سومین سالگرد شهادت تخریبچی شهید محمد ابراهیم رشید گرامی باد
سومین سالگرد شهادت تخریبچی شهید محمد ابراهیم رشید گرامی باد
شهید مدافع حرم محمدابراهیم رشیدی “رشید” فرزند غلامعلی، متاهل و اصالتاً اهل روستای صرم قم بود که بارها برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) در سوریه حضور یافته بود. او از نیروهای تخریب تیپ مکانیزه 20 رمضان نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. این شهید 32 ساله سرانجام روز یکشنبه 10 تیرماه سال 1397 طی عملیاتی مستشاری در مسیر جاده تدمر- دیرالزور سوریه توسط برخورد با تله انفجاری به شهادت رسید.
وصیتنامه تخریبچی شهید مدافع حرم محمد ابراهیم رشید:
«بسم الله الرحمن الرحیم
شهدای شما و خانوادههای آنها حق بزرگی بر گردن ملّت ایران دارند، اینها از حریم اهل بیت دفاع کردند، اینها رفتند با دشمنی مبارزه کردند که اگر جلویش گرفته نمیشد باید در داخل با او میجنگیدیم، و در غربت به شهادت رسیدند.« مقام معظم رهبری»
اینجانب ابراهیم رشید فرزند غلامعلی بشماره شناسنامه 57 متولد 1365 در صحت و سلامت کامل گواهی میدهم به یگانگی الله و پیامبری خاتم الانبیاء محمد مصطفی(ص) و ولایت علیابنابی طالب(ع) و امامت امام عصر(عج) و ولایت ولیاش امام خامنهای
با سلام خدمت همه دوستان و خانواده و همسر عزیزم، در این زمان که اینجانب جسماً کنارتان نیستم بخاطر تمام ضعف ها و کمبودهایم حلالیّت میطلبم.
دوستان و همرزمانم همیشه دقت داشته باشید هیچ وقت امام زمانتان و نائبش را تنها نگذارید و در هر نقطه و کاری مشغول هستید با دقت به آن بپردازید تا انقلاب به دست صاحب اصلی آن برسد و توجه داشته باشید اگر هر کسی کار خود را جدی نگیرد و ساده انگارد به نظام اسلامی و انقلاب ضربه وارد کرده و این گناهی نابخشودنی است و بدانید در دیدگاه کلان، نوع مسئولیت مهم نیست بلکه انجام صحیح آن اهمیت دارد و جزءترین نیروها و مسئولیتها با سهل انگاری و سستی ممکن است بزرگترین ضربه را بزنند.
بخاطر میخی نعلی افتاد**بخاطر نعلی، اسبی افتاد
بخاطر اسبی، سواری افتاد**بخاطر سواری، جنگی شکست خورد
بخاطر شکستی، مملکتی شکست خورد** و همه اینها بخاطر کسی بود که میخ را محکم نکوبیده بود.
دقت داشته باشیم خدایی نکرده روزی این متن گویای حال ما نباشد و انشاء الله همه رزمندگان اسلام در هر نقطه و مسئولیتی که هستند به نحو احسن کار خود را انجام میدهند و انقلاب و اسلام همیشه سربلند می شود و هست و پرچم انقلابمان توسط نائبش به صاحب اصلی آن میرسد.
خانم سمیه عسگری فرزند علی همسر اینجانب میباشد و تمام حق و حقوق اینجانب به ایشان می رسد.
دوستان و خانواده عزیزم هیچوقت همسرم را تنها نگذارید و نگذارید تنها بماند.
التماس دعا
ابراهیم رشید
1394/11/19»
زندگی متفاوت یک شهید مدافع حرم
شهید ابراهیم رشید تیر ماه سال 1394 طی عملیاتی مستشاری در مسیر جاده تدمر- دیرالزور سوریه با برخورد با تله انفجاری به شهادت رسید. شهید رشید به واسطه تخصص در زمینه انفجار و تخریب در دو مسابقه تلویزیونی «فرمانده» و «ضدگلوله» حضور داشت و شهادتشان با بازتاب رسانهای گستردهای روبهرو شد. در سالگرد شهادت ایشان با همسر شهید، سمیه عسگری گفتوگویی انجام شده تا اطلاعات کاملتری از شخصیت و سبک زندگی شهید رشید ارائه شود.
