنگر تأمین میدان”. ماموریت آن این بود که وقتی تخریبچی وارد میدان مین میشد و شروع به کار میکرد، نفرات کمین فوراً به سوی او آتش میگشودند. اگر این اتفاق در شب قبل از عملیات روی میداد، نفرات ما به ناچار برمیگشتند. ولی اگر شب عملیات بود، دیگر نمیشد عملیات را متوقف کرد. لذا علیرغم هوشیار شدن سنگرهای کمین، دو راه بیشتر در پیش روی ما نبود. یا نفرات تخریبچی به هر زحمتی که بود معبر را برای عبور نفرات میگشودند، و یا کل نفرات بدون استفاده از معبر از میدان مین عبور میکردند.
دشمن میدید که در هر حال نیروهایی را که به عنوان تامین میگمارد اغلب تلف میشوند بدون اینکه قادر باشند مانع عبور ما از موانع شوند. هم چنین نفراتشان در خطوط اصلی اغلب به خاطر عدم آمادگی غافلگیر میشوند. ضمن آنکه برای آنها مشخص نمیشود ما کدام محل را برای ایجاد معبر بعدی انتخاب خواهیم کرد؟
بنابر این ملاحظات، دشمن در عملیات “والفجر3” شگرد تازهای بکار برد و آن اینکه از سنگرهای تامین به عنوان سنگرهای خبر دهنده استفاده کرد. به آنها ماموریت داده شد وقتی نفرات ایرانی را در مقابل میدان مین میدیدند، از خود نباید واکنشی نشان دهند. بلکه وظیفه داشتند موضوع را به فرماندهان خود اطلاع بدهند.
در همین رابطه ما شنیدیم بچههای تخریب حین ایجاد معبر در میدان مین، دیدند که نیروی کمین دشمن از سنگرش خارج شده وآنجا را ترک کرده بود وآنها هم به کارشان در معبر ادامه داده بودند. پس از آن شب قبل از عملیات هنگامی که تخریبچیان به خاکریز دشمن رسیده بودند متوجه شدند که نیروهای عراقی بالای خاکریز به انتظار نشستهاند و به آنها میخندند. یکی از آنها تعریف میکرد: “دیدم حالا که دیگه عراقیها متوجه ما شدهاند پس چه لزومی دارد که سینهخیز برویم. ازجا بلند شدم و تا خاکریز دشمن رفتم”. وقتی او به آخرین سیم خاردار رسید و خواست آنها را قطع کند عراقیها با کلوخ سرش را هدف قرار میدهند.ما هنوز از نیاتو اهداف دشمن با خبر نبودیم. آنها که از نقاط نفوذمان با خبر شده بودند و برآورد کرده بودند که مثلاً از لحظه ورود ما به میدان، تا لحظه گشودن معابر و عبور نیروها حداقل یک ساعت لازم است. وآنها در این مدت فرصت کافی داشتند تا کل خطوط دفاعی شان را به حالت آمادهباش درآورده، آتش تمام سلاحهای سنگین وسبک خودرا به سمت ما که قبلاً شناسایی شده بودیم، هدایت نمایند.دشمن به قوای خود دستور داده بود در صورت نفوذ ما به عمق موانع کسی حق شلیک ندارد. علامت آنها برای برای شروع آتش، شلیک گلولهی کلت منور بود.
وقتی عملیات شروع شد وتخریبچیان معابر را گشودند بچههای گردان وارد معابر شدند. دراین لحظه گلولهی کلت منور به آسمان رفت و به دنبال آن بارانی از گلوله به سویمان فرو ریخت. البته به شکر خدا علیرغم تلفاتی که به ما وارد شد موفق شدیم از موانع عبور کنیم و دشمن دید این شگرد جدیدی را که با توجه به تجربیات گذشته به این شکل بکار برد مانع از غافلگیری خطوط دفاعیاش میگردد. او قبلاً در برابر تخریبچیانی که برای شناسایی معابر وارد میدان و موانع میشدند و تعدادشان دو یا سه نفر بود هیچ واکنشی از خود نشان نداده بود ولی حالا دیگر با شروع عملیات، یک گردان وارد میدان مین شده و نفرات ما که با عکسالعمل شدید و آمادگی کامل دشمن مواجه شده، راه دیگری جز پیشروی در آن شرایط دشوار نداشتند.
