سفر حج
سال 63 بود که خداوند توفیق داد با حاج رضا به حج مشرف شدیم. روز برائت که فرا رسید، نماینده حضرت امام (ره) مشغول سخنرانی و قرائت پیام امام گشتند. برادر امانی یکی از مسؤولان ستاد هماهنگ کننده برنامه ها بود و به اتفاق تعدادی از بچههای ایران، حفظ نظم مراسم را بعهده داشتند.
دقایقی بیشتر از آغاز سخنرانی نگذشته بود که مأموران سعودی از بلندگوهای خیابان به پخش قرآن مشغول شدند تا از این طریق صدای سخنران به انبوه مردم نرسد. انجام مراسم با مشکل مواجه شده بود و باید راه حلی برای آن پیدا میشد.
یک لحظه دیدم امانی بازوبند خود را که نشان مسئولیت او در ستاد بود به یکی از بچه ها داد و به ما گفت: باید چند تا از این بلندگوها را قطع کنیم. در حالی که هر بلندگویی در ارتفاع بسیار بلندی بر سر میله ای قرار داشت. بلافاصله با چابکی بسیار شروع به بالا رفتن از میله کرد. اولین کسی که به بالا رسید و سیم بلندگو را قطع کرد، برادر امانی بود. به اصطلاح بسیجیها خط شکسته شد و بچه ها از پایههای بلندگو بالا رفتند. بلندگوها خاموش شد و صدای امیرالحاج به گوش زائران ایرانی و غیر ایرانی رسید.
مأموران سعودی که حیران و سرگردان شده بودند راه دیگری جز سکوت و استماع سخنرانی ندیدند.(2)
1. تندر تانکها– ص31.
2. راوی: همایون صفایی.