اولین بار چه زمانی و در کجا با شهید رشید آشنا شدید؟
اولین بار سال ۱۳۹۰ با آقارشید آشنا شدم. من شرکت نورافشانی و تخصص انفجار دارم و آقای رشید از ما خرید میکرد و رفته رفته وارد سیستم کاری ما شد. گاهی چند جا نورافشانی داشتیم و ایشان با توجه به تخصصشان که تخریب و انفجار بود با ما همکاری میکرد و آشنایی از این طریق اتفاق افتاد. بعد از یک سال که از آشناییمان گذشت موضوع ازدواج مطرح شد و با هم ازدواج کردیم.
شما در طول این مدت ایشان را چطور آدمی دیدید؟
آقاابراهیم انسانیت را به معنای واقعی کلمه داشت و این برایم ملاک مهمی بود. کسی که در صحبتهایش بگوید وقتی مرد از سر کار به خانه میآید نباید هیچکدام از دغدغههای کاری و مشکلاتش را با خودش بیاورد یعنی به یک فهم و کمال بزرگی در زندگی رسیده است. چون بسیاری از مردها نمیتوانند تفکیکی بین مسائل خانه و کار قائل باشند و ناراحتیهای محیط کار را با خود به خانه میآورند، ولی ایشان چنین اخلاقی نداشت. معیارهای مالی برایم مهم نبود و ایمان، پاکی، اخلاق و انسانیت آقاابراهیم مهم بود که تمام این موارد را در بهترین حالت داشت. شهید رشید در اخلاق و انسانیت واقعاً تراز بود. من در طول سالهایی که کار کردهام هنوز مردی را مثل آقاابراهیم ندیدهام.
در طول شش سالی که با هم زندگی کردید صاحب فرزند هم شدید؟
من متولد سال ۱۳۶۱ هستم و آقاابراهیم سال ۱۳۶۵ به دنیا آمده بود و من چند سال از ایشان بزرگتر بودم. من از شهید رشید فرزندی نداشتم، ولی از ازدواج قبلیام دو فرزند پسر داشتم که آقاابراهیم قبول کردند فرزندخواندهشان باشند. آقاابراهیم به خوبی پذیرای این موضوع بود و رابطه خوبی با بچهها داشت که پسرهایم وقتی کاری داشتند به من زنگ نمیزدند و با شهید رشید تماس میگرفتند. رابطه خیلی نزدیک و خوبی با هم داشتند. آقاابراهیم خیلی دوستشان داشت و همه جوره نگران بچهها بود.
اگر گاهی بچهها شلوغ و اذیت میکردند اصلاً ناراحت نمیشد و میگفت بچه هستند و باید بازی و شلوغ کنند. بچهها اگر مشکلی داشتند به پدرشان میگفتند و دیگر خیلی با من کاری نداشتند. بچههایم آنقدر روی پدرشان حساس هستند که میخواهند راه آقاابراهیم را بروند.
یکی از پسرهایم میخواهد وارد کارهای نظامی شود و عکس شهید رشید را از خودش جدا نمیکند. تفکر و رفتارش بسیار شبیه شهید رشید شده است. زندگی ما خیلی عاشقانه و گرم بود. برخی از دوستان میگویند، چون آقارشید زیاد مأموریت میرفت فکر نمیکردیم شهادتشان آنقدر برای شما سخت باشد.
در صورتیکه حضور آقارشید از مردهایی که صبح تا شب کنار همسرشان هستند، بسیار پررنگتر بود. وقتی به سوریه میرفت روزی ۲۰ تا ۳۰ پیام عاشقانه به من میداد. در یک سالی که از شهادت ایشان میگذرد خیلی بر ما سخت گذشته است و نبودن آقاابراهیم ضربه سهمگینی برایمان بوده. بچههایم نیز از نبودن ایشان خیلی ضربه خوردهاند، چون به معنای واقعی کلمه برایشان پدر بود.