شگرد دیگر دشمن
در عملیات “والفجرسه” دشمن شگرد دیگری هم به کار برده بود. در محور تیپ امام صادق(ع) در شیار نمکدان، که آخرین محور عملیاتی در سمت راست بود، تخریبچیان معبری را ایجاد کرده بودند بدون اینکه حتی یک مجروح ویا شهید داده باشیم.آنجا با شروع عملیات، بچهها به صورت سینهخیز و آرام آرام جلوتر رفتند اما دیدند هیچ درگیری اتفاق نیفتاد. سپس به درون سنگر های دشمن رفتند و با تعجب دیدند سنگر ها خالی از دشمن است. حتی آب درون قمقمه ها و دبه های آب را هم خالی کرده بودند. دشمن وقتی دیده بود ما در حال پیشروی هستیم، دست به یک عقب نشینی تاکتیکی به شکل “نعل اسبی” زده بود.
آن ها خیلی قشنگ در خطوط دفاعی شان رخنه ایجاد کرده بودند (به اصطلاح شکم باز کرده بودند ) باز رزمندگان ما جلوتر رفتند اما کسی از نفرات دشمن دیده نشد. وقتی وارد عمق خطوط دفاعیدشمن شدند، دیدند دشمن از قسمت راست و از پشت، با آتش سلاح های خود به آن ها نزدیک می شود. ما در سمت راست آن محور هیچ طرح پدافندیای پیش بینی نکرده بودیم و دشمن با استفاده از شگرد خود، خیلی راحت ما را دور زد و به محاصرهی خود در آورد که الحمدلله بچه ها توانستند سریع خودشان را از ماندن در محاصره نجات دهند و از آن رهایی یابند.
مسئله ی مهمی که ما در این عملیات شاهد آن بودیم با توجه به اینکه در عملیات “والفجر سه” ارتفاعات کله قندی به مدت 9 روز در محاصره ما بود، در این9 روز، پشتکار عراقی ها برایمان خیلی جالب بود.
هماهنگی بین نیروی های هوایی و نیروی زمینی و توپخانهی دشمن به خوبی نمایان بود و هماهنگی خوبی در تحرکاتشان برقرار بود. ناگفته نماند، از این طرف هم ما آن ها را به محاصره در آورده و برای تصرف ارتفاعات کله قندی زیاد به زحمت نیفتادیم. بالاخره این کار با خواست خدا به انجام رسید. زمانیکه بچه های ما برای تصرف کله قندی حرکت کردند از سوی دیگر عراقی ها از ارتفاعات خارج شده و تلفات ما خیلی ناچیز بود و عراقی ها ازاین اتفاق در شگفتی مانده بودند. عراقی ها به منظور رهایی از محاصره، از روی ارتفاعات کله قندی حرکت کرده بودند که بچه ها از پشت رسیده و آنها را به اسارت گرفتند.
در این عملیات برای اولین بار یک نوع مین جدید توسط دشمن به کار برده شد که بچه ها به آن مین کلوچه ای یا صخره ای میگفتند. علت نام گذاری آن به این خاطر بود که در زمین سنگلاخی به راحتی استتار می شد و شبیه کلوچه هم بود. مین اس بی 33 مینی است که ارتفاعش دو یا سه سانتی متر است اما قدرت خیلی خوبی دارد. به خاطر شکل خاصی که دارد می توان آن را در زمین های سنگلاخی و بر روی سطح زمین استفاده کرد. در عملیات “والفجر3” دشمن همچنان از سیم خاردار فرشی در سطح وسیعی استفاده کرد به طوری که در پایین ارتفاعات کله قندی و همچنین در محور لشکر ثارالله از این نوع موانع به عمق 50 تا 60 متر بکار برد.