شهید رشید چگونه به مسابقه «ضدگلوله» رفت؟
مسابقه ضدگلوله در پادگان ۲۰ رمضان فیلمبرداری میشد و شهید رشید نیز محل کارش در لشکر ۲۰ رمضان بود و بنا به تخصصشان که انفجار بود، مسئولیت انفجارهای مسابقه را برعهده گرفتند. بحث انفجار دو مسابقه ضدگلوله و فرمانده با آقارشید بود.
شهید رشید چطور از این زندگی گرم و عاشقانه دل کند و هوای رفتن به سوریه سرش افتاد؟
آقارشید تخصصش جنگ نامنظم و چریکی بود. فوقالعاده علاقه و مهارت در این زمینه داشت و در همین رشته تحصیل و تحقیق کرده بود. آقاابراهیم هیچ وقت مستقیم درباره موضوعی صحبت نمیکرد و به قول معروف به در میگفت تا دیوار بشنود. یک بار خیلی ناراحت بود و، چون در خانه همیشه شاد و بانشاط بود این ناراحتی خیلی برایمان عجیب بود.
اصرار زیادی کردم تا دلیل ناراحتیاش را بگوید و در آخر گفت که از شهادت رزمندگان مدافع حرم ناراحت است. از شهادت کسانی که میشناخت صحبت کرد و گفت جنگ سوریه خیلی متفاوت است و باید با شکلی متفاوت با تروریستها جنگید. من به ایشان گفتم اگر میدانی، میتوانی کاری کنی برو. اولش گفت که نمیشود و شما و بچهها را چه کار کنم. وقتی نگرانیاش را از بابت ما پرسید من گفتم ناموس کشور و خاک وطن از همه ما مهمتر است. گفتم تو به تمام خاک ایران تعهد داری و اگر کاری از دستت برمیآید باید بروی.
جبهه سوریه مشتاق هنرنمایی ابراهیم بود. محل کار آقاابراهیم تهران و خانهاش در قم بود و هر روز این مسیر را میرفت و میآمد. یک شب نمیتوانست دوری خانوادهاش را تحمل کند. بحثهای اعتقادی در زندگی آقاابراهیم اولویت خیلی بالایی داشت و در کنار آن بحثهای مادی نیز مطرح بود. اولین اعزام ایشان سال ۱۳۹۴ بود و در مدتی که آنجا حضور داشت مرتب پیام میداد و تماس میگرفت.
خیلی مهم است قبل از خنثی کردن بمب یا تله انفجاری با وجود استرس و حساسیت بالایی که وجود دارد به همسرت پیام بدهی و حالش را بپرسی (گریه میکند). متأسفم برای کسانی که فکر میکنند شهدای مدافع حرم برای پول رفتهاند… شهید رشید هیچ دغدغه مالی نداشت، چون هر دو کار میکردیم و درآمدمان خوب بود. ما هیچ نیاز مالی نداشتیم و متأسفم برای کسانی که فکرهای اشتباه درباره شهدای مدافع حرم میکنند. شهید رشید به تمام آدمها با هر دین و آیینی احترام میگذاشت و هیچوقت با بدی با کسی برخورد نمیکرد و نمیخواست عقایدش را به کسی تحمیل کند.
با وجود رضایتتان حتماً رفتنشان برایتان سخت بوده است؟
خیلی سخت بود. وقتی یک نفر را دوست دارید باید چیزی که او دوست دارد را انجام بدهید. درست است که من همسر، عشق و امیدم را از دست دادم، ولی خوشحالم که آقاابراهیم به آرزویش رسید. نبودن آقاابراهیم خیلی سخت است، ولی من خوشحالم به آنچه که میخواست رسید… (گریه میکند) شهید رشید هر بار که اعزام میشد یک تا دو ماه آنجا میماند. اولین بار برای آزادسازی حلب رفت. اولین بار که رفت فقط میخواست برود اطلاعاتی به دست بیاورد و برگردد که دیگر ماند و ماندگار شد. در آنجا خیلی دلتنگ میشد و این دلتنگی برای هر دویمان بود، ولی هدف مدنظر شهید رشید بالاتر از همه اینها بود. گاهی مجبوری برای یک هدف بزرگتر از یکسری مسائل بگذری که در این راه باید دل کندن را یاد گرفت.
شما فکر میکردید یک روز آقاابراهیم شهید شوند؟
من اصلاً فکر نمیکردم یک روز ابراهیم شهید شود. حتی فکر نمیکردم ایشان زخمی شود. به تخصص و تبحر و فکرش ایمان داشتم و با دقت و پشتکار زیادی کارهایش را انجام میداد. با این حال اگر میدانستم که ابراهیم یک روز شهید میشود باز میگذاشتم این مسیر را ادامه دهد و مانعش نمیشدم.
شهادتشان چگونه اتفاق افتاد؟
همچنان خبرها درباره شهادتشان ضد و نقیض است، ولی آنچه مشخص است رشید با مین کنار جادهای شهید شده است. سحرگاه در حال رفتن بود که مین منفجر و شهید میشود. میخواست به تدمر برود که در میانه راه به شهادت میرسد.
هنگام شنیدن خبر شهادت چه حالی داشتید و بر شما چه گذشت؟
شب قبل از شهادت فرمانده آقاابراهیم با من تماس گرفت و حال ابراهیم را پرسید. گفتم من خبری ندارم و آیا شما خبر دارید؟ گفت اینجا شایعهاش داغ است. وقتی این را گفت من فکر کردم شایعه مربوط به چیزهای دیگر باشد. گفتم چه شایعهای؟ گفتند شایعه شهادتش! گفتم تا کی معلوم میشود؟ گفت تا یک ساعت دیگر معلوم میشود. آن لحظه هنوز متوجه واقعیت نبودم و عمق حادثه را درک نکرده بودم. وقتی این حرفها را شنیدم دیگر منتظر خبر فرمانده شهید رشید نماندم و خودم با سوریه ارتباط برقرار کردم.
خبر شهادت را خودم از آنجا گرفتم و دیگر مطمئن شدم چنین اتفاقی افتاده است. آن لحظه تازه فهمیدم چه اتفاقی افتاده. دیگر نفس کشیدن برایم سخت شد. وقتی نفس آدم برود، آدم میخواهد بمیرد. (گریه میکند) آقاابراهیم رفته و دیگر برنمیگردد. پای تلفن نشسته بودم و گریه میکردم. من دنیایم را از دست داده بودم و خیلی برایم سخت بود.
شهید رشید پیش از شهادت وصیتنامهشان را نوشته بودند و گویی هر لحظه آمادگی شهادت داشتند. آیا با شما درباره شهادتشان صحبت کرده بودند؟
ابراهیم در این باره چیزی به من نمیگفت، چون میدانست به لحاظ احساسی برایم خیلی سخت است، اما چون به پسر بزرگش نزدیکتر بود یکسری مسائل را به او گفته بود که اگر من شهید شدم نگذارید مادرتان اذیت شود و دیگر شما مرد خانه هستید. وصیتش را به پسرش گفت و در این باره با من صحبت نکرد. میدانست نباید اشک من را دربیاورد. برای آخرین اعزام انگار یکسری مسائل به او الهام شده بود.
کسی بود که همیشه کارهایش را خودش انجام میداد و به کسی محول نمیکرد، ولی قبل از اعزام آخر به برخی از همکاران سفارش کرده بود حواستان به خانم عسگری باشد. بعداً فهمیدم بعضی مسائل را به دیگران سپرده بود. من نوروز سال گذشته پدرم را از دست دادم و چند ماه بعدش ابراهیم شهید شد و خیلی سال سختی برایم بود. شهید رشید روز خاکسپاری نبود و ما هم چیزی به او نگفتیم و ایشان برای مراسم چهلم آمد.
ما یکی از آرامگاههای دسته جمعی را گرفته بودیم که آقاابراهیم آنجا گفت اگر من از دنیا رفتم اینجا نمیآیم و به گلزار شهدا میروم. من اصلاً به شهادتش فکر نمیکردم و تازه با این حرفها کمی ذهنم درگیر شده بود. چند بار گفتم ابراهیم نکند آنجا اتفاقی برایت بیفتد که با لبخند جوابم را میداد.
در پایان اگر نکتهای از زندگی و شخصیت ایشان در ذهنتان است را برایمان بگویید.