میدان مین فریبنده و سیم خاردار خیمه ای از دیگر موانعی بود که در محور لشکر ثارالله مشاهده شد. با توجه به این امر که هدف از ایجاد موانع همیشه و در همه حال سد کردن نیست، بلکه می توان از آن به منظور اتلاف وقت، ایجاد تأخیر در حملات، هدایت، کنترل تحرکات و کانالیزه کردن قوای مهاجم بهره برد. البته اگر موانع فوق قابلیت ایجاد سد در برابر حملات مارا داشتند، و دشمن قادر بود با ایجاد آن در برابر حملات رزمندگان ما ایستادگی نماید، این نوع تعبیر از موانع یعنی “وسیله ای برای سد کردن” صحت و اعتبار داشت.
قابل ذکر است در یکی از جزواتی که در ارتش عراق منتشر شده خودشان اذعان داشته اند که: “ما هنوز نتوانسته ایم موانعی ایجاد کنیم که با بکارگیری آن قادر باشیم در برابر حملات ایرانی ها موفق به تثبیت و پایداری مواضعمان باشیم.” و این چیزی نیست جز همت رزمندگان ما. و تنها عاملی که دشمن ما را به استفاده بیش از پیش موانع تشویق کرده است، این است که او عملیات های قبلی را بررسی کرده و تصور کرده است که قوای ایرانی قادر به عبور از موانع نبوده است. اما شجاعت و دلیری رزمندگان ما به حدی است که برای رسیدن به اهداف متعالی خود تا مرز شهادت به پیش خواهند رفت. آنها حاضرند برای عبور از کانال اگر پلی در ختیار نداشته باشند، آنقدر بایستند تا بدن هایشان پلی شود برای عبور دیگر رزمندگان. چون مسئلهی شهادت برای آن ها حل شده بود و ایمان داشتندکه این موانع به هیچ وجه نمیتواند جلوی پیشروی ما را بگیرد.
دشمن بارها تجربه کرده و به این باور رسیده بود که ما در همان لحظات اول عملیات، خطوط دفاعی شان را به هر قیمتی می شکنیم اما دیگر نمی توانستیم ادامه دهیم. ما گاهاً در حفظ و تثبیت مواضع تصرف شده ضعف داشتیم. اما برتری و نقطه قوت ما در حرکت و پیشروی بود. آن ها این واقعیت را بخوبی دریافته بودند که در لحظه اول عملیات، هر یگانی از دشمن که در خطوط دفاعی در برابرمان باشد به هر صورت بدست ما از بین می روند. حال که این اینطور است؛ کیفیت آن یگان دیگر مهم نیست بلکه مسئلهی تثبیت خطوط دفاعی مهم است که این امر می تواند با انجام پاتک های سنگین و عقب راندن قوای ایران تحقق یابد. بنا بر این دشمن نیروهای زبدهی خودش را از خطوط دفاعی جمع کرد و به پشت خطوط دفاعیاش برد تا از آنها برای انجام پاتک استفاده کند. و بجای آنها به قول ما نیروهای”قراضه” و سربازان تازه خدمتش را در خطوط دفاعی مستقر کرد.
با این وصف در اولین لحظات حملهی ما آن نیروهای فاقد تجربه تلف می شدند. اما در صبح عملیات؛ نیروهای سازماندهی شده و کامل خود را برای باز پس گیری مواضع تحت تصرف ما به خطوط دفاعی روانه می کرد. اما اکنون که عملیاتهای ما به شکل ضربه ای و نفوذی است، فقط به سمت دشمن هجوم میبریم و به او ضربه میزنیم، و در پایان کار به عقب برمیگردیم. یکی از نتایجی که این شیوه عملیاتی در پی داشت این بودکه باعث گردید دشمن، آن بخش از نیروهایی را که به پشت خطوط دفاعی برده بود، دوباره به خطوط پدافندی منتقل کند که با این کار خط دفاعی خودش را کنترل کند.