شهید رشید پشتکار بالایی داشت و به امور مالی اصلاً اهمیت نمیداد. با ماشین شخصی کارهای اداری انجام میداد. ناهار محل کارش را نمیخورد و میگفت بیتالمال است. یک بار هم از اماکن تفریحی ارگانها استفاده نکردیم و از امکاناتی که دیگران استفاده میکردند، استفاده نکردیم. خیلی به بیتالمال حساس و مقید بود و اهمیت میداد. مسائل مادی و مالی اصلاً برای شهید رشید ارزش نبود و ایشان اولویتهایشان را در چیزهای دیگری جستوجو میکرد.
منبع: جوان
روایت همسر شهید ابراهیم رشید از یک عاشقانه آرام
شهید ابراهیم رشید
وقتی توصیههای پدرانه شهید و کلامها و پیغامهای عاشقانه و پرمهرش تنها تسکین دهنده و آرامبخش دلتنگیهای همسر و فرزندان شهید ابراهیم رشید است.
خانوادهای گرم، پر از احساس زندگی که همواره تقوای الهی را پیشه کردند. ابراهیم در چنین کانون معنوی رشد کرد در دامن مادری که از فرزندان همسرش همچون فرزندان خود و حتی بهتر از آنها مراقبت و نگهداری کرد مادری که همانند مادران آسمانی حاجت و نیاز فرزندانش را مقدم بر تمام خواستههای خود میدانست.
مادری که خلیلوار اسماعیلهایش را به مسلخ عشق فرستاد تا درراه حق و حقیقت با گذشتن از همه دارایی زندگیاش بندگی خود را به اثبات برساند و باتربیت فرزندان رشید و برومندی چون ابراهیم رسم امانت الهی را بهخوبی بهجای آورد؛ تنها از چنین مادری با جایگاهی ویژه نزد پروردگار برمیآید که عمری با عشق ثمره زندگیاش را بپرورد تا در آخر او را فدایی ولایت و ارزشهای دینی ببیند.
ابراهیم رشید از شهدای مدافع حرمی است که با آمیختن اعتقادات قلبیاش در کنار وظایف انسانی و اسلامی و ایرانی خویش همچنین تغییر نوع نگاهش به حیات مادی حماسهساز زندگی خویش شود او نیز همچون برادر شهیدش ابوالقاسم منیّت های درونیاش را سر برید تابندگی خالصانهای را پیشکش باریتعالی کند.
به همین بهانه به گفتوگو با همسر گرانقدر این شهید والامقام پرداختیم تا بیشتر باحال و هوای معنوی و راه و رسم زندگی ایشان آشنا شویم.
سمیه عسگری با عنوان بانویی کارآفرین، با حفظ روحیه خود سخنش را اینگونه آغاز میکند: بنده سالهاست که بهعنوان مسئول شرکت فروش مواد نورافشانی مشغول به کار هستم و طبیعتاً رفتوآمد افرادی همچون آقای رشید که آن زمان عنوان مسئول خرید سپاه را بر عهده داشتند به شرکت وجود داشت مدتها گذشت تا اینکه یکی از همکاران بحث خواستگاری ایشان را مطرح کردند.
وی بابیان داستان پرفرازونشیب آغاز زندگی مشترکشان میگوید: باوجود شناختی که در آن مدت نسبت به زندگی بنده و مسائل و مشکلاتم پیدا کردند و با توجه به وجود دو فرزندم و طبعاً مخالفتهای اطرافیان نسبت به این ازدواج بازهم بر خواسته خود پافشاری داشتند و همین امر شرایط و رضایت والدین و درنهایت عقد و ازدواج ما در اسفندماه سال 91 فراهم کرد.
شخصیت خاص و بینظیرش نسب به مردهای این دوره کاملاً مشهود بود؛ شخصیتی ستودنی که در شرایط سخت و با بروز مشکلات نهتنها جا نزده و از کوره درنمیرفت بلکه همچون کوهی محکم و استوار مأمن امن و قرار زندگیام بود مردی که باگذشت از تمام خواستههای دنیایی خود، همه رنجهای دنیایی را نیز برای آرامش اطرافیانش به جان میخرید.
تأکید به ولایتمداری و پیروی از مقام معظم رهبری
این بانوی خلاق و کارآفرین روحیات و خلقوخوی همسرش را سرشار از عشق و ایمان میداند و میگوید: در هر شرایط و موقعیتی، ضمن پذیرش مسئولیت آن به بهترین شکل ممکن ایفای نقش میکرد در مراودات کاری خستگیناپذیر، در زندگی مشترک باجان و دل و روحیهای خارقالعاده، چنان غرق در نقش پدریاش شده بود که گویی سالهاست که چنین مسئولیتی را بر دوش میکشد.
وی یکی از ویژگیهای بارز اخلاقی شهید را عشق به ولایت دانست و به نقلقول از ایشان پرداخت: «رهبری که ما داریم هیچ جای دنیا ندارد، آنچه امروز شاهد آن هستیم پیشبینی ایشان در سالهای گذشته است بمیرم برای دلش که کسی حرفش را گوش نمیکند کسی حواسش به حرف رهبری نیست ایکاش حواسمان بیشتر به حرف رهبری باشد».
همسر شهید مدافع حرم با اظهار دلتنگی برای لبخند شهید که هیچگاه حتی در زمان سختی از لبانش محو نشد ادامه داد: در تمام مدت 6 سال زندگی مشترک ما تنش و ناراحتی جایی نداشت تنها کلامها و پیغامهای عاشقانه چاشنی لحظاتمان شده بود امروز من و فرزندانم دلتنگیهایمان را با یادآوری توصیههای دلسوزانه و پدرانه و تصویر چهره معصوم و نگاههای پرشرم و مهربان آقا ابراهیم آرام میکنیم.
تقدم وظیفه انسانی، اسلامی و ایرانی شهید بر خواستههای دنیایی
بانو عسگری همسرش را پرورشیافته خانوادهای فرهیخته دانست و گفت: پرورش در خانوادهای کشاورز و مذهبی آنهم در دامن مادری مهربان و کانونی گرم و صمیمی نتیجهای جز شهادت نمیتوانست داشته باشد خانوادهای که با واژه شهادت بیگانه نبوده و نیست و شهید ابوالقاسم رشید نیز در دوران دفاع مقدس جوانمردانه ایستاد و جان شیرین خود را فدای رهبر و مردم کشورش کرد.
وی از روزی که با رضایت، همسرش را رهسپار سوریه کرد میگوید: مقدمهچینی و سنجیدن شرایط به هنگام بیان مطلبی به یکی از عاداتش تبدیلشده بود تا اینکه با مطرحشدن مسئله سوریه، وظیفه انسانی، اسلامی و ایرانی او را که با تمام وجود در خود رشد داده بود، مقدم بر دیگر خواستهها و حتی عشق خود دیدم و پیشقدم شده و پیشنهاد عزیمتش را مطرح کردم.
آقا ابراهیم با سالها خدمتی صادقانه تمام پیشبینیهایش در زمینههای مختلف محقق میشد او حتی درجات معوقهاش را فدای انساندوستیاش کرد در طول سالهای خدمتش مسئولیتهای مختلفی ازجمله چک و خنثی و حفاظت از شخصیتها، استاد دانشگاه درزمینهٔ جنگهای نامنظم، از نیروهای تخریب تیپ مکانیزه 20 رمضان نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب و مربیگری پاراگلایدر را بر عهده داشت.
به گفته همسر شهید رشید در آخرین مراسم نورافشانی مسجد مقدس جمکران در نیمه شعبان، جواز شهادتش را از حضرت ولیعصر (عج) گرفت و سرانجام این شهید والامقام بعد از سه سال رفتوآمد به سوریه و دفاع از حریم حرم اهلبیت (ع) دردهم تیرماه 1397 بهعنوان مستشار نظامی در مسیر جاده دمشق- تدمر سوریه در اثر برخورد با تله انفجاری به فیض شهادت نائل آمد.
فرازی از وصیتنامه شهید مدافع حرم ابراهیم رشید
دقت در انجام هر کاری با هر عنوانی تا رسیدن انقلاب به دست صاحب اصلی آن، از اهمیت بسیاری برخوردار است اگر هرکسی با ساده انگاشتن کار خود آن را جدی نگیرد درواقع بهنظام اسلامی و انقلاب ضربه وارد کرده و این گناهی نابخشودنی است بدانید در دیدگاه کلان انجام صحیح مسئولیت از نوع آن مهمتر بوده چراکه جزءترین نیروها و مسئولیتها با سهلانگاری و سستی ممکن است بزرگترین ضربهها را برریشهها بزنند.
گزارش از الهام پناهی فر
در گفتوگو با همسر شهید رشید مطرح شد؛
وعده شهادت «ابراهیم رشید» در شب نیمه شعبان
همسر شهید ابراهیم رشید
همسر شهید محمد ابراهیم رشید گفت: ابراهیم شهادتش را نیمه شعبان در مراسم چراغانی مسجد جمکران از امام زمان (عج) گرفت.
سمیه عسکری همسر شهید مدافع حرم «محمد ابراهیم رشید» همسرش را اینگونه توصیف کرد: او یک عاشق بود و آنقدر به سوریه رفت تا به عشقش رسید. بسیار خستگیناپذیر بود، گاهی اوقات ساعت 2 شب به خانه می آمد و ساعت سه می رفت. معمولا کسی که از ماموریت می آید، مدتی در خانه می ماند تا آرامشی بگیرد؛ ولی او اینطور نبود تا می آمد سریع به دنبال کار دیگری می رفت. مخصوصا برای مسابقات ضد گلوله خیلی تلاش کرد.
وی اظهار داشت: در این سال ها ابراهیم بارها به سوریه رفت. بهمن ماه مجددا برای دفاع از حرم به سوریه اعزام شد و عید به خاطر فوت پدرم به خانه برگشت و پس از مراسم بلافاصله به سوریه رفت.
عسکری با اشاره به ویژگی های شهید بیان کرد: فوق العاده استثنایی بود، چه در مراودات کاری چه در روابط زندگی تک بود. خیلی آرزوی شهادت داشت، به سوریه رفت که شهید بشود، خوشحالم که به آرزویش رسید. خدا را شکر می کنم که لیاقت داشتم همسر شهید شوم.
همسر شهید رشید با بیان اینکه او یک عاشق بود و انقدر رفت تا به عشق و آرزویش رسید تصریح کرد: 2 روز قبل از شهادتش با او صحبت کردم. گفت به زودی برمی گردم که کارهایم را انجام بدهم. کار کوچکی دارم که تا 2 روز دیگر انجام می شود و در این فاصله بود که به شهادت رسید.
وی گفت: ایراهیم وصیت نامه دست نویسی نوشته است. وصیت اصلی اش این بود که پیرو ولایت فقیه باشید. می گفت رهبری که ما داریم هیچ جای دنیا ندارد، آنچه امروز شاهد آن هستیم پیش بینی مقام معظم رهبری در سال های گذشته است، بمیرم برای دلش که کسی حرفش را گوش نمی کند، کسی حواسش به حرف رهبری نیست، ایکاش حواسمان به حرف رهبر باشد.
همسر شهید رشید تاکید کرد: واقعا به عشق رهبرش رفت. علاقه داشت. هم به امام خمینی (ره) هم به حضرت آقا خیلی علاقه داشت.
عسکری ادامه داد: پنج ماهی بود که او را ندیده بودم و تماس و ارتباطی باهم نداشتیم. از آنجا که هر سال نورافشانی جمکران را انجام می دهیم امسال گفت این آخرین بارم است که نورافشانی می کنم، شب ولادت حضرت حجت، شهادتش را از امام زمان (عج) گرفت و گفت که آخرین بار است اینجا را نورافشانی می کنم، گفتم اگر قرار باشد نیایید دیگر نمی شود کار را انجام داد، گفت شما خودت شیرزن هستی و کار روزی زمین نمی ماند.
وی به آخرین دیدارش با شهید اشاره کرد و گفت: آخرین باری که می خواست به سوریه برود برایم خاص بود. چه آن یک ساعتی که در مسیر بودیم و حرف هایی که بینمان رد و بدل شد و چه لحظه خداحافظی همه برایم جور دیگری بود